بریدهای از کتاب قلعه متحرک اثر دایانا وین جونز
1403/10/3
صفحۀ 135
هاول از حمام بیرون آمد و با متانت روی صندلی نشست . حسابی به خودش رسیده بود و بوی عطرش در اتاق پیچید . گفت " سوفی عزیز سرت همیشه شلوغه ، با اینکه بهت گفته بودم به استراحت احتیاج داری اما تو دیروز حسابی مشغول بودی مگه نه؟میشه بگی چرا از بهترین کت من یه تور ماهیگیری درست کردی ؟ البته اصلا قصد فضولی ندارم فقط از روی کنجکاوی ! تو بیشتر از چیزی که من فک میکردم فعال بودی . برای اینکه وقتی یه لحظه نگاهمو از صورت دوستداشتنی لتی برداشتم میتونم قسم بخورم که دماغ درازت رو دیدم که از گوشهی دیوار بیرون زده بود!" (🤣🤣🤣🤣) #کتاب_من
هاول از حمام بیرون آمد و با متانت روی صندلی نشست . حسابی به خودش رسیده بود و بوی عطرش در اتاق پیچید . گفت " سوفی عزیز سرت همیشه شلوغه ، با اینکه بهت گفته بودم به استراحت احتیاج داری اما تو دیروز حسابی مشغول بودی مگه نه؟میشه بگی چرا از بهترین کت من یه تور ماهیگیری درست کردی ؟ البته اصلا قصد فضولی ندارم فقط از روی کنجکاوی ! تو بیشتر از چیزی که من فک میکردم فعال بودی . برای اینکه وقتی یه لحظه نگاهمو از صورت دوستداشتنی لتی برداشتم میتونم قسم بخورم که دماغ درازت رو دیدم که از گوشهی دیوار بیرون زده بود!" (🤣🤣🤣🤣) #کتاب_من
میکُو
1403/10/3
1