بریده‌های کتاب محمدرضا مهدیزاده

در سنگرهای زندگی روزمره بزرگسالان چیزی به اسم بی‌‌خدایی وجود ندارد. نپرستیدن وجود ندارد. همه یک چیزی را می‌پرستند. تنها انتخابی که ما می‌توانیم داشته باشیم این است که چه‌چیزی را بپرستیم‌.

آدمی دیر زمانی در شیدایی نتواند زیست...

لیکن گاهی چنین به‌نظرشان می‌رسید که یگانه گفت و شنود اصلی ایشان در پیرامون پول، آسایش و خوشبختی است...

اگرچه ریشه در این دشت بسته‌ام، باید به جای خاک گرفتار آسمان باشم 🛫

پایان ماجرای دل و عشق روشن است ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی 🛶🌊

جوانمردی چه می‌شود اگر زندگی خود را از سر فرمانبرداری به خطر بیندازیم؟

زن: چنین کاری هرگز راهزنان با ما نکرده‌اند. دختر: تو پادشاهان را با راهزنان همانند می‌کنی؟ زن: راهزنان بر تنگدستان می‌بخشایند و پادشاهان نه!

مگرد بی‌سبب‌ ای ناخدا که غرق شده‌ست جزیره‌ای که به سودای آن به آب زدیم! 🥀

آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده‌ست دل به یک لحظه کوتاه به هم می‌ریزد 🥀

وقتی کار خوب پیش‌ می‌رود، من نکته‌ها و نظراتی را بیان میکنم که هرگز در گفت‌و‌گو به عقلم نمی‌رسند و ممکن است جز موقع نوشتن هرگز از ذهنم نگذرند.

تکنولوژی اطلاعات با امکاناتِ مدام در حال پیشرفت خود، جهان دور‌افتاده، ناآگاه و مرزدار انسان‌ها در تمام کره زمین را تبدیل به دهکده‌ای جهانی کرد.