بریدههای کتاب مهران م مهران م دیروز کتاب خنده و فراموشی میلان کوندرا 3.7 2 صفحۀ 19 زن ها در پی مردان خوش قیافه نیستند،دنبال مردهایی هستند که زنان زیبا دارند. 0 0 مهران م 1404/4/1 بیابان تاتارها دینو بوتزاتی 4.2 22 صفحۀ 225 ..اما هیچ مرگی دشوارتر از مرگ در گمنامی و غربت و تنهایی نیست،بر بستر حقیر یک مسافرخانه با چهره ای کریه و فرتوت،آن هم بی فرزندی که بقایت در وجود او مسلم باشد. 9 15 مهران م 1404/3/31 بیابان تاتارها دینو بوتزاتی 4.2 22 صفحۀ 159 آدم باید خودش را نشان بدهد تا فراموش نشود و اگر خود دست و پایی نزند طبعا هیچکس به یاد او نخواهد افتاد. 0 5 مهران م 1404/3/22 خیره به خورشید (غلبه بر هراس از مرگ) اروین دی. یالوم 3.8 17 صفحۀ 223 --به زندگی پس از مرگ عقیده نداری؟ ++نه،اما این احساس راهم دارم که نمیتوان در این جور چیز ها به یقین رسید. 0 8 مهران م 1404/3/13 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 141 صفحۀ 364 مگر میتوان یاد رنگین ترین گلی را که در همه ی عمرت یک بار به تو داده شده است-گرچه به ستم- از خانه ی روح روفت؟ 0 8 مهران م 1404/3/4 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 141 صفحۀ 202 عشق مگر چیست؟آنچه که پیداست؟نه،عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست.معرفت است. عشق از آن رو هست، که نیست.پیدا نیست و حس میشود.میشوراند.منقلب میکند. 1 5 مهران م 1404/2/24 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 141 صفحۀ 8 همه ی آن چیزهای پنهان و آشکاری که زن و شوی را به هم میبندند،از میان مرگان و سلوچ برخاسته بود.نه کاری بود و نه سفره ای.هیچکدام.بی کار سفره نیست وبی سفره عشق.بی عشق سخن نیست و سخن که نبود فریاد و دعوا نیست،خنده و شوخی نیس،زبان و دل کهنه میشود،تناس بر لب ها میبندد،روح در چهره و نگاه در چشم ها میخشکد،دست ها در بیکاری فرسوده میشوند و بیل و منگال و دستکاله و علفتراش در پس کندوی خالی،زیر لایه ی ضخیمی از غبار رخ پنهان میکند. 0 7 مهران م 1404/2/7 سقوط آلبر کامو 3.9 90 صفحۀ 121 هرقدر بیشتر خودم را متهم میکنم ،حق زیادتری می یابم که درباره ی شما داوری کنم.بهتر از آن ،شما را بر می انگیزم خودتان در مورد خودتان داوری کنید. 0 12 مهران م 1404/2/5 سقوط آلبر کامو 3.9 90 صفحۀ 69 مردم شتاب زده در مورد آدم داوری میکنند تا خودشان مورد داوری قرار نگیرند. 0 9 مهران م 1404/2/2 سقوط آلبر کامو 3.9 90 صفحۀ 29 درباره ی مردی با من حرف زدند که دوستش زندانی شده بود و او هرشب برای همدلی و ابراز همدردی با او که رفاه و آسایش را گرفته بودند ،در اتاقش روی زمین میخوابید. چه کسی، چه کسی آقای عزیز، بخاطر ما روی زمین خواهد خوابید؟ 0 9 مهران م 1404/1/31 بیگانه آلبر کامو 4.0 270 صفحۀ 95 از من پرسید آیا به خدا ایمان دارم؟ جواب دادم نه. او با تنفر و تحقیر نشست.به من گفت که این محال است.گفت که همه ی مردم به خدا ایمان دارند.حتی کسانی که از اون روی برگردانیده اند. این ایمان وی بود.و اگر روزی در آن شک میکرد، دیگر زندگی اش معنی نداشت. 0 7 مهران م 1404/1/26 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 83 صفحۀ 100 .... ببین،الان من دارم به تو فکر میکنم،و همین مرا خوشحال میکند.. 2 60 مهران م 1404/1/21 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 211 به من گفت:"دختر ،اینطور به من نگاه نکن!این چشم های تو بالاخره مرا وادار به یک خبط بزرگی در زندگی خواهد کرد" گفتم:" این خبط شما آرزوی من است" 0 10 مهران م 1404/1/15 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 4.0 33 صفحۀ 254 مرگ شوخی قدیمی است ولی برای هرکس تازگی دارد صفحه ۲۶۶ 0 19 مهران م 1404/1/14 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 4.0 33 صفحۀ 194 "انسان همه چیز را می تواند بفهمد،هم چگونگی ارتعاش هوا را و هم اموری را که در کره ی خورشید اتفاق می افتد.فقط از فهمیدن اینکه دیگری چگونه ممکن است بر خلاف معمول او بینی خود را تمیز کند گاهی عاجز میماند." 0 7 مهران م 1404/1/8 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 4.0 33 صفحۀ 119 انسان به خصوص هنگامی خوشبخت است که اصلا متوجه گذشت زمان نباشد. 0 13 مهران م 1403/12/16 زن در ریگ روان کوبو آبه 3.7 30 صفحۀ 183 آینه با رادیو فرق داشت؛چون وسیله ی ارتباطی بود که اول باید کسی را میداشت که او را ببیند. "آینه برای کسی که دیگران او را نمیبینند به چه کار می آید؟" 0 7 مهران م 1403/12/3 انسان خداگونه یوال نوح هاراری 3.9 15 صفحۀ 89 آدمی معمولا از تغییر به وحشت می افتد،زیرا از ناشناخته ها میترسد.اما بزرگترین ویژگی همیشگی تاریخ این است که هما چیز دگرگون میشود. 0 12 مهران م 1403/12/3 انسان خداگونه یوال نوح هاراری 3.9 15 صفحۀ 50 ....زیرا نه هدف بلکه خودِسفر است که به ما حس خوشبختی می دهد.بالا رفتن ار کوه اورست خرسند کننده تر است تا ایستادن در بالای کوه.پیش نوازش هیجان انگیز تر است تا رسیدن به ارگاسم.انجام دادن آزمایش های بدیع در آزمایشگاه جالب تر است تا تحسین شدن و جایزه گرفتن. 0 10 مهران م 1403/12/1 همه می میرند سیمون دو بووار 4.1 36 صفحۀ 426 هرچیزی که بشر می سازد روزی خراب میشود،میدانم.و از همان لحظه ای که آدم به دنیا می آید مردنش شروع میشود.اما بین تولد و مرگ،زندگی وجود دارد. 0 12
بریدههای کتاب مهران م مهران م دیروز کتاب خنده و فراموشی میلان کوندرا 3.7 2 صفحۀ 19 زن ها در پی مردان خوش قیافه نیستند،دنبال مردهایی هستند که زنان زیبا دارند. 0 0 مهران م 1404/4/1 بیابان تاتارها دینو بوتزاتی 4.2 22 صفحۀ 225 ..اما هیچ مرگی دشوارتر از مرگ در گمنامی و غربت و تنهایی نیست،بر بستر حقیر یک مسافرخانه با چهره ای کریه و فرتوت،آن هم بی فرزندی که بقایت در وجود او مسلم باشد. 9 15 مهران م 1404/3/31 بیابان تاتارها دینو بوتزاتی 4.2 22 صفحۀ 159 آدم باید خودش را نشان بدهد تا فراموش نشود و اگر خود دست و پایی نزند طبعا هیچکس به یاد او نخواهد افتاد. 0 5 مهران م 1404/3/22 خیره به خورشید (غلبه بر هراس از مرگ) اروین دی. یالوم 3.8 17 صفحۀ 223 --به زندگی پس از مرگ عقیده نداری؟ ++نه،اما این احساس راهم دارم که نمیتوان در این جور چیز ها به یقین رسید. 0 8 مهران م 1404/3/13 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 141 صفحۀ 364 مگر میتوان یاد رنگین ترین گلی را که در همه ی عمرت یک بار به تو داده شده است-گرچه به ستم- از خانه ی روح روفت؟ 0 8 مهران م 1404/3/4 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 141 صفحۀ 202 عشق مگر چیست؟آنچه که پیداست؟نه،عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست.معرفت است. عشق از آن رو هست، که نیست.پیدا نیست و حس میشود.میشوراند.منقلب میکند. 1 5 مهران م 1404/2/24 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 141 صفحۀ 8 همه ی آن چیزهای پنهان و آشکاری که زن و شوی را به هم میبندند،از میان مرگان و سلوچ برخاسته بود.نه کاری بود و نه سفره ای.هیچکدام.بی کار سفره نیست وبی سفره عشق.بی عشق سخن نیست و سخن که نبود فریاد و دعوا نیست،خنده و شوخی نیس،زبان و دل کهنه میشود،تناس بر لب ها میبندد،روح در چهره و نگاه در چشم ها میخشکد،دست ها در بیکاری فرسوده میشوند و بیل و منگال و دستکاله و علفتراش در پس کندوی خالی،زیر لایه ی ضخیمی از غبار رخ پنهان میکند. 0 7 مهران م 1404/2/7 سقوط آلبر کامو 3.9 90 صفحۀ 121 هرقدر بیشتر خودم را متهم میکنم ،حق زیادتری می یابم که درباره ی شما داوری کنم.بهتر از آن ،شما را بر می انگیزم خودتان در مورد خودتان داوری کنید. 0 12 مهران م 1404/2/5 سقوط آلبر کامو 3.9 90 صفحۀ 69 مردم شتاب زده در مورد آدم داوری میکنند تا خودشان مورد داوری قرار نگیرند. 0 9 مهران م 1404/2/2 سقوط آلبر کامو 3.9 90 صفحۀ 29 درباره ی مردی با من حرف زدند که دوستش زندانی شده بود و او هرشب برای همدلی و ابراز همدردی با او که رفاه و آسایش را گرفته بودند ،در اتاقش روی زمین میخوابید. چه کسی، چه کسی آقای عزیز، بخاطر ما روی زمین خواهد خوابید؟ 0 9 مهران م 1404/1/31 بیگانه آلبر کامو 4.0 270 صفحۀ 95 از من پرسید آیا به خدا ایمان دارم؟ جواب دادم نه. او با تنفر و تحقیر نشست.به من گفت که این محال است.گفت که همه ی مردم به خدا ایمان دارند.حتی کسانی که از اون روی برگردانیده اند. این ایمان وی بود.و اگر روزی در آن شک میکرد، دیگر زندگی اش معنی نداشت. 0 7 مهران م 1404/1/26 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 83 صفحۀ 100 .... ببین،الان من دارم به تو فکر میکنم،و همین مرا خوشحال میکند.. 2 60 مهران م 1404/1/21 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 211 به من گفت:"دختر ،اینطور به من نگاه نکن!این چشم های تو بالاخره مرا وادار به یک خبط بزرگی در زندگی خواهد کرد" گفتم:" این خبط شما آرزوی من است" 0 10 مهران م 1404/1/15 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 4.0 33 صفحۀ 254 مرگ شوخی قدیمی است ولی برای هرکس تازگی دارد صفحه ۲۶۶ 0 19 مهران م 1404/1/14 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 4.0 33 صفحۀ 194 "انسان همه چیز را می تواند بفهمد،هم چگونگی ارتعاش هوا را و هم اموری را که در کره ی خورشید اتفاق می افتد.فقط از فهمیدن اینکه دیگری چگونه ممکن است بر خلاف معمول او بینی خود را تمیز کند گاهی عاجز میماند." 0 7 مهران م 1404/1/8 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 4.0 33 صفحۀ 119 انسان به خصوص هنگامی خوشبخت است که اصلا متوجه گذشت زمان نباشد. 0 13 مهران م 1403/12/16 زن در ریگ روان کوبو آبه 3.7 30 صفحۀ 183 آینه با رادیو فرق داشت؛چون وسیله ی ارتباطی بود که اول باید کسی را میداشت که او را ببیند. "آینه برای کسی که دیگران او را نمیبینند به چه کار می آید؟" 0 7 مهران م 1403/12/3 انسان خداگونه یوال نوح هاراری 3.9 15 صفحۀ 89 آدمی معمولا از تغییر به وحشت می افتد،زیرا از ناشناخته ها میترسد.اما بزرگترین ویژگی همیشگی تاریخ این است که هما چیز دگرگون میشود. 0 12 مهران م 1403/12/3 انسان خداگونه یوال نوح هاراری 3.9 15 صفحۀ 50 ....زیرا نه هدف بلکه خودِسفر است که به ما حس خوشبختی می دهد.بالا رفتن ار کوه اورست خرسند کننده تر است تا ایستادن در بالای کوه.پیش نوازش هیجان انگیز تر است تا رسیدن به ارگاسم.انجام دادن آزمایش های بدیع در آزمایشگاه جالب تر است تا تحسین شدن و جایزه گرفتن. 0 10 مهران م 1403/12/1 همه می میرند سیمون دو بووار 4.1 36 صفحۀ 426 هرچیزی که بشر می سازد روزی خراب میشود،میدانم.و از همان لحظه ای که آدم به دنیا می آید مردنش شروع میشود.اما بین تولد و مرگ،زندگی وجود دارد. 0 12