بریده کتابهای محمد رضاییپور محمد رضاییپور 1402/11/7 سال بلوا عباس معروفی 4.1 94 صفحۀ 220 "تمام کوچهها به خیابان خسروی منتهی میشود، این جالب نیست؟" میرزا حسن پوزخندی زد و با خشم سربرگرداند. ناژداکی شهردارگفت: "سابقا تمام کوچهها به خیابان نیلوفری منتهی میشد، و حالا این جوری شده. میخواهم در جلسه آتی انجمن شهر پیشنهاد میکنم اسم این خیابان زیارت را بگذاریم ناژداکی. من هم خیلی برای این شهر زحمت کشیدهام. 0 2 محمد رضاییپور 1402/11/5 ناخودآگاه جمعی و کهن الگو کارل گوستاو یونگ 2.5 0 صفحۀ 32 تعجبی ندارد که نیاز مذهبی، ذهن باورپذیر و تفکرات مذهبی اروپاییان تحصیلکرده، معطوف به سمبلهای شرقیشده باشد، از جمله مفاهیم عالی الوهیت در هند و فلسفه عمیق تائوتیستها در چین، درست همانطور که دل و ذهن و انسانها درگیر ایدههای مسیحیت شد. 0 2 محمد رضاییپور 1402/11/5 زندگی در پیش رو رومن گاری 3.9 45 صفحۀ 107 اما کشتن را خیلی نمیپسندیدم، برعکسش را ترجیح میدهم. نه، چیزی که دوست دارم، این است که کسی بشوم مثل ویکتور هوگو. آقای هامیل میگوید با کلمات میشود همه کار کرد، بیآنکه کسی را به کشتن بدهی. به وقتش خواهیم دید. آقای هامیل میگوید کلمات از هرچیزی قویترند. اگر عقیده مرا بخواهید، میگویم اگر جوانکها تفنگ به دست دارند به خاطر این است که وقتی بچه بودهام کسی بهشان محل نگذاشته؛ نه کسی آنها را دیده و نه کسی آنها را شناخته. بچههای اینجوری آنقدر زیادند که مردم متوجهشان نمیشوند. حتا هستند بچههایی که مجبور میشوند از گرسنگی بمیرند تا کسی بهشان توجهی بکند. 0 1 محمد رضاییپور 1402/10/5 زندگی در پیش رو رومن گاری 3.9 45 صفحۀ 88 آقای هامیل میگوید که بشریت ویرگولی است در کتاب قطور زندگی و وقتی پیرمردی چنین حرف چرندی میزند دیگر واقعا نمیدانم من چه میتوانم اضافه کنم. بشریت فقط یک ویرگول نیست، چون وقتی رزا خانم با آن چشمان جهودیاش مرا نگاه میکنند نه تنها ویرگول نیست، بلکه حتی تمام کتاب قطور زندگی است، و من علاقهای به دیدنش ندارم. 0 10 محمد رضاییپور 1402/10/3 زندگی در پیش رو رومن گاری 3.9 45 صفحۀ 78 اما من میل چندانی به خوشحالی نداشتم. زندگی را ترجیح میدادم. اینجور خوشبختی آشغال است، آبِ زیرِ کاه است. 1 8 محمد رضاییپور 1402/9/15 ناطور دشت جی. دی. سلینجر 3.7 153 صفحۀ 7 Sometimes I act a lot older than I am—I really do—but, people never notice it. People never notice anything. گاهی خیلی بیشتر از سنم رفتار میکنم، جدا میکنم، اما مردم متوجه نمیشن، مردم کلا متوجه هیچی نمیشن. 0 4 محمد رضاییپور 1402/7/2 آئورا کارلوس فوئنتس 3.5 36 صفحۀ 23 و لذتی احساس میکنی که پیش از این در نیافتهای، لذتی که میدانستی بخشی از توست اما تنها اکنون آن را به تمامی در مییابی، رهایش میکنی، آشکارش میکنی، چرا که این بار میدانی پاسخی خواهی یافت. 0 6 محمد رضاییپور 1402/6/20 To the lighthouse Virginia Woolf 4.4 1 صفحۀ 48 Struggling against terrific odds to maintain her courage, to say: "but this is what I see, this is what I see". 0 2 محمد رضاییپور 1402/6/17 عامه پسند چارلز بوکوفسکی 3.2 33 صفحۀ 90 مردم دائما انتظار میکشند؛ آنها برای زندگیکردن و مردن منتظر میماندند. 0 10 محمد رضاییپور 1402/6/17 پاییز فصل آخر سال است نسیم مرعشی 3.3 75 صفحۀ 8 چهقدر عصر بروی جاده ساحلی و برگردی و بشود بیست دقیقه؟ چهقدر زیر باد کولر که بوی خوب خاک میدهد مجله بخوانی؟ چهقدر عصرها بروی بازار کیان با زنهای عرب سر رطب و ماهی زبیدی چانه بزنی و بخندی؟ 0 28 محمد رضاییپور 1402/6/15 سوختن در آب، غرق شدن در آتش چارلز بوکوفسکی 3.4 3 صفحۀ 40 باور کنید دنیا و مردم و سرگرمی هنریشان/هیچ ربطی به من ندارند/ولی بگذار مردم به دیدن تک تک این نمایشها بروند/چون باعث میشود دور و بر خانهام پیدایشان نشود/و به خاطر این کارشان/درود آتشینم بر آنها 1 27 محمد رضاییپور 1402/6/15 چاقوی شکاری هاروکی موراکامی 2.0 2 صفحۀ 76 گفت "بیشتر چیزها از دور خیلی قشنگ است". باز به شکم غلتید و چشمها را بست. 0 5
بریده کتابهای محمد رضاییپور محمد رضاییپور 1402/11/7 سال بلوا عباس معروفی 4.1 94 صفحۀ 220 "تمام کوچهها به خیابان خسروی منتهی میشود، این جالب نیست؟" میرزا حسن پوزخندی زد و با خشم سربرگرداند. ناژداکی شهردارگفت: "سابقا تمام کوچهها به خیابان نیلوفری منتهی میشد، و حالا این جوری شده. میخواهم در جلسه آتی انجمن شهر پیشنهاد میکنم اسم این خیابان زیارت را بگذاریم ناژداکی. من هم خیلی برای این شهر زحمت کشیدهام. 0 2 محمد رضاییپور 1402/11/5 ناخودآگاه جمعی و کهن الگو کارل گوستاو یونگ 2.5 0 صفحۀ 32 تعجبی ندارد که نیاز مذهبی، ذهن باورپذیر و تفکرات مذهبی اروپاییان تحصیلکرده، معطوف به سمبلهای شرقیشده باشد، از جمله مفاهیم عالی الوهیت در هند و فلسفه عمیق تائوتیستها در چین، درست همانطور که دل و ذهن و انسانها درگیر ایدههای مسیحیت شد. 0 2 محمد رضاییپور 1402/11/5 زندگی در پیش رو رومن گاری 3.9 45 صفحۀ 107 اما کشتن را خیلی نمیپسندیدم، برعکسش را ترجیح میدهم. نه، چیزی که دوست دارم، این است که کسی بشوم مثل ویکتور هوگو. آقای هامیل میگوید با کلمات میشود همه کار کرد، بیآنکه کسی را به کشتن بدهی. به وقتش خواهیم دید. آقای هامیل میگوید کلمات از هرچیزی قویترند. اگر عقیده مرا بخواهید، میگویم اگر جوانکها تفنگ به دست دارند به خاطر این است که وقتی بچه بودهام کسی بهشان محل نگذاشته؛ نه کسی آنها را دیده و نه کسی آنها را شناخته. بچههای اینجوری آنقدر زیادند که مردم متوجهشان نمیشوند. حتا هستند بچههایی که مجبور میشوند از گرسنگی بمیرند تا کسی بهشان توجهی بکند. 0 1 محمد رضاییپور 1402/10/5 زندگی در پیش رو رومن گاری 3.9 45 صفحۀ 88 آقای هامیل میگوید که بشریت ویرگولی است در کتاب قطور زندگی و وقتی پیرمردی چنین حرف چرندی میزند دیگر واقعا نمیدانم من چه میتوانم اضافه کنم. بشریت فقط یک ویرگول نیست، چون وقتی رزا خانم با آن چشمان جهودیاش مرا نگاه میکنند نه تنها ویرگول نیست، بلکه حتی تمام کتاب قطور زندگی است، و من علاقهای به دیدنش ندارم. 0 10 محمد رضاییپور 1402/10/3 زندگی در پیش رو رومن گاری 3.9 45 صفحۀ 78 اما من میل چندانی به خوشحالی نداشتم. زندگی را ترجیح میدادم. اینجور خوشبختی آشغال است، آبِ زیرِ کاه است. 1 8 محمد رضاییپور 1402/9/15 ناطور دشت جی. دی. سلینجر 3.7 153 صفحۀ 7 Sometimes I act a lot older than I am—I really do—but, people never notice it. People never notice anything. گاهی خیلی بیشتر از سنم رفتار میکنم، جدا میکنم، اما مردم متوجه نمیشن، مردم کلا متوجه هیچی نمیشن. 0 4 محمد رضاییپور 1402/7/2 آئورا کارلوس فوئنتس 3.5 36 صفحۀ 23 و لذتی احساس میکنی که پیش از این در نیافتهای، لذتی که میدانستی بخشی از توست اما تنها اکنون آن را به تمامی در مییابی، رهایش میکنی، آشکارش میکنی، چرا که این بار میدانی پاسخی خواهی یافت. 0 6 محمد رضاییپور 1402/6/20 To the lighthouse Virginia Woolf 4.4 1 صفحۀ 48 Struggling against terrific odds to maintain her courage, to say: "but this is what I see, this is what I see". 0 2 محمد رضاییپور 1402/6/17 عامه پسند چارلز بوکوفسکی 3.2 33 صفحۀ 90 مردم دائما انتظار میکشند؛ آنها برای زندگیکردن و مردن منتظر میماندند. 0 10 محمد رضاییپور 1402/6/17 پاییز فصل آخر سال است نسیم مرعشی 3.3 75 صفحۀ 8 چهقدر عصر بروی جاده ساحلی و برگردی و بشود بیست دقیقه؟ چهقدر زیر باد کولر که بوی خوب خاک میدهد مجله بخوانی؟ چهقدر عصرها بروی بازار کیان با زنهای عرب سر رطب و ماهی زبیدی چانه بزنی و بخندی؟ 0 28 محمد رضاییپور 1402/6/15 سوختن در آب، غرق شدن در آتش چارلز بوکوفسکی 3.4 3 صفحۀ 40 باور کنید دنیا و مردم و سرگرمی هنریشان/هیچ ربطی به من ندارند/ولی بگذار مردم به دیدن تک تک این نمایشها بروند/چون باعث میشود دور و بر خانهام پیدایشان نشود/و به خاطر این کارشان/درود آتشینم بر آنها 1 27 محمد رضاییپور 1402/6/15 چاقوی شکاری هاروکی موراکامی 2.0 2 صفحۀ 76 گفت "بیشتر چیزها از دور خیلی قشنگ است". باز به شکم غلتید و چشمها را بست. 0 5