بریدههای کتاب Kimia Kimia 2 روز پیش شب به خیر غریبه مکایابی گالت 3.7 8 صفحۀ 340 نحوه تصاحب و از دست دادن چیزها در زندگی خیلی عجیب است. آدمها امروز مال تو هستند و فردا نه. مکانها و حتی خانهها، امروز به شما تعلق دارند و فردا نه. و همینطور خاطرات. 0 7 Kimia 1404/5/24 استونر جان ویلیامز 4.3 42 صفحۀ 252 بعضی وقتها به چیزهایی که از دست دادم فکر میکنم، به جاهایی که نرفتم و… لعنتی، بیل، زندگی خیلی کوتاهه. 0 46 Kimia 1404/5/24 استونر جان ویلیامز 4.3 42 صفحۀ 251 عشق به یک زن یا عشق به یک شعر، هر دو صرفاً یک چیز میگفتند: ببین! من زندهام. 0 10 Kimia 1404/5/23 زندگی در پیش رو رومن گاری 3.9 76 صفحۀ 89 وقتی آدمها ناراحتی دارند، چشمهایشان بزرگتر میشود و ناراحتیشان را بیشتر نشان میدهند. چشمهای رزا خانم هم مرتبا بزرگتر میشدند. 0 8 Kimia 1404/5/23 زندگی در پیش رو رومن گاری 3.9 76 صفحۀ 79 دلم نمیخواهد خودم رو توی خوشبختی پرت کنم، بلکه قبلاً هر تلاشی که بتوانم میکنم تا از آن خلاص شوم. 0 2 Kimia 1404/5/23 زندگی در پیش رو رومن گاری 3.9 76 صفحۀ 74 هیچچیز سفیدِ سفید یا سیاهِ سیاه نیست و سفید گاهی همان سیاه است که خودش را جور دیگری نشان میدهد و سیاه هم گاهی سفید است که سرش کلاه رفته. 0 2 Kimia 1404/5/21 زندگی در پیش رو رومن گاری 3.9 76 صفحۀ 94 دلم میخواهد به خیلی دورها بروم. به جایی که پُر از چیزهای جور دیگر باشد. 0 3 Kimia 1404/5/17 استونر جان ویلیامز 4.3 42 صفحۀ 182 سؤالی سمج در ذهنش ریشه دوانیده و چون پیچکی سمج تمام فکر و ذکرش را در خود تنیده بود, سوالی که از فرط سادگی چنان کوبنده که یارای مقاومت در برابرش را نداشت. از خود میپرسید آیا زندگیاش ارزش ادامه دادن دارد و آیا هرگز داشته است. 0 4 Kimia 1404/5/17 استونر جان ویلیامز 4.3 42 صفحۀ 181 گاه احساس میکرد چون برگی میان زمین و آسمان معلق است و دست و پا میزند تا خود را به چیزی بیاویزد. حتی به درد هم راضی بود تا در او رسوخ کند و او را به زندگی بازگرداند. 0 4 Kimia 1404/5/17 موش ها و آدم ها جان اشتاین بک 4.0 183 صفحۀ 60 «لازم نیست آدم باهوش باشه که خوب باشه! بعضی وقتا انگاری درست برعکسه! این بچههای زرنگو نیگا کن. توشون مشکل خوب پیدا میکنی!» 0 7 Kimia 1404/5/10 بعد از پایان فریبا وفی 3.3 13 صفحۀ 220 میگفت به صداها، به آدمها، به رؤیاهاش اضافه شده و چشم و گوشش فربه شده. میگفت خسته نشدی از این سفرهای ذهنی بیهوده؟ از این آدمهای تکراری؟ از این فضاهای کهنه؟ 0 15 Kimia 1404/5/10 بعد از پایان فریبا وفی 3.3 13 صفحۀ 111 ناامیدی هم که میآمد فلّهای میآمد. باید سالها میگذشت تا یاد بگیرم یأس و بدبینی و بدبختی را تفکیک کنم که هر کدام تکتک و تخصصی حمله کنند نه عمومی. 0 24 Kimia 1404/5/10 بعد از پایان فریبا وفی 3.3 13 صفحۀ 71 آدمها گاهی بدترین ایرادها را از خودشان میگیرند ولی تحمل شنیدن نصف آن را از زبان دیگران ندارند. 0 16 Kimia 1404/5/10 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 133 صفحۀ 10 «بیمناکِ مرگْ زندگی را به تشویش میافکنیم و بیمناکِ زندگیْ مرگ را.» 0 15 Kimia 1404/5/8 بعد از پایان فریبا وفی 3.3 13 صفحۀ 6 در زندگی هر کس چند نفری هستند که برای رد شدن از مرزِ ذهن ویزا لازم ندارند و خواسته و نخواسته همه جا با او هستند. لابد تا پای گور هم. 0 9 Kimia 1404/5/6 اتحادیه ی ابلهان جان کندی تول 3.4 74 صفحۀ 5 وقتی نابغهای حقیقی در دنیا پیدا میشود میتوانید او را از این نشانه بشناسید: تمام ابلهان علیهش متحد میشوند. 0 15 Kimia 1404/5/6 اتحادیه ی ابلهان جان کندی تول 3.4 74 صفحۀ 437 بعضی اوقات آدمها را باید در موقعیتی که در آن بزرگ شدهاند دید تا بتوان درکشان کرد. 0 19 Kimia 1404/4/21 ما یوگنی ایوانویچ زامیاتین 4.1 25 صفحۀ 12 ادبیات واقعی فقط آنجایی به وجود میآید که خالقانش نه حقوق بگیران سختکوش و قابل اعتماد بلکه دیوانگان، عزلتگزیدگان، ملحدان، خیالبافان ،نافرمانان و شکاندیشان باشند. 0 13 Kimia 1404/4/21 ما یوگنی ایوانویچ زامیاتین 4.1 25 صفحۀ 233 «چرا فکر میکنی که حماقت بد است؟ اگر از حماقت انسان، مثل خِردش، قرنها مراقبت می کردند و پرورشش میدادند، شاید از آن هم چیزِ بینهایت ارزشمندی به دست میآمد.» 0 36 Kimia 1404/4/21 ما یوگنی ایوانویچ زامیاتین 4.1 25 صفحۀ 43 من میگویم «محشر» و او یاد بهار میافتد. از دست این زنها… 0 14
بریدههای کتاب Kimia Kimia 2 روز پیش شب به خیر غریبه مکایابی گالت 3.7 8 صفحۀ 340 نحوه تصاحب و از دست دادن چیزها در زندگی خیلی عجیب است. آدمها امروز مال تو هستند و فردا نه. مکانها و حتی خانهها، امروز به شما تعلق دارند و فردا نه. و همینطور خاطرات. 0 7 Kimia 1404/5/24 استونر جان ویلیامز 4.3 42 صفحۀ 252 بعضی وقتها به چیزهایی که از دست دادم فکر میکنم، به جاهایی که نرفتم و… لعنتی، بیل، زندگی خیلی کوتاهه. 0 46 Kimia 1404/5/24 استونر جان ویلیامز 4.3 42 صفحۀ 251 عشق به یک زن یا عشق به یک شعر، هر دو صرفاً یک چیز میگفتند: ببین! من زندهام. 0 10 Kimia 1404/5/23 زندگی در پیش رو رومن گاری 3.9 76 صفحۀ 89 وقتی آدمها ناراحتی دارند، چشمهایشان بزرگتر میشود و ناراحتیشان را بیشتر نشان میدهند. چشمهای رزا خانم هم مرتبا بزرگتر میشدند. 0 8 Kimia 1404/5/23 زندگی در پیش رو رومن گاری 3.9 76 صفحۀ 79 دلم نمیخواهد خودم رو توی خوشبختی پرت کنم، بلکه قبلاً هر تلاشی که بتوانم میکنم تا از آن خلاص شوم. 0 2 Kimia 1404/5/23 زندگی در پیش رو رومن گاری 3.9 76 صفحۀ 74 هیچچیز سفیدِ سفید یا سیاهِ سیاه نیست و سفید گاهی همان سیاه است که خودش را جور دیگری نشان میدهد و سیاه هم گاهی سفید است که سرش کلاه رفته. 0 2 Kimia 1404/5/21 زندگی در پیش رو رومن گاری 3.9 76 صفحۀ 94 دلم میخواهد به خیلی دورها بروم. به جایی که پُر از چیزهای جور دیگر باشد. 0 3 Kimia 1404/5/17 استونر جان ویلیامز 4.3 42 صفحۀ 182 سؤالی سمج در ذهنش ریشه دوانیده و چون پیچکی سمج تمام فکر و ذکرش را در خود تنیده بود, سوالی که از فرط سادگی چنان کوبنده که یارای مقاومت در برابرش را نداشت. از خود میپرسید آیا زندگیاش ارزش ادامه دادن دارد و آیا هرگز داشته است. 0 4 Kimia 1404/5/17 استونر جان ویلیامز 4.3 42 صفحۀ 181 گاه احساس میکرد چون برگی میان زمین و آسمان معلق است و دست و پا میزند تا خود را به چیزی بیاویزد. حتی به درد هم راضی بود تا در او رسوخ کند و او را به زندگی بازگرداند. 0 4 Kimia 1404/5/17 موش ها و آدم ها جان اشتاین بک 4.0 183 صفحۀ 60 «لازم نیست آدم باهوش باشه که خوب باشه! بعضی وقتا انگاری درست برعکسه! این بچههای زرنگو نیگا کن. توشون مشکل خوب پیدا میکنی!» 0 7 Kimia 1404/5/10 بعد از پایان فریبا وفی 3.3 13 صفحۀ 220 میگفت به صداها، به آدمها، به رؤیاهاش اضافه شده و چشم و گوشش فربه شده. میگفت خسته نشدی از این سفرهای ذهنی بیهوده؟ از این آدمهای تکراری؟ از این فضاهای کهنه؟ 0 15 Kimia 1404/5/10 بعد از پایان فریبا وفی 3.3 13 صفحۀ 111 ناامیدی هم که میآمد فلّهای میآمد. باید سالها میگذشت تا یاد بگیرم یأس و بدبینی و بدبختی را تفکیک کنم که هر کدام تکتک و تخصصی حمله کنند نه عمومی. 0 24 Kimia 1404/5/10 بعد از پایان فریبا وفی 3.3 13 صفحۀ 71 آدمها گاهی بدترین ایرادها را از خودشان میگیرند ولی تحمل شنیدن نصف آن را از زبان دیگران ندارند. 0 16 Kimia 1404/5/10 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 133 صفحۀ 10 «بیمناکِ مرگْ زندگی را به تشویش میافکنیم و بیمناکِ زندگیْ مرگ را.» 0 15 Kimia 1404/5/8 بعد از پایان فریبا وفی 3.3 13 صفحۀ 6 در زندگی هر کس چند نفری هستند که برای رد شدن از مرزِ ذهن ویزا لازم ندارند و خواسته و نخواسته همه جا با او هستند. لابد تا پای گور هم. 0 9 Kimia 1404/5/6 اتحادیه ی ابلهان جان کندی تول 3.4 74 صفحۀ 5 وقتی نابغهای حقیقی در دنیا پیدا میشود میتوانید او را از این نشانه بشناسید: تمام ابلهان علیهش متحد میشوند. 0 15 Kimia 1404/5/6 اتحادیه ی ابلهان جان کندی تول 3.4 74 صفحۀ 437 بعضی اوقات آدمها را باید در موقعیتی که در آن بزرگ شدهاند دید تا بتوان درکشان کرد. 0 19 Kimia 1404/4/21 ما یوگنی ایوانویچ زامیاتین 4.1 25 صفحۀ 12 ادبیات واقعی فقط آنجایی به وجود میآید که خالقانش نه حقوق بگیران سختکوش و قابل اعتماد بلکه دیوانگان، عزلتگزیدگان، ملحدان، خیالبافان ،نافرمانان و شکاندیشان باشند. 0 13 Kimia 1404/4/21 ما یوگنی ایوانویچ زامیاتین 4.1 25 صفحۀ 233 «چرا فکر میکنی که حماقت بد است؟ اگر از حماقت انسان، مثل خِردش، قرنها مراقبت می کردند و پرورشش میدادند، شاید از آن هم چیزِ بینهایت ارزشمندی به دست میآمد.» 0 36 Kimia 1404/4/21 ما یوگنی ایوانویچ زامیاتین 4.1 25 صفحۀ 43 من میگویم «محشر» و او یاد بهار میافتد. از دست این زنها… 0 14