بریدههای کتاب مـ🌙ـآه مـ🌙ـآه 1404/5/20 گریه های امپراتور فاضل نظری 4.3 87 صفحۀ 13 بیچاره آهویی که صید پنجه شیریست بیچارهتر شیری که صید چشم آهویی 0 2 مـ🌙ـآه 1404/5/15 شیدایی: جنون لورن اولیور 4.8 5 صفحۀ 52 زندگی چیز عجیبی است؛ در انتظار چیزی هستی و دائم انتظارش را میکشی و به نظرت یک ابدیت طول میکشد تا به آن برسی. بعد که به آن میرسی و تمام میشود، آن وقت دلت فقط یک چیز میخواهد: اینکه دوباره به یک لحظه پیش از رسیدن برگردی. 0 2 مـ🌙ـآه 1404/5/15 شیدایی: جنون لورن اولیور 4.8 5 صفحۀ 12 قلب، چیز شکننده ای است 0 0 مـ🌙ـآه 1404/5/3 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 172 صفحۀ 299 من تو را بهخاطر آنچه بر سرم آوردی میبخشم و کسی که زندگی ام را نابود کرد دوست دارم. اما چطور میتوانم بلایی را که سر خودت آوردی نادیده بگیرم و قاتلت را ببخشم؟ 0 1 مـ🌙ـآه 1404/5/3 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 172 صفحۀ 299 فکر میکنی بعد از تو رغبتی به زندگی دارم؟ زندگی بدون تو چطور خواهد بود...آه، خدایا! چه کسی دوست دارد زنده بماند درحالی که روحش دفن شده است؟ 0 1 مـ🌙ـآه 1404/5/3 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 172 صفحۀ 161 همیشه تمام فکر و ذکرم هیت کلیف بوده. اگر همه دنیا نابود شود و فقط او بماند، من هم هستم؛ اما اگر همه باشند و او نباشد، دنیا برایم غریبه خواهد شد و من دیگر جزئی از آن نخواهم بود. 0 1 مـ🌙ـآه 1404/5/3 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 172 صفحۀ 161 اگر زندگی من به خودم محدود شود، پس خلقتم چه فایدهای دارد؟ 0 1 مـ🌙ـآه 1404/5/3 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 172 صفحۀ 158 او هیچ وقت نخواهد فهمید که چقدر دوستش دارم. نلی، علاقه من به او بهخاطر قیافهاش نیست، بهخاطر این است که از خودم به من نزدیک تر است. روح و جان من و هیت کلیف از هرچه که ساخته شده باشد، شبیه هم است. 0 0 مـ🌙ـآه 1404/5/3 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 131 صفحۀ 125 باران میریخت روی صورتش. گفت:«ناگهان باران گرفت...اشک هایم خیس شد...» گفتم:«اشک که خیس نمیشه» گفت:«چرا، میشه؛ اشکای من همیشه خشک بوده، بارون که میاد خیس میشه» 0 5 مـ🌙ـآه 1404/4/31 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 172 صفحۀ 28 گرچه هرگز عشقم را به زبان نیاوردم؛ اما اگر نگاه ها زبان داشتند، احمق ترین افراد هم متوجه عشق آتشینم نسبت به او میشدند. 2 9 مـ🌙ـآه 1404/4/28 خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی حمید حسام 4.4 87 صفحۀ 313 دم غروب به شلمچه رسیدیم. یک غروب دلگیر که خورشید داشت پشت نخل ها رنگ میباخت. یکی از حسین پرسید:«چرا اینجا این اندازه غمناکه؟!» حسین گفت:«چون وجب به وجب این زمین، خون شهیدی ریخته شده و بهخاطر همین خون ها، مقدس ترین جبهه شده. شما هر حاجتی دارین از این شهدا بخواین، مطمئن باشین برآورده به خیر میکنن.» 0 4 مـ🌙ـآه 1404/4/24 وجود فاضل نظری 4.3 49 صفحۀ 107 من خطایی کمتر از بخشایشت دارم ببخش با توام ای یار ، ای غمخوار ، ای «بسیار ای» 0 1 مـ🌙ـآه 1404/4/24 وجود فاضل نظری 4.3 49 صفحۀ 99 خاموشم و قنوت من آیینه غم است غم در زبان عشق ، الفبای گفتگوست 0 0 مـ🌙ـآه 1404/4/24 وجود فاضل نظری 4.3 49 صفحۀ 21 (( شدی در چشمهایش خیره ای دل ، سادگی کردی از این پس هیچ کس را غیر از او زیبا نمیبینی)) 0 1 مـ🌙ـآه 1404/4/24 وجود فاضل نظری 4.3 49 صفحۀ 9 غمت مباد که دنیا ز هم جدا نکند رفیق های در آغوش هم گریسته را(: 0 2 مـ🌙ـآه 1404/3/27 آنی شرلی در گرین گیبلز جلد 1 لوسی مود مونتگمری 4.6 236 صفحۀ 32 وقتی داستان های غم انگیز میخوانیم،با شهامت خودمان را در آن موقعیت ها تصور میکنیم ولی به محض آنکه واقعا غصه دار میشویم، تازه میفهمیم تحمل کردنش چه کار سختی است 0 4 مـ🌙ـآه 1404/3/12 پسرک، موش کور، روباه و اسب چارلی مکیسی 4.1 300 صفحۀ 61 اشک ها به یه دلیلی جاری میشن، و نشونه قدرت تو هستن نه ضعف تو 0 3 مـ🌙ـآه 1404/3/12 پسرک، موش کور، روباه و اسب چارلی مکیسی 4.1 300 صفحۀ 53 ((شجاعانه ترین حرفی که تا حالا زدی چی بوده؟)) ((کمک؛ کمک خواستن به معنای تسلیم شدن نیست، بلکه به این معناست که نمیخوای زیر بار تسلیم شدن بری)) 1 3 مـ🌙ـآه 1404/3/9 میان جیوه و اندوه (1399 - 1396) لیلا کردبچه 3.8 1 صفحۀ 1 من حوصله ام بسیار است؛ چون کودکی نشسته روی دیوار باریک خیال و حقیقت که از هر دو سو صدایش میزنند و او میان ابرها دنبال شکلی آشنا میگردد(: 0 3 مـ🌙ـآه 1404/3/9 میان جیوه و اندوه (1399 - 1396) لیلا کردبچه 3.8 1 صفحۀ 10 واقعا نیستی؛ تعریف نبودن را اما ، خدشه دار کرده ای... 0 1
بریدههای کتاب مـ🌙ـآه مـ🌙ـآه 1404/5/20 گریه های امپراتور فاضل نظری 4.3 87 صفحۀ 13 بیچاره آهویی که صید پنجه شیریست بیچارهتر شیری که صید چشم آهویی 0 2 مـ🌙ـآه 1404/5/15 شیدایی: جنون لورن اولیور 4.8 5 صفحۀ 52 زندگی چیز عجیبی است؛ در انتظار چیزی هستی و دائم انتظارش را میکشی و به نظرت یک ابدیت طول میکشد تا به آن برسی. بعد که به آن میرسی و تمام میشود، آن وقت دلت فقط یک چیز میخواهد: اینکه دوباره به یک لحظه پیش از رسیدن برگردی. 0 2 مـ🌙ـآه 1404/5/15 شیدایی: جنون لورن اولیور 4.8 5 صفحۀ 12 قلب، چیز شکننده ای است 0 0 مـ🌙ـآه 1404/5/3 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 172 صفحۀ 299 من تو را بهخاطر آنچه بر سرم آوردی میبخشم و کسی که زندگی ام را نابود کرد دوست دارم. اما چطور میتوانم بلایی را که سر خودت آوردی نادیده بگیرم و قاتلت را ببخشم؟ 0 1 مـ🌙ـآه 1404/5/3 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 172 صفحۀ 299 فکر میکنی بعد از تو رغبتی به زندگی دارم؟ زندگی بدون تو چطور خواهد بود...آه، خدایا! چه کسی دوست دارد زنده بماند درحالی که روحش دفن شده است؟ 0 1 مـ🌙ـآه 1404/5/3 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 172 صفحۀ 161 همیشه تمام فکر و ذکرم هیت کلیف بوده. اگر همه دنیا نابود شود و فقط او بماند، من هم هستم؛ اما اگر همه باشند و او نباشد، دنیا برایم غریبه خواهد شد و من دیگر جزئی از آن نخواهم بود. 0 1 مـ🌙ـآه 1404/5/3 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 172 صفحۀ 161 اگر زندگی من به خودم محدود شود، پس خلقتم چه فایدهای دارد؟ 0 1 مـ🌙ـآه 1404/5/3 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 172 صفحۀ 158 او هیچ وقت نخواهد فهمید که چقدر دوستش دارم. نلی، علاقه من به او بهخاطر قیافهاش نیست، بهخاطر این است که از خودم به من نزدیک تر است. روح و جان من و هیت کلیف از هرچه که ساخته شده باشد، شبیه هم است. 0 0 مـ🌙ـآه 1404/5/3 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 131 صفحۀ 125 باران میریخت روی صورتش. گفت:«ناگهان باران گرفت...اشک هایم خیس شد...» گفتم:«اشک که خیس نمیشه» گفت:«چرا، میشه؛ اشکای من همیشه خشک بوده، بارون که میاد خیس میشه» 0 5 مـ🌙ـآه 1404/4/31 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 172 صفحۀ 28 گرچه هرگز عشقم را به زبان نیاوردم؛ اما اگر نگاه ها زبان داشتند، احمق ترین افراد هم متوجه عشق آتشینم نسبت به او میشدند. 2 9 مـ🌙ـآه 1404/4/28 خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی حمید حسام 4.4 87 صفحۀ 313 دم غروب به شلمچه رسیدیم. یک غروب دلگیر که خورشید داشت پشت نخل ها رنگ میباخت. یکی از حسین پرسید:«چرا اینجا این اندازه غمناکه؟!» حسین گفت:«چون وجب به وجب این زمین، خون شهیدی ریخته شده و بهخاطر همین خون ها، مقدس ترین جبهه شده. شما هر حاجتی دارین از این شهدا بخواین، مطمئن باشین برآورده به خیر میکنن.» 0 4 مـ🌙ـآه 1404/4/24 وجود فاضل نظری 4.3 49 صفحۀ 107 من خطایی کمتر از بخشایشت دارم ببخش با توام ای یار ، ای غمخوار ، ای «بسیار ای» 0 1 مـ🌙ـآه 1404/4/24 وجود فاضل نظری 4.3 49 صفحۀ 99 خاموشم و قنوت من آیینه غم است غم در زبان عشق ، الفبای گفتگوست 0 0 مـ🌙ـآه 1404/4/24 وجود فاضل نظری 4.3 49 صفحۀ 21 (( شدی در چشمهایش خیره ای دل ، سادگی کردی از این پس هیچ کس را غیر از او زیبا نمیبینی)) 0 1 مـ🌙ـآه 1404/4/24 وجود فاضل نظری 4.3 49 صفحۀ 9 غمت مباد که دنیا ز هم جدا نکند رفیق های در آغوش هم گریسته را(: 0 2 مـ🌙ـآه 1404/3/27 آنی شرلی در گرین گیبلز جلد 1 لوسی مود مونتگمری 4.6 236 صفحۀ 32 وقتی داستان های غم انگیز میخوانیم،با شهامت خودمان را در آن موقعیت ها تصور میکنیم ولی به محض آنکه واقعا غصه دار میشویم، تازه میفهمیم تحمل کردنش چه کار سختی است 0 4 مـ🌙ـآه 1404/3/12 پسرک، موش کور، روباه و اسب چارلی مکیسی 4.1 300 صفحۀ 61 اشک ها به یه دلیلی جاری میشن، و نشونه قدرت تو هستن نه ضعف تو 0 3 مـ🌙ـآه 1404/3/12 پسرک، موش کور، روباه و اسب چارلی مکیسی 4.1 300 صفحۀ 53 ((شجاعانه ترین حرفی که تا حالا زدی چی بوده؟)) ((کمک؛ کمک خواستن به معنای تسلیم شدن نیست، بلکه به این معناست که نمیخوای زیر بار تسلیم شدن بری)) 1 3 مـ🌙ـآه 1404/3/9 میان جیوه و اندوه (1399 - 1396) لیلا کردبچه 3.8 1 صفحۀ 1 من حوصله ام بسیار است؛ چون کودکی نشسته روی دیوار باریک خیال و حقیقت که از هر دو سو صدایش میزنند و او میان ابرها دنبال شکلی آشنا میگردد(: 0 3 مـ🌙ـآه 1404/3/9 میان جیوه و اندوه (1399 - 1396) لیلا کردبچه 3.8 1 صفحۀ 10 واقعا نیستی؛ تعریف نبودن را اما ، خدشه دار کرده ای... 0 1