بریدههای کتاب nil nil 5 روز پیش سه قطره خون صادق هدایت 3.9 42 صفحۀ 111 تو برای من مظهر کس دیگر بودی، میدانی هیچ حقیقتی خارج از وجود خودمان نیست. در عشق این مطلب بهتر معلوم میشود، چون هر کسی با قوهی تصور خودش کس دیگر را دوست دارد و این از قوهی تصور خودش است که کیف میبرد نه از زنی که جلو اوست و گمان میکند که او را دوست دارد. آن زن تصور نهانی خودمان است، یک موهوم است که با حقیقت خیلی فرق دارد. 0 0 nil 1404/5/6 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 146 دلتنگی قلبم را میدرد، اندوه آن را پارهپاره میکند. شما آنجا هلاک میشوید و همانجا در دل زمین خاکتان میکنند و هیچکسی نیست که برایتان زاری کند! 0 0 nil 1404/5/6 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 146 پس دلتان نمیخواهد بروید و آنها دارند به زور میبرندتان، پس دلتان برایم میسوزد، پس دوستم دارید! اما پس از این چه، پس از این با چه کسی دمخور خواهید بود؟ حالا دیگر قلب کوچکتان اندوهگین و رنجور و سرد خواهد بود. 0 0 nil 1404/5/6 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 146 وای که بهتر بود آنها قلب مرا از سینه بیرون میکشیدند تا اینکه شما را از من بگیرند! 0 0 nil 1404/5/6 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 144 کارهای نیک بیپاداش نمیمانند و نیکوکار همیشه تاج عدالت خداوندی را بر سر میگذارد، دیر یا زود. 0 3 nil 1404/5/4 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 118 آدمهای ثروتمند دوست ندارند بیچارگان با صدای بلند از بخت بدشان مویه و زاری کنند، میگویند آرامششان را بر هم میزنند، آخر آنها مزاحماند! البته فقر همیشه مزاحم است، حتماً نالههای از سرِ گرسنگی آنها مزاحم خواب ایشان است! 0 2 nil 1404/5/4 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 110 در خاطراتم چیزی وجود دارد که نمیشود توضیحش داد، خاطرهها ناخودآگاه چنان قدرتمند مرا به خود سرگرم میکنند که ساعتها به تمام محیط اطرافم بیحس میشوم و هر چیز واقعی را فراموش میکنم. هیچ احساسی در زندگی کنونیام نیست، زندگی هیچ حسی، چه خوشی چه دشواری یا غم، به من نمیدهد که چیزی مشابه را از گذشته به یادم بیاورد، مخصوصاً از کودکیام، کودکی طلاییام! منتها بعد از چنین دقایقی همیشه حالم بد میشود. انگار ضعیف میشوم، خیالبافیها خستهام میکنند. 0 3 nil 1404/5/4 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 110 گاهی دقایقی را تجربه میکنم که خوشحالم از تنها بودن، تنها بودن و غصه خوردن، تنها بودن و اندوهگین بودن بیهیچ شریکی و چنین دقایقی دارند بیشتر و بیشتر به سراغم میآیند. 0 1 nil 1404/5/4 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 109 فهمیدم که بدتر از دیگران نیستم؛ فقط نمیدرخشم، جلایی ندارم. 0 0 nil 1404/5/3 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 88 آدم بیچاره، آدم بدگمانی است؛ این عالم را جور دیگری میبیند و با خجالت اطرافش را نگاه میکند، با شرم دوروبرش را میپاید. به هر کلامی بهدقت گوش میدهد نکند دربارهی او حرف میزنند. 0 0 nil 1404/5/2 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 83 بدبختی بیماری مسری است. 0 0 nil 1404/5/2 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 56 میپرسی چرا این کار را کرد؟ برای اینکه من آدم صلحجویی بودم، برای اینکه آرام بودم، و برای اینکه مهربان بودم! با اخلاق آنها جور در نمیآمدم، برای همین این بلاها سرم آمد. 0 1 nil 1404/5/2 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 54 در بهترین دقیقهها هم همیشه چیزی غمگینم میکند. و اینکه چرا گریه میکردم دلیلی ندارد؛ خودم هم نمیدانم چرا مدام گریهام میگیرد. 0 0 nil 1404/4/31 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 14 با خودم فکر میکنم. چه بر سر زندگی من خواهد آمد، سرنوشتم چه خواهد شد. سخت است که نه آیندهای دارم، نه به چیزی دلم قرص است. حتی نمیتوانم پیشبینی کنم چه بر من خواهد رفت. به پشتسرم هم میترسم نگاه کنم، گذشته چنان از اندوه دمادم است که عقبِ یک خاطره رفتن قلبم را تکهتکه میکند. قرنی نیاز است برای گریستنِ من از دست آدمهای بدی که نابودم کردند! 0 0 nil 1404/4/26 در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 62 صفحۀ 112 همهی ما دیوونه به دنیا میآیم. بعضیها همونطور باقی میمونند. 0 0 nil 1404/4/26 در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 62 صفحۀ 77 به درخت نگاه میکند. بدبختی یه تکه طناب هم نداریم. 0 0 nil 1404/4/25 در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 62 صفحۀ 76 0 0 nil 1404/4/25 در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 62 صفحۀ 73 + من بدبختم. - واقعاً! از کی؟ + یادم رفته. - این حافظه چه بازیهایی که نمیکنه! 0 0 nil 1404/4/24 در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 62 صفحۀ 50 اشکهای دنیا کمیّت ثابتی داره. چون هر کسی که گریه کنه، جای دیگه یه نفر دست از گریه کردن برمیداره. در مورد خنده هم همینطوره. 0 51 nil 1404/4/22 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 73 صفحۀ 185 چند جرعه از جام عشق را جبران زندگیای سراسر رنج میسازد. 0 38
بریدههای کتاب nil nil 5 روز پیش سه قطره خون صادق هدایت 3.9 42 صفحۀ 111 تو برای من مظهر کس دیگر بودی، میدانی هیچ حقیقتی خارج از وجود خودمان نیست. در عشق این مطلب بهتر معلوم میشود، چون هر کسی با قوهی تصور خودش کس دیگر را دوست دارد و این از قوهی تصور خودش است که کیف میبرد نه از زنی که جلو اوست و گمان میکند که او را دوست دارد. آن زن تصور نهانی خودمان است، یک موهوم است که با حقیقت خیلی فرق دارد. 0 0 nil 1404/5/6 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 146 دلتنگی قلبم را میدرد، اندوه آن را پارهپاره میکند. شما آنجا هلاک میشوید و همانجا در دل زمین خاکتان میکنند و هیچکسی نیست که برایتان زاری کند! 0 0 nil 1404/5/6 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 146 پس دلتان نمیخواهد بروید و آنها دارند به زور میبرندتان، پس دلتان برایم میسوزد، پس دوستم دارید! اما پس از این چه، پس از این با چه کسی دمخور خواهید بود؟ حالا دیگر قلب کوچکتان اندوهگین و رنجور و سرد خواهد بود. 0 0 nil 1404/5/6 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 146 وای که بهتر بود آنها قلب مرا از سینه بیرون میکشیدند تا اینکه شما را از من بگیرند! 0 0 nil 1404/5/6 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 144 کارهای نیک بیپاداش نمیمانند و نیکوکار همیشه تاج عدالت خداوندی را بر سر میگذارد، دیر یا زود. 0 3 nil 1404/5/4 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 118 آدمهای ثروتمند دوست ندارند بیچارگان با صدای بلند از بخت بدشان مویه و زاری کنند، میگویند آرامششان را بر هم میزنند، آخر آنها مزاحماند! البته فقر همیشه مزاحم است، حتماً نالههای از سرِ گرسنگی آنها مزاحم خواب ایشان است! 0 2 nil 1404/5/4 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 110 در خاطراتم چیزی وجود دارد که نمیشود توضیحش داد، خاطرهها ناخودآگاه چنان قدرتمند مرا به خود سرگرم میکنند که ساعتها به تمام محیط اطرافم بیحس میشوم و هر چیز واقعی را فراموش میکنم. هیچ احساسی در زندگی کنونیام نیست، زندگی هیچ حسی، چه خوشی چه دشواری یا غم، به من نمیدهد که چیزی مشابه را از گذشته به یادم بیاورد، مخصوصاً از کودکیام، کودکی طلاییام! منتها بعد از چنین دقایقی همیشه حالم بد میشود. انگار ضعیف میشوم، خیالبافیها خستهام میکنند. 0 3 nil 1404/5/4 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 110 گاهی دقایقی را تجربه میکنم که خوشحالم از تنها بودن، تنها بودن و غصه خوردن، تنها بودن و اندوهگین بودن بیهیچ شریکی و چنین دقایقی دارند بیشتر و بیشتر به سراغم میآیند. 0 1 nil 1404/5/4 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 109 فهمیدم که بدتر از دیگران نیستم؛ فقط نمیدرخشم، جلایی ندارم. 0 0 nil 1404/5/3 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 88 آدم بیچاره، آدم بدگمانی است؛ این عالم را جور دیگری میبیند و با خجالت اطرافش را نگاه میکند، با شرم دوروبرش را میپاید. به هر کلامی بهدقت گوش میدهد نکند دربارهی او حرف میزنند. 0 0 nil 1404/5/2 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 83 بدبختی بیماری مسری است. 0 0 nil 1404/5/2 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 56 میپرسی چرا این کار را کرد؟ برای اینکه من آدم صلحجویی بودم، برای اینکه آرام بودم، و برای اینکه مهربان بودم! با اخلاق آنها جور در نمیآمدم، برای همین این بلاها سرم آمد. 0 1 nil 1404/5/2 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 54 در بهترین دقیقهها هم همیشه چیزی غمگینم میکند. و اینکه چرا گریه میکردم دلیلی ندارد؛ خودم هم نمیدانم چرا مدام گریهام میگیرد. 0 0 nil 1404/4/31 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 89 صفحۀ 14 با خودم فکر میکنم. چه بر سر زندگی من خواهد آمد، سرنوشتم چه خواهد شد. سخت است که نه آیندهای دارم، نه به چیزی دلم قرص است. حتی نمیتوانم پیشبینی کنم چه بر من خواهد رفت. به پشتسرم هم میترسم نگاه کنم، گذشته چنان از اندوه دمادم است که عقبِ یک خاطره رفتن قلبم را تکهتکه میکند. قرنی نیاز است برای گریستنِ من از دست آدمهای بدی که نابودم کردند! 0 0 nil 1404/4/26 در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 62 صفحۀ 112 همهی ما دیوونه به دنیا میآیم. بعضیها همونطور باقی میمونند. 0 0 nil 1404/4/26 در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 62 صفحۀ 77 به درخت نگاه میکند. بدبختی یه تکه طناب هم نداریم. 0 0 nil 1404/4/25 در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 62 صفحۀ 76 0 0 nil 1404/4/25 در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 62 صفحۀ 73 + من بدبختم. - واقعاً! از کی؟ + یادم رفته. - این حافظه چه بازیهایی که نمیکنه! 0 0 nil 1404/4/24 در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 62 صفحۀ 50 اشکهای دنیا کمیّت ثابتی داره. چون هر کسی که گریه کنه، جای دیگه یه نفر دست از گریه کردن برمیداره. در مورد خنده هم همینطوره. 0 51 nil 1404/4/22 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 73 صفحۀ 185 چند جرعه از جام عشق را جبران زندگیای سراسر رنج میسازد. 0 38