بریدههای کتاب نرگس عمویی نرگس عمویی 1404/1/24 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.0 14 صفحۀ 267 اگر نمیتوانستم کاری را که دلم میخواست انجام بدهم، قرار نبود کاری را نجام بدهم که دلم نمیخواست. پولش هم هیچ مهم نبود. 0 7 نرگس عمویی 1404/1/24 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.0 14 صفحۀ 247 توی نور کم، همهچیز بهتر به نظر میرسد. 9 63 نرگس عمویی 1404/1/20 تصویر دوریان گری اسکار وایلد 3.9 51 صفحۀ 290 دانستن، چیز مرگباریست؛ نبود اطمینانه که انسان رو جذب میکنه. اشیا در پشت مه، والایی شگفتی پیدا میکنند. 0 9 نرگس عمویی 1404/1/20 تصویر دوریان گری اسکار وایلد 3.9 51 صفحۀ 278 شک، آغاز ایمانه. 0 8 نرگس عمویی 1404/1/19 تصویر دوریان گری اسکار وایلد 3.9 51 صفحۀ 217 من امشب از خودم خسته شدهم. دلم میخواد کس دیگری باشم. 9 74 نرگس عمویی 1404/1/18 تصویر دوریان گری اسکار وایلد 3.9 51 صفحۀ 166 انسان اگر در مورد چیزی صحبت نکنه، مثل اینه که اتفاق نیفتاده. همانطور که هری میگه، توضیح و تفسیرهای ماست که به چیزها واقعیت میده. 0 51 نرگس عمویی 1404/1/15 تصویر دوریان گری اسکار وایلد 3.9 51 صفحۀ 136 فقط دو نوع از مردم جذابیت فوقالعادهای دارند؛ مردمی که همه چیز دربارهٔ زندگی میدانند، و مردمی که هیچ چیز دربارهٔ زندگی نمیدانند. 0 26 نرگس عمویی 1404/1/14 تصویر دوریان گری اسکار وایلد 3.9 51 صفحۀ 99 گاه مردم نصایحی رو که برای خودشان مفیدتره در گوش دیگران میریزند. 0 17 نرگس عمویی 1404/1/12 تصویر دوریان گری اسکار وایلد 3.9 51 صفحۀ 51 تنها راه رهایی از وسوسهها عمل کردن به آنهاست. مقاومت در برابر وسوسهها حسرت میاره، و تلنبارشدن حسرتها، که چرا بعضی چیزها رو از خودش دریغ کرده، بیماری روانی میاره. 0 7 نرگس عمویی 1404/1/12 تصویر دوریان گری اسکار وایلد 3.9 51 صفحۀ 42 ما در دورهای زندگی میکنیم که مردم تصور میکنند هنر نوعی زیستنامهنویسی از خوده. ما اون حس انتزاعی از زیبایی رو به کلی از دست دادهایم. 0 34 نرگس عمویی 1404/1/10 عامهپسند چارلز بوکوفسکی 3.3 47 صفحۀ 164 این درست زمانی است که میفهمی پیر شدی، وقتی که مینشینی و در شگفتی که همهچیز کجا رفت. 0 1 نرگس عمویی 1404/1/9 عامهپسند چارلز بوکوفسکی 3.3 47 صفحۀ 150 بیشتر مردم اصلاً خوب زندگی نمیکنند، اونها فقط فرسوده میشن. 0 3 نرگس عمویی 1404/1/9 عامهپسند چارلز بوکوفسکی 3.3 47 صفحۀ 146 مثلاً میفهمی که همهچیز بیمعناست، بعد به این نتیجه میرسی که خیلی هم نمیتواند بیمعنا باشد، چون تو میدانی بیمعناست و همین آگاهیِ تو از بیمعنا بودن تقریباً معنایی به آن میدهد. 0 2 نرگس عمویی 1404/1/9 عامهپسند چارلز بوکوفسکی 3.3 47 صفحۀ 146 اغلب بهترین قسمتهای زندگی اوقاتی بودهاند که هیچ کار نکردهای و نشسته ای و دربارهٔ زندگی فکر کردهای. 0 9 نرگس عمویی 1404/1/8 عامهپسند چارلز بوکوفسکی 3.3 47 صفحۀ 110 نشستم و با خودم فکر کردم؛ «آدمهای خوب در پیری میمیرند.» 0 1 نرگس عمویی 1404/1/5 عامهپسند چارلز بوکوفسکی 3.3 47 صفحۀ 15 بعضی وقتها به دستهایم نگاه میکنم و فکر میکنم که میتوانستم پیانیست بزرگی بشوم. یا یک چیز دیگر. ولی دستهام چهکار کردهاند؟ یک جایم را خاراندهاند، چک نوشتهاند، بند کفش بستهاند، سیفون کشیدهاند و غیره. دستهایم را حرام کردهام. همینطور ذهنم را. 0 3 نرگس عمویی 1403/12/30 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 68 صفحۀ 92 پندارهٔ خدا که خدا نیست. پنداره چیزیست که در درون من رخ میدهد، پندارهٔ خدا چیزی است که من میتوانم در درون خودم برانگیزم و یا برنینگیرم. این چیزی نیست که به دنبالش هستم. من به دنبال چیزی میگردم که زندگی بدون آن ممکن نباشد. 0 1 نرگس عمویی 1403/12/26 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 68 صفحۀ 89 اعتقاد به اینکه شناخت حقیقت فقط به وسیلهٔ زندگی امکانپذیر است، مرا برانگیخت تا در درست بودن زندگیام شک کنم. 0 59 نرگس عمویی 1403/12/21 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.0 14 صفحۀ 24 معتقدم هرکاری که ردر زندگی انجام میدهیم بخشی از یک نقشه است. گاهی نقشه درست همانطور که میخواهیم پیش میرود، گاهی هم نه. این هم بخشی از نقشه است. همین که این موضوع را بفهمیم، خودش یک چراغ سبز است. 0 3 نرگس عمویی 1403/12/21 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.0 14 صفحۀ 15 پنجاه سال است که در این زندگیام، چهلودو سال است که سعی میکنم معمای آن را حل کنم، و سیوپنج سال است که از سرنخهایی که برای حل آن پیدا میکنم یادداشت برمیدارم. 0 2
بریدههای کتاب نرگس عمویی نرگس عمویی 1404/1/24 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.0 14 صفحۀ 267 اگر نمیتوانستم کاری را که دلم میخواست انجام بدهم، قرار نبود کاری را نجام بدهم که دلم نمیخواست. پولش هم هیچ مهم نبود. 0 7 نرگس عمویی 1404/1/24 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.0 14 صفحۀ 247 توی نور کم، همهچیز بهتر به نظر میرسد. 9 63 نرگس عمویی 1404/1/20 تصویر دوریان گری اسکار وایلد 3.9 51 صفحۀ 290 دانستن، چیز مرگباریست؛ نبود اطمینانه که انسان رو جذب میکنه. اشیا در پشت مه، والایی شگفتی پیدا میکنند. 0 9 نرگس عمویی 1404/1/20 تصویر دوریان گری اسکار وایلد 3.9 51 صفحۀ 278 شک، آغاز ایمانه. 0 8 نرگس عمویی 1404/1/19 تصویر دوریان گری اسکار وایلد 3.9 51 صفحۀ 217 من امشب از خودم خسته شدهم. دلم میخواد کس دیگری باشم. 9 74 نرگس عمویی 1404/1/18 تصویر دوریان گری اسکار وایلد 3.9 51 صفحۀ 166 انسان اگر در مورد چیزی صحبت نکنه، مثل اینه که اتفاق نیفتاده. همانطور که هری میگه، توضیح و تفسیرهای ماست که به چیزها واقعیت میده. 0 51 نرگس عمویی 1404/1/15 تصویر دوریان گری اسکار وایلد 3.9 51 صفحۀ 136 فقط دو نوع از مردم جذابیت فوقالعادهای دارند؛ مردمی که همه چیز دربارهٔ زندگی میدانند، و مردمی که هیچ چیز دربارهٔ زندگی نمیدانند. 0 26 نرگس عمویی 1404/1/14 تصویر دوریان گری اسکار وایلد 3.9 51 صفحۀ 99 گاه مردم نصایحی رو که برای خودشان مفیدتره در گوش دیگران میریزند. 0 17 نرگس عمویی 1404/1/12 تصویر دوریان گری اسکار وایلد 3.9 51 صفحۀ 51 تنها راه رهایی از وسوسهها عمل کردن به آنهاست. مقاومت در برابر وسوسهها حسرت میاره، و تلنبارشدن حسرتها، که چرا بعضی چیزها رو از خودش دریغ کرده، بیماری روانی میاره. 0 7 نرگس عمویی 1404/1/12 تصویر دوریان گری اسکار وایلد 3.9 51 صفحۀ 42 ما در دورهای زندگی میکنیم که مردم تصور میکنند هنر نوعی زیستنامهنویسی از خوده. ما اون حس انتزاعی از زیبایی رو به کلی از دست دادهایم. 0 34 نرگس عمویی 1404/1/10 عامهپسند چارلز بوکوفسکی 3.3 47 صفحۀ 164 این درست زمانی است که میفهمی پیر شدی، وقتی که مینشینی و در شگفتی که همهچیز کجا رفت. 0 1 نرگس عمویی 1404/1/9 عامهپسند چارلز بوکوفسکی 3.3 47 صفحۀ 150 بیشتر مردم اصلاً خوب زندگی نمیکنند، اونها فقط فرسوده میشن. 0 3 نرگس عمویی 1404/1/9 عامهپسند چارلز بوکوفسکی 3.3 47 صفحۀ 146 مثلاً میفهمی که همهچیز بیمعناست، بعد به این نتیجه میرسی که خیلی هم نمیتواند بیمعنا باشد، چون تو میدانی بیمعناست و همین آگاهیِ تو از بیمعنا بودن تقریباً معنایی به آن میدهد. 0 2 نرگس عمویی 1404/1/9 عامهپسند چارلز بوکوفسکی 3.3 47 صفحۀ 146 اغلب بهترین قسمتهای زندگی اوقاتی بودهاند که هیچ کار نکردهای و نشسته ای و دربارهٔ زندگی فکر کردهای. 0 9 نرگس عمویی 1404/1/8 عامهپسند چارلز بوکوفسکی 3.3 47 صفحۀ 110 نشستم و با خودم فکر کردم؛ «آدمهای خوب در پیری میمیرند.» 0 1 نرگس عمویی 1404/1/5 عامهپسند چارلز بوکوفسکی 3.3 47 صفحۀ 15 بعضی وقتها به دستهایم نگاه میکنم و فکر میکنم که میتوانستم پیانیست بزرگی بشوم. یا یک چیز دیگر. ولی دستهام چهکار کردهاند؟ یک جایم را خاراندهاند، چک نوشتهاند، بند کفش بستهاند، سیفون کشیدهاند و غیره. دستهایم را حرام کردهام. همینطور ذهنم را. 0 3 نرگس عمویی 1403/12/30 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 68 صفحۀ 92 پندارهٔ خدا که خدا نیست. پنداره چیزیست که در درون من رخ میدهد، پندارهٔ خدا چیزی است که من میتوانم در درون خودم برانگیزم و یا برنینگیرم. این چیزی نیست که به دنبالش هستم. من به دنبال چیزی میگردم که زندگی بدون آن ممکن نباشد. 0 1 نرگس عمویی 1403/12/26 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 68 صفحۀ 89 اعتقاد به اینکه شناخت حقیقت فقط به وسیلهٔ زندگی امکانپذیر است، مرا برانگیخت تا در درست بودن زندگیام شک کنم. 0 59 نرگس عمویی 1403/12/21 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.0 14 صفحۀ 24 معتقدم هرکاری که ردر زندگی انجام میدهیم بخشی از یک نقشه است. گاهی نقشه درست همانطور که میخواهیم پیش میرود، گاهی هم نه. این هم بخشی از نقشه است. همین که این موضوع را بفهمیم، خودش یک چراغ سبز است. 0 3 نرگس عمویی 1403/12/21 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.0 14 صفحۀ 15 پنجاه سال است که در این زندگیام، چهلودو سال است که سعی میکنم معمای آن را حل کنم، و سیوپنج سال است که از سرنخهایی که برای حل آن پیدا میکنم یادداشت برمیدارم. 0 2