بریدههای کتاب niyayesh niyayesh 3 روز پیش در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 60 صفحۀ 121 این ناله های کمک که هنوز در گوش ما صدا میکنه خطاب به همه بشریته ولی در این مکان در این لحظه از زمان همه بشریت خواه ناخواه ما هستیم چه خوشمون بیاد یا نه. پس بیا قبل از اینکه دیر بشه نهایت تلاشمون رو بکنیم بیا برای یک بار هم که شده به بهترین وجه نماینده این نژاد متعفنی باشیم که تقدیری ظالمانه ما رو بهش منتسب کرده 0 2 niyayesh 3 روز پیش در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 60 صفحۀ 119 بيا وقتمون رو با این بحث های بیهوده تلف نکنیم. بیا کاری بکنیم در حالی که فرصتش رو داریم هر روز که به وجود ما احتیاج نیست در واقع شخصاً به وجود ما احتیاجی نیست. بقیه هم به یکسان با این قضیه خوب برخورد میکنند اگر نگیم بهتر. 0 5 niyayesh 4 روز پیش در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 60 صفحۀ 95 ولادیمیر: اونها چی میگند؟ استراگون: درمورد زندگیشون حرف میزنند. ولادیمیر: اینکه زندگی کردهند بس نیست واسهشون؟ استراگون: باید درموردش حرف بزنند. ولادیمیر: اینکه مردهند بس نیست واسهشون؟ استراگون: کافی نیست. 0 3 niyayesh 4 روز پیش در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 60 صفحۀ 93 هر کسی صلیب کوچک خودش رو داره. تا وقتی که بمیره و فراموش بشه. 0 6 niyayesh 6 روز پیش در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 60 صفحۀ 50 اشکهای دنیا کمیتی ثابت دارند. چون هر کسی گریه کنه، جای دیگه یه نفر دست از گریه برمیداره. درمورد خنده هم همینطوره. 0 3 niyayesh 1404/4/4 در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 60 صفحۀ 13 ولادیمیر: گوگو! استراگون: چیه؟ ولادیمیر: فرض کن توبه کردیم. استراگون: توبه از چی؟ ولادیمیر: آ... (فکر میکند.) نباید وارد جزئیات بشیم. استراگون: از تولدمون؟ 0 11 niyayesh 1404/4/4 در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 60 صفحۀ 11 امیدی که در آن تعویق باشه، باعث میشه یه چیزی بیمار بشه. 0 4 niyayesh 1404/3/31 اعترافات یک جاسوس الیزابت وین 3.5 4 صفحۀ 69 کشف بهترین دوست مثل عاشق بودن است. 0 9 niyayesh 1403/11/15 فرقه ی اسسین ها: رنسانس جلد 1 الیور باودن 4.3 1 صفحۀ 10 آنگاه که میاندیشیدم چگونه زندگی کردن را می آموزم در حقیقت داشتم چگونه مردن را می آموختم. لئوناردو داوینچی 0 7 niyayesh 1403/11/15 آذرگان: سرگذشت آب و آتش بهار برادران 3.7 7 صفحۀ 10 اگر مردم به رفاه عادت کنن با کوچک ترین لغزشی در کشور مقابل پادشاه می ایستن. 0 5 niyayesh 1403/11/15 آذرگان: سرگذشت آب و آتش بهار برادران 3.7 7 صفحۀ 10 بر مردم گرسنه راحت تر میشه پادشاهی کرد. 0 7 niyayesh 1403/11/15 آذرگان: سرگذشت آب و آتش بهار برادران 3.7 7 صفحۀ 10 -گفتی میخوای تنها باشی -میخوام با تو تنها باشم 0 3 niyayesh 1403/11/15 آذرگان: سرگذشت آب و آتش بهار برادران 3.7 7 صفحۀ 10 همیشه بخند دایانا مهم نیست به چی فقط... بخند که وقتی میخندی همه چیز تو قلبم سر جاشه. 0 3 niyayesh 1403/11/15 چگونه با پدرت آشنا شدم؟ مونا زارع 3.0 27 صفحۀ 10 آن روز جلو تلویزیون نشسته بودم و کمرم را به خاطر عرق سوز شدن ناشی از بی تحرکی میخاراندم و تخمین میزدم از بین چند مرد میشود یک مرد محکم در ازدواج پیدا کرد. 0 2 niyayesh 1403/11/15 چگونه با پدرت آشنا شدم؟ مونا زارع 3.0 27 صفحۀ 10 فنجان را نشانم داد و گفت اول اس س س سمش ج داره از جایم پریدم و خودم را از آرنج خاله آویزان کردم و ته فنجان را نگاه کردم. فنجان را چرخاند و داد زد خیییلی دودو دوست دارره نفسم بالا نمی.آمد یک بی همه چیز آن قدر من را دوست داشت به جای آن که زبان باز کند رفته بود ته فنجان قهوه کز کرده بود احمق. فنجان را از دست خاله کشیدم و بین یک مشت لکه قهوه ای دنبال پدرت گشتم. تلاشم بی فایده بود جز یک مشت لکه زشت که مانند هیچ اثری از پدرت دیده نمیشد. 0 2 niyayesh 1403/11/15 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 100 صفحۀ 10 آدم از یک فکر احمقانه خنده اش نگیرد ولی دلیل نمیشود که احمقانه نباشد. 0 3 niyayesh 1403/11/15 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 100 صفحۀ 10 قبل از اینکه درباره عاشق شدن یا نشدنم به نتیجه برسم از سرنوشت عشاقی که مرور کرده بودم وحشت کردم. تقریباً همه آنها سرنوشت غم انگیزی داشتند و ماجرا به مرگ و میر تمام شده بود. ليلى ومجنون مرگ و میر، شیرین و فرهاد مرگ و میر رومئووژولیت مرگ و میر پل و ویرژینی مرگ و میر آن پاورقی عاشقانه مرگ و میر. خدایا نکند واقعاً عاشق شده باشم و من هم بمیرم؟ 0 3 niyayesh 1403/10/3 شهر هلالی؛ سرای آسمان و نفس جلد 2 سارا جی. ماس 4.3 5 صفحۀ 499 برای از بین بردن هیولاها خودمون هم به هیولا تبدیل میشیم. 0 5 niyayesh 1403/9/22 لاشه لطیف آگوستینا باستریکا 4.1 80 صفحۀ 10 آرزو میکند کاش میتوانست به خودش داروی بیحسی بزند و بدون حس کردن چیزی زندگی کند. خودکار عمل کند، مشاهده کند، نفس بکشد و چیز دیگری در کار نباشد؛ (اینکه) همه چیز را ببیند و بفهمد و حرف نزند. 0 15 niyayesh 1403/9/22 لاشه لطیف آگوستینا باستریکا 4.1 80 صفحۀ 220 حالت انسانی یک حیوون اهلی رو پیدا کرده بود... 0 1
بریدههای کتاب niyayesh niyayesh 3 روز پیش در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 60 صفحۀ 121 این ناله های کمک که هنوز در گوش ما صدا میکنه خطاب به همه بشریته ولی در این مکان در این لحظه از زمان همه بشریت خواه ناخواه ما هستیم چه خوشمون بیاد یا نه. پس بیا قبل از اینکه دیر بشه نهایت تلاشمون رو بکنیم بیا برای یک بار هم که شده به بهترین وجه نماینده این نژاد متعفنی باشیم که تقدیری ظالمانه ما رو بهش منتسب کرده 0 2 niyayesh 3 روز پیش در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 60 صفحۀ 119 بيا وقتمون رو با این بحث های بیهوده تلف نکنیم. بیا کاری بکنیم در حالی که فرصتش رو داریم هر روز که به وجود ما احتیاج نیست در واقع شخصاً به وجود ما احتیاجی نیست. بقیه هم به یکسان با این قضیه خوب برخورد میکنند اگر نگیم بهتر. 0 5 niyayesh 4 روز پیش در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 60 صفحۀ 95 ولادیمیر: اونها چی میگند؟ استراگون: درمورد زندگیشون حرف میزنند. ولادیمیر: اینکه زندگی کردهند بس نیست واسهشون؟ استراگون: باید درموردش حرف بزنند. ولادیمیر: اینکه مردهند بس نیست واسهشون؟ استراگون: کافی نیست. 0 3 niyayesh 4 روز پیش در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 60 صفحۀ 93 هر کسی صلیب کوچک خودش رو داره. تا وقتی که بمیره و فراموش بشه. 0 6 niyayesh 6 روز پیش در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 60 صفحۀ 50 اشکهای دنیا کمیتی ثابت دارند. چون هر کسی گریه کنه، جای دیگه یه نفر دست از گریه برمیداره. درمورد خنده هم همینطوره. 0 3 niyayesh 1404/4/4 در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 60 صفحۀ 13 ولادیمیر: گوگو! استراگون: چیه؟ ولادیمیر: فرض کن توبه کردیم. استراگون: توبه از چی؟ ولادیمیر: آ... (فکر میکند.) نباید وارد جزئیات بشیم. استراگون: از تولدمون؟ 0 11 niyayesh 1404/4/4 در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 60 صفحۀ 11 امیدی که در آن تعویق باشه، باعث میشه یه چیزی بیمار بشه. 0 4 niyayesh 1404/3/31 اعترافات یک جاسوس الیزابت وین 3.5 4 صفحۀ 69 کشف بهترین دوست مثل عاشق بودن است. 0 9 niyayesh 1403/11/15 فرقه ی اسسین ها: رنسانس جلد 1 الیور باودن 4.3 1 صفحۀ 10 آنگاه که میاندیشیدم چگونه زندگی کردن را می آموزم در حقیقت داشتم چگونه مردن را می آموختم. لئوناردو داوینچی 0 7 niyayesh 1403/11/15 آذرگان: سرگذشت آب و آتش بهار برادران 3.7 7 صفحۀ 10 اگر مردم به رفاه عادت کنن با کوچک ترین لغزشی در کشور مقابل پادشاه می ایستن. 0 5 niyayesh 1403/11/15 آذرگان: سرگذشت آب و آتش بهار برادران 3.7 7 صفحۀ 10 بر مردم گرسنه راحت تر میشه پادشاهی کرد. 0 7 niyayesh 1403/11/15 آذرگان: سرگذشت آب و آتش بهار برادران 3.7 7 صفحۀ 10 -گفتی میخوای تنها باشی -میخوام با تو تنها باشم 0 3 niyayesh 1403/11/15 آذرگان: سرگذشت آب و آتش بهار برادران 3.7 7 صفحۀ 10 همیشه بخند دایانا مهم نیست به چی فقط... بخند که وقتی میخندی همه چیز تو قلبم سر جاشه. 0 3 niyayesh 1403/11/15 چگونه با پدرت آشنا شدم؟ مونا زارع 3.0 27 صفحۀ 10 آن روز جلو تلویزیون نشسته بودم و کمرم را به خاطر عرق سوز شدن ناشی از بی تحرکی میخاراندم و تخمین میزدم از بین چند مرد میشود یک مرد محکم در ازدواج پیدا کرد. 0 2 niyayesh 1403/11/15 چگونه با پدرت آشنا شدم؟ مونا زارع 3.0 27 صفحۀ 10 فنجان را نشانم داد و گفت اول اس س س سمش ج داره از جایم پریدم و خودم را از آرنج خاله آویزان کردم و ته فنجان را نگاه کردم. فنجان را چرخاند و داد زد خیییلی دودو دوست دارره نفسم بالا نمی.آمد یک بی همه چیز آن قدر من را دوست داشت به جای آن که زبان باز کند رفته بود ته فنجان قهوه کز کرده بود احمق. فنجان را از دست خاله کشیدم و بین یک مشت لکه قهوه ای دنبال پدرت گشتم. تلاشم بی فایده بود جز یک مشت لکه زشت که مانند هیچ اثری از پدرت دیده نمیشد. 0 2 niyayesh 1403/11/15 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 100 صفحۀ 10 آدم از یک فکر احمقانه خنده اش نگیرد ولی دلیل نمیشود که احمقانه نباشد. 0 3 niyayesh 1403/11/15 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 100 صفحۀ 10 قبل از اینکه درباره عاشق شدن یا نشدنم به نتیجه برسم از سرنوشت عشاقی که مرور کرده بودم وحشت کردم. تقریباً همه آنها سرنوشت غم انگیزی داشتند و ماجرا به مرگ و میر تمام شده بود. ليلى ومجنون مرگ و میر، شیرین و فرهاد مرگ و میر رومئووژولیت مرگ و میر پل و ویرژینی مرگ و میر آن پاورقی عاشقانه مرگ و میر. خدایا نکند واقعاً عاشق شده باشم و من هم بمیرم؟ 0 3 niyayesh 1403/10/3 شهر هلالی؛ سرای آسمان و نفس جلد 2 سارا جی. ماس 4.3 5 صفحۀ 499 برای از بین بردن هیولاها خودمون هم به هیولا تبدیل میشیم. 0 5 niyayesh 1403/9/22 لاشه لطیف آگوستینا باستریکا 4.1 80 صفحۀ 10 آرزو میکند کاش میتوانست به خودش داروی بیحسی بزند و بدون حس کردن چیزی زندگی کند. خودکار عمل کند، مشاهده کند، نفس بکشد و چیز دیگری در کار نباشد؛ (اینکه) همه چیز را ببیند و بفهمد و حرف نزند. 0 15 niyayesh 1403/9/22 لاشه لطیف آگوستینا باستریکا 4.1 80 صفحۀ 220 حالت انسانی یک حیوون اهلی رو پیدا کرده بود... 0 1