بریده‌ کتاب‌های مطهره سزاوار

من شگفتی را حس میکنم من از تماشای شگفتی های طبیعت لذت می برم

اصلا مهربان بودن یعنی چی؟ شاید مهربانی یعنی بخشیدن .شاید مهربانی یعنی کمک کردن. شاید مهربانی یعنی توجه کردن.

یاد پروانه های اتاق فاطمه ی زهرا افتاد. ذوق زده گفت : راستی پدر ! تو انا اعتیناک الکوثر را شنیده ای ؟ زبیده زد زیر خنده و گفت : هنوز چند لحظه نشده که قرار بود سخن نگویی ! پدر دستی روی سرش کشید و گفت : اشکال ندارد سخن گفتن راه طولانی را نزدیک می کند ، آن هم سخنی که آسمانی است و وعده از آینده ای روشن می دهد . زیتون به ماه نگاه کرد و لبخندی زد صدایش در میان کوه و ستاره پیچید .

فکر میکنم اکثر بچه ها ، دوست های خیالشان را درست مثل رویاهایشان کم کم فراموش می کنند . از خیلی ها پرسیدم از کی دیگر دوست خیالشان را ندیدن ، اما هیچ کس یادش نمی آید .

نگاهی به مجسمه کلاغ انداخت . کلاغ سنگی ، پر هایش را بسته بود و لمیده بود روی کنده یک درخت برف گرفته .یک لحظه خشکش زد !بنظرم رسید که حالت مجسمه عوض شده است .

بذارین این جوری براتون تعریف کنم : من این بالام ، روي صحنه. اون وقت همین جوری تماشاچی ها میخ شده ن به من و منتظرن چیزه نمکی بگم خفه خون می گیرم بله مخ ملا تعطیل و وفقط برمی گردم و می گم : نه خیرم بنده خواب گزار اعظم کلاس تشریف دارم :)

بقیه بهم می گویند رونی . خیالتان را راحت کنم تا نروید توی سایت های بی دوپیکر دنبال معنی اسمم بگردید ، خودم بهتان می گویم . اسمم معنی یونانی دارد و چند معنی هم برایش نوشته اند : زیبا روی ،روی زیبا ، عامل پيروزی، دختر خوش یمن. من نه تنها همه این را در یک جا دارم ، بلکه یک معنی هم برایش ساخته ام : پیانیست تنها