بریده کتابهای مهران م مهران م 4 روز پیش مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 12 صفحۀ 128 هیچ مرگی طبیعی نیست.آنچه بر سر انسان می آید هرگز نمیتواند طبیعی باشد،زیرا حضور انسان جهان را به پرسش میکشد.همه میمیرند اما مرگ هر آدمی برای او یک سانحه است.حتی اگر آنرا بشناسد و به آن تن در دهد،باز خشونتی است ناروا. 0 1 مهران م 4 روز پیش مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 12 صفحۀ 127 اندوه پیران و مرگ آنان بیشترشان فکر نمیکنند به آخر خط رسیده اند.حتی من نیز این جمله ی کلیشه ای را در مورد مادرم به کار برده ام.نمیفهمیدم چگونه میتوان در مرگ یکی از والدین ،پدربزرگی هفتاد و چند ساله،صادقانه گریست.وقتی زن پنجاه ساله ای را میدیدم که مرگ مادرش او را از پا در آورده، با خود میگفتم اون حتما به بیماری اختلال اعصاب دچار است.میگفتم همه میمیریم اما آدم هشتاد ساله دیگر آنقدر پیر شده که مرده به حساب می آید. اما، نه انسان بدین سبب نمیمیرد که به دنیا آمده، زندگی کرده و پیر شده،بلکه به علتی میمیرد. 0 1 مهران م 4 روز پیش مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 12 صفحۀ 96 وای که چقدر تنها بود.نوازشش کردم و با او حرف زدم،ولی محال بود بتوانم عمق دردش را درک کنم. 0 2 مهران م 4 روز پیش مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 12 صفحۀ 74 برایم اهمیت چندانی نداشت که مامان را پیش از مرگش ببینم،اما نمیتوانستم تحمل کنم که او هم مرا ندیده از دنیا برود.این واپسین درود چه اهمیتی دارد وقتی دیگر نه حافظه ای در کار است و نه فرصتی برای جبران مافات؟ 0 2 مهران م 7 روز پیش مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 12 صفحۀ 16 با این همه،چیزی تسکینش میداد: او را به درمانگاهی آورده بودند که در مزایایش غلو میکرد."در بوسیکو میخواستند همان روز اول عملم کنند!اما به نظرم این جا بهترین درمانگاه پاریس است." و انگار لذت این تایید ها کامل نمیشد مگر با حمله ای تازه،چون بلافاصله به درمانگاه دیگری در آن نزدیکی اشاره کرد. 0 2 مهران م 1403/10/6 آئورا کارلوس فوئنتس 3.5 38 صفحۀ 35 به ما میگویند انزوا تنها راه رسیدن به قداست است.فراموش میکنند که وسوسه در انزوا خیلی قوی تر میشود. 0 3 مهران م 1403/10/4 سکوت دریا ژان مارسل بروله 3.5 3 صفحۀ 29 وقتی احساسات کسی را جریحه دار میکنم،حتی اگر دشمنم باشد،خودم هم آزرده می شوم. 0 2 مهران م 1403/10/2 یادداشت های یک پزشک جوان میخائیل آفاناسیویچ بولگاکوف 4.1 35 صفحۀ 93 پس دنیا در روز تولد من کجا رفته است؟ 0 3 مهران م 1403/9/28 مرشد و مارگریتا میخائیل آفاناسیویچ بولگاکوف 4.0 85 صفحۀ 36 فکر کرد اگر به من سگ بگوید به من توهین کرده است.ولی من شخصا هیچ چیز بدی در این حیوان نمیبینم که با گذاشتن اسمش روی کسی،به اون توهین شده باشد.. 0 2 مهران م 1403/9/26 گور به گور ویلیام فاکنر 3.8 19 صفحۀ 202 وقتی کش به دنیا اومد فهمیدم کلمه ی مادری رو یک آدمی ساخته که به این کلمه احتیاج داشته، چون کسانی که بچه دارند عین خیالشون نیست که این کار کلمه ای هم داره یا نداره. 0 4 مهران م 1403/9/25 گور به گور ویلیام فاکنر 3.8 19 صفحۀ 130 ما همین جور داریم میریم،با یک حرکت خواب آوری که انگار داریم خواب میبینیم،اصلا جلو نمیریم،انگار پشت سر ما و گاری زمان داره کم میشع،نه مکان. 0 3 مهران م 1403/9/21 ما یوگنی ایوانویچ زامیاتین 4.1 14 صفحۀ 300 0 1 مهران م 1403/9/17 بندها دومنیکو استارنونه 4.1 80 صفحۀ 123 0 3 مهران م 1403/9/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 39 صفحۀ 130 راستی رستگار است اویی که میتواند نقص و نبود خوشبختی اش را به یک مانع زمینی ربط بدهد. 0 3 مهران م 1403/9/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 39 صفحۀ 121 من همه چیز دارم،ولی دوری او این همه را زایل می کند.من همه چیز دارم،ولی بی وجود او این همه هیچ می شود. 0 19 مهران م 1403/9/4 بادها ماریو بارگاس یوسا 3.7 1 صفحۀ 58 طبیعت انسانی به هیچ وجه دستخوش تغییر نشده است.خطر،تابو و ممنوعیتی که حول و حوش هرچیزی ایجاد شود،آن را به امری بینهایت مطلوب و جذاب تبدیل خواهد کرد. 0 12 مهران م 1403/8/30 مردن آرتور شنیتسلر 3.8 8 صفحۀ 41 چرا باید ناگهان دوباره سرشار از امید میشد؟آخ،امید!این چیزی بود فراتر از امید،این اطمینان خاطر بود. 0 2 مهران م 1403/8/21 مرگ قسطی لویی فردینان سلین 4.4 10 صفحۀ 294 همه ی زیبایی شب این است می آید و با آدم یکی میشود به آدم حمله میکنه،آدم را با خودش میبرد تحملش غیر ممکن است 0 2 مهران م 1403/8/16 داستان ملال انگیز (از یادداشت های یک مرد سالخورده) آنتون چخوف 3.5 24 صفحۀ 51 معمولا وقتی تنها یا در جمعی هستم که دوستشان دارم،هیچگاه به یاد شایستگی ها و افتخاراتم نمی افتم،و اگر هم بیفتم،آن قدر به نظرم ناچیز میرسند که انگار همین دیروز اهل علم شده ام.در عوض،در حضور اشخاصی مانند گِنکِر افتخاراتم همچون کوه سر به فلک کشیده ای به نظرم میرسند که قله ی آن در میان ابرها پنهان است و گِنکِرهایی که به زحمت به چشم می آیند ،در پای آن در جنب و جوش هستند. 0 3 مهران م 1403/8/1 نان و شراب اینیاتسیو سیلونه 3.9 16 صفحۀ 31 -زندگی به هریک از ما بعنوان هدیه عطا میشود و چه هدیه ی نفیسی.هدیه ای است که اگر آنرا با بخل لیاقت برای خود نگاهدارند زوال می پذیرد و خشک میشود ولی همینکه آن را در راه دیگران انفاق کنند فزونی می یابد و زیبا میشود. 0 3
بریده کتابهای مهران م مهران م 4 روز پیش مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 12 صفحۀ 128 هیچ مرگی طبیعی نیست.آنچه بر سر انسان می آید هرگز نمیتواند طبیعی باشد،زیرا حضور انسان جهان را به پرسش میکشد.همه میمیرند اما مرگ هر آدمی برای او یک سانحه است.حتی اگر آنرا بشناسد و به آن تن در دهد،باز خشونتی است ناروا. 0 1 مهران م 4 روز پیش مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 12 صفحۀ 127 اندوه پیران و مرگ آنان بیشترشان فکر نمیکنند به آخر خط رسیده اند.حتی من نیز این جمله ی کلیشه ای را در مورد مادرم به کار برده ام.نمیفهمیدم چگونه میتوان در مرگ یکی از والدین ،پدربزرگی هفتاد و چند ساله،صادقانه گریست.وقتی زن پنجاه ساله ای را میدیدم که مرگ مادرش او را از پا در آورده، با خود میگفتم اون حتما به بیماری اختلال اعصاب دچار است.میگفتم همه میمیریم اما آدم هشتاد ساله دیگر آنقدر پیر شده که مرده به حساب می آید. اما، نه انسان بدین سبب نمیمیرد که به دنیا آمده، زندگی کرده و پیر شده،بلکه به علتی میمیرد. 0 1 مهران م 4 روز پیش مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 12 صفحۀ 96 وای که چقدر تنها بود.نوازشش کردم و با او حرف زدم،ولی محال بود بتوانم عمق دردش را درک کنم. 0 2 مهران م 4 روز پیش مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 12 صفحۀ 74 برایم اهمیت چندانی نداشت که مامان را پیش از مرگش ببینم،اما نمیتوانستم تحمل کنم که او هم مرا ندیده از دنیا برود.این واپسین درود چه اهمیتی دارد وقتی دیگر نه حافظه ای در کار است و نه فرصتی برای جبران مافات؟ 0 2 مهران م 7 روز پیش مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 12 صفحۀ 16 با این همه،چیزی تسکینش میداد: او را به درمانگاهی آورده بودند که در مزایایش غلو میکرد."در بوسیکو میخواستند همان روز اول عملم کنند!اما به نظرم این جا بهترین درمانگاه پاریس است." و انگار لذت این تایید ها کامل نمیشد مگر با حمله ای تازه،چون بلافاصله به درمانگاه دیگری در آن نزدیکی اشاره کرد. 0 2 مهران م 1403/10/6 آئورا کارلوس فوئنتس 3.5 38 صفحۀ 35 به ما میگویند انزوا تنها راه رسیدن به قداست است.فراموش میکنند که وسوسه در انزوا خیلی قوی تر میشود. 0 3 مهران م 1403/10/4 سکوت دریا ژان مارسل بروله 3.5 3 صفحۀ 29 وقتی احساسات کسی را جریحه دار میکنم،حتی اگر دشمنم باشد،خودم هم آزرده می شوم. 0 2 مهران م 1403/10/2 یادداشت های یک پزشک جوان میخائیل آفاناسیویچ بولگاکوف 4.1 35 صفحۀ 93 پس دنیا در روز تولد من کجا رفته است؟ 0 3 مهران م 1403/9/28 مرشد و مارگریتا میخائیل آفاناسیویچ بولگاکوف 4.0 85 صفحۀ 36 فکر کرد اگر به من سگ بگوید به من توهین کرده است.ولی من شخصا هیچ چیز بدی در این حیوان نمیبینم که با گذاشتن اسمش روی کسی،به اون توهین شده باشد.. 0 2 مهران م 1403/9/26 گور به گور ویلیام فاکنر 3.8 19 صفحۀ 202 وقتی کش به دنیا اومد فهمیدم کلمه ی مادری رو یک آدمی ساخته که به این کلمه احتیاج داشته، چون کسانی که بچه دارند عین خیالشون نیست که این کار کلمه ای هم داره یا نداره. 0 4 مهران م 1403/9/25 گور به گور ویلیام فاکنر 3.8 19 صفحۀ 130 ما همین جور داریم میریم،با یک حرکت خواب آوری که انگار داریم خواب میبینیم،اصلا جلو نمیریم،انگار پشت سر ما و گاری زمان داره کم میشع،نه مکان. 0 3 مهران م 1403/9/21 ما یوگنی ایوانویچ زامیاتین 4.1 14 صفحۀ 300 0 1 مهران م 1403/9/17 بندها دومنیکو استارنونه 4.1 80 صفحۀ 123 0 3 مهران م 1403/9/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 39 صفحۀ 130 راستی رستگار است اویی که میتواند نقص و نبود خوشبختی اش را به یک مانع زمینی ربط بدهد. 0 3 مهران م 1403/9/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 39 صفحۀ 121 من همه چیز دارم،ولی دوری او این همه را زایل می کند.من همه چیز دارم،ولی بی وجود او این همه هیچ می شود. 0 19 مهران م 1403/9/4 بادها ماریو بارگاس یوسا 3.7 1 صفحۀ 58 طبیعت انسانی به هیچ وجه دستخوش تغییر نشده است.خطر،تابو و ممنوعیتی که حول و حوش هرچیزی ایجاد شود،آن را به امری بینهایت مطلوب و جذاب تبدیل خواهد کرد. 0 12 مهران م 1403/8/30 مردن آرتور شنیتسلر 3.8 8 صفحۀ 41 چرا باید ناگهان دوباره سرشار از امید میشد؟آخ،امید!این چیزی بود فراتر از امید،این اطمینان خاطر بود. 0 2 مهران م 1403/8/21 مرگ قسطی لویی فردینان سلین 4.4 10 صفحۀ 294 همه ی زیبایی شب این است می آید و با آدم یکی میشود به آدم حمله میکنه،آدم را با خودش میبرد تحملش غیر ممکن است 0 2 مهران م 1403/8/16 داستان ملال انگیز (از یادداشت های یک مرد سالخورده) آنتون چخوف 3.5 24 صفحۀ 51 معمولا وقتی تنها یا در جمعی هستم که دوستشان دارم،هیچگاه به یاد شایستگی ها و افتخاراتم نمی افتم،و اگر هم بیفتم،آن قدر به نظرم ناچیز میرسند که انگار همین دیروز اهل علم شده ام.در عوض،در حضور اشخاصی مانند گِنکِر افتخاراتم همچون کوه سر به فلک کشیده ای به نظرم میرسند که قله ی آن در میان ابرها پنهان است و گِنکِرهایی که به زحمت به چشم می آیند ،در پای آن در جنب و جوش هستند. 0 3 مهران م 1403/8/1 نان و شراب اینیاتسیو سیلونه 3.9 16 صفحۀ 31 -زندگی به هریک از ما بعنوان هدیه عطا میشود و چه هدیه ی نفیسی.هدیه ای است که اگر آنرا با بخل لیاقت برای خود نگاهدارند زوال می پذیرد و خشک میشود ولی همینکه آن را در راه دیگران انفاق کنند فزونی می یابد و زیبا میشود. 0 3