بریده‌های کتاب میکُو

وقتی سالم بودم زندگی‌ام پر از فعالیت بود، پر از دوستان، خانواده و کار؛ پر از لذت‌های باغبانی، پیاده‌روی و قایق‌سواری؛ و ملال آشنای جریان معمول زندگی روزانه: درست کردن صبحانه، گشتن در جنگل، رفتن به سر کار، خواندن کتاب، بلند شدن برای برداشتن چیزی. اکنون اما بلند شدن برای برداشتن چیزی، هر چیزی، همین به‌تنهایی خودش یک دستاورد به شمار می‌آمد. از جایی که در آن دراز کشیده بودم، تمام زندگی‌ام دور از دسترس بود.☁️ #کتاب_من

خانم اسکاچپول از نظریه پردازان آمریکایی و ساخت گرا در خصوص انقلاب‌هاست و کتاب معروف وی "دولت‌ها و انقلاب های اجتماعی" درسال ۱۳۷۹ همزمان با وقوع انقلاب اسلامی ایران منتشر شد! وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، در سال ۱۹۸۲ طی مقاله‌ایی با عنوان "حکومت تحصیل دار و اسلام شیعی در انقلاب ایران" به شکست نظریه‌ی خود اعتراف کرد!

هاول از حمام بیرون آمد و با متانت روی صندلی نشست . حسابی به خودش رسیده بود و بوی عطرش در اتاق پیچید . گفت " سوفی عزیز سرت همیشه شلوغه ، با اینکه بهت گفته بودم به استراحت احتیاج داری اما تو دیروز حسابی مشغول بودی مگه نه؟میشه بگی چرا از بهترین کت من یه تور ماهیگیری درست کردی ؟ البته اصلا قصد فضولی ندارم فقط از روی کنجکاوی ! تو بیشتر از چیزی که من فک میکردم فعال بودی . برای اینکه وقتی یه لحظه نگاهمو از صورت دوست‌داشتنی لتی برداشتم میتونم قسم بخورم که دماغ درازت رو دیدم که از گوشه‌ی دیوار بیرون زده بود!" (🤣🤣🤣🤣) #کتاب_من

"چیزی پشت پنجره حرکت کرد اما به تندی ناپدید شد! به خودم گفتم حتما بازی نور بوده ، بازتاب نور ، توهم خودم . اما قانع نشدم ، من پشت ان پنجره چیزی دیدم همانطور که وقتی بابا خانه را نشانمان داد حس کرده بودم کسی به حرف‌هایمان گوش میکند! ما در اوک نیل تنها نبودیم.."💀 #کتاب_من

"تا جایی که در توانم بود سعی کردم جذاب به‌نظر برسم ، اما جذابیت به کل در ذاتم نبود" #کتاب_من

کلسیفر با دلسوزی گفت: "جای هیچکس توی خونه‌ی یه جادوگر امن نیست.." #کتاب_من

مدتی بعد ، صدای هاول از طبقه‌ی بالا شنیده میشد: "یکی به دادم برسه ،من دارم از بی‌توجهی از دست میرم..! " #کتاب_من

او همانطور عاشق خطر بود که نخ میان شمع ، عاشق سوختن !🪽 #کتاب_من