بریده‌های کتاب ماه آسمان

این رو هم یاد گرفته بود که گاهی آدم فقط میتونه با شکست خوردن پیروز بشه...

شما دنیایی را میسازید که بشه بر اون پیروز شد، شاید این دنیا کامل باشه ، امکان داره، اما یه دروغه...

جرئت و اراده می‌خواد تا توی تموم تاریک‌های زندگی همچنان به دنبال روشنایی باشی.

پگی میگوید:«اگه بمونی این قول رو بهت می‌دم، شاید این خونه اون چیزی رو که می خوای بهت نده، ولی چیزی رو که نیاز داری بهت می‌ده. و اون اتفاقی که تو رو آورد اینجا ، چیزی که فکر میکنی بدترین چیزیه که تا حالا اتفاق افتاده. وقتی از اینجا بری ،میفهمی که اون بهترین چیز بوده»

با این حال در جهان بیرون ،شاید به استثنای ریوندل آنقدر صداقت و اعتماد کم پیدا میشود که جرأت نمیکنیم با اعتماد سرزمین خودمان به خطر بیاندازیم.الآن در یک جزیره در میان خطرهای بیشمار زندگی میکنیم و دستهای ما بیشتر روی زه کمان است تا روی تارهای چنگ.

She felt slightly guilty for eavesdropping on Kaz, but he was the one who had turned her into a spy. You couldn’t train a falcon, then expect it not to hunt. او به خاطر استراق سمع کز کمی احساس گناه کرد، اما او کسی بود که او را به یک جاسوس تبدیل کرده بود. شما نمی توانید یک شاهین را تربیت کنید، بعد انتظار داشته باشید که او شکار نکند.

و حالا چیزی از آن نمانده به جز یک دیوار گرد ریخته مثل تاج شکسته‌ای روی سر تپه‌ی قدیمی. یه خطه ولی انقدر توصیف کامله که میشه تصویر سازی کرد.🤩

احتمال رسیدن به ریوندل همانقدر کم بود که احتمال رسیدن به ماه!