بریدههای کتاب حانیه حانیه 6 روز پیش گزارش به خاک یونان عریضه به ال گرکو نیکوس کازانتزاکیس 4.6 8 صفحۀ 110 「جدا از هم، یک به یک میمیریم. اما در پیوند باهم، جاودانه میشویم」 0 0 حانیه 6 روز پیش گزارش به خاک یونان عریضه به ال گرکو نیکوس کازانتزاکیس 4.6 8 صفحۀ 110 جسم و مغز و جان انسان توانایی ویران شدن را دارد و بشر، پس از آوارگی ترسناک و خونبار، دوباره امکان مییابد که به یگانگی بدوی و خدایی خویش رجعت کند. در چنین وضعی، دیگر "من" و "تو" و "او" رخت میبندد و همهچیز یگانه میشود. این یگانگی سرمستی عارفانه و عمیقی است که در آن مرگ داسش را از دست میدهد و از هستی ساقط میشود. جدا از هم، یک به یک میمیریم. اما در پیوند باهم، جاودانه میشویم. 0 0 حانیه 7 روز پیش گزارش به خاک یونان عریضه به ال گرکو نیکوس کازانتزاکیس 4.6 8 صفحۀ 103 حالا که با سلاح نمیتوانی کمک کنی، چرا با قلم این کار را نکنی؟ قلم هم تفنگ است. 0 1 حانیه 7 روز پیش گزارش به خاک یونان عریضه به ال گرکو نیکوس کازانتزاکیس 4.6 8 صفحۀ 103 「قلم هم تفنگ است.」 0 1 حانیه 7 روز پیش گزارش به خاک یونان عریضه به ال گرکو نیکوس کازانتزاکیس 4.6 8 صفحۀ 101 دنیا خیلی بزرگ است و رنج و تلاش نهتنها جنگاوران همنشین و همراه کرت، بلکه هر انسانی هستند. و بالاتر از همه، از طریق شعر میتوان تمامی این رنج و تلاش را به رویا مبدل کرد. جلوههای هستی هراندازه زودگذر هم باشند، شعر میتواند آنها را به صورت آواز، جاودانی کند. 0 1 حانیه 7 روز پیش گزارش به خاک یونان عریضه به ال گرکو نیکوس کازانتزاکیس 4.6 8 صفحۀ 98 حشرهای بودم که هنوز بالهایش رشد نیافته بود و با پاهای کوچکش به خاک میزد تا مگر پر بگیرد، هرچند که دلش میلرزید. *آیا موفق میشد یا شکست میخورد؟ همان به که اندکی دیگر صبر پیشه کرد. 0 12 حانیه 1404/3/17 گزارش به خاک یونان عریضه به ال گرکو نیکوس کازانتزاکیس 4.6 8 صفحۀ 82 وقتی دل باور میکند و دوست میدارد، افسانهای وجود ندارد. چیزی جز شهامت، توکل و عمل پربار وجود ندارد. 0 0 حانیه 1404/3/17 گزارش به خاک یونان عریضه به ال گرکو نیکوس کازانتزاکیس 4.6 8 صفحۀ 68 قسمتم این بود که از همان اوان کودکی متوجه شوم دنیا مالک خیری است عزیزتر از زندگی، نوشینتر از سعادت: آزادی. 0 12 حانیه 1404/3/16 گزارش به خاک یونان عریضه به ال گرکو نیکوس کازانتزاکیس 4.6 8 صفحۀ 42 دنیا را آنگونه که میخواستم، میافریدم. من خمیر بودم، دنیا هم. 0 23 حانیه 1404/1/18 نیما یوشیج: شعر نیما یوشیج از آغاز تا امروز، شعرهای برگزیده، تفسیر و تحلیل موفق ترین شعرها محمد حقوقی 4.0 0 صفحۀ 90 سرگذشت منی_ای افسانه!_ که پریشانی و غمگساری؟ یا دل من به تشویش بسته یا که دو دیدهی اشکباری؟ یا که شیطان رانده ز هر جای؟ قلب پر گیر و دار منی تو که چنین ناشناسی و گمنام؟ یا سرشت منی، که نگشتی در پی رونق و شهرت و نام؟ یا تو بختی که از من گریزی؟ هرکس از جانب خود ترا راند بیخبر که تویی جاودانه. 0 1 حانیه 1404/1/10 تماما مخصوص عباس معروفی 3.9 15 صفحۀ 114 «من كه جز تو كسي را ندارم، ولي چرا تو را هم ندارم؟» 0 2 حانیه 1404/1/9 تماما مخصوص عباس معروفی 3.9 15 صفحۀ 104 چرا آدم بدون عشق تن ميدهد به چيزي كه حتا نميداند به خفت تن داده 0 0 حانیه 1404/1/9 تماما مخصوص عباس معروفی 3.9 15 صفحۀ 104 آيا خانة مادري ام را به سوي قتلگاه ترك ميكردم؟ آيا آخرين تصوير خورشيد در مرز كشورم مثل بادبادكي بود كه نخش از دستم رها شده بود؟ 0 0 حانیه 1404/1/8 تماما مخصوص عباس معروفی 3.9 15 صفحۀ 100 تاريخ مثل يك صفحة كاغذ است كه ما روي پهنهاش زندگي ميکنيم و درد ميكشيم، دردي به پهناي كاغذ. وقتي گذشتيم در پروندة تاريخ به شكل خطي ديده ميشويم، همان خط لبة كاغذ. 0 1 حانیه 1403/12/30 تماما مخصوص عباس معروفی 3.9 15 صفحۀ 35 مثل يك رمان ناتمام در ذهنم تپش داشت. 0 6 حانیه 1403/12/23 تماما مخصوص عباس معروفی 3.9 15 صفحۀ 33 مثل سرزمين پدريام بود، دوستش داشتم ولي ازش ميگريختم. 0 1 حانیه 1403/12/23 تماما مخصوص عباس معروفی 3.9 15 صفحۀ 23 فكر كردم كه تقدير مثل گلوله هميشه در راه است؛ گاهي پنج دقيقه دير ميرسي گاه زود، و بعد مسير زندگيات عوض ميشود. 0 0 حانیه 1403/12/20 تماما مخصوص عباس معروفی 3.9 15 صفحۀ 7 آيا همة چيزهاي انساني از يادم رفته بود؟ مثل آدمي كه تنها اميدش از جلو چشمش دور ميشود، اما به خودش زحمت نميدهد كه اقلاً دستش را دراز كند، در حبابي پوچ وا داده بودم. 0 1 حانیه 1403/12/20 تماما مخصوص عباس معروفی 3.9 15 صفحۀ 6 «مدام میخواهی بروی... همهاش فکرمیکنی به موقع برسی، به کجا برسی عباس؟» 0 2 حانیه 1403/12/10 نیما یوشیج: شعر نیما یوشیج از آغاز تا امروز، شعرهای برگزیده، تفسیر و تحلیل موفق ترین شعرها محمد حقوقی 4.0 0 صفحۀ 16 که تواند مرا دوست دارد وندر آن بهرهی خود نجوید هرکس از بهر خود در تکاپوست کس نچیند گلی که نبوید 0 3
بریدههای کتاب حانیه حانیه 6 روز پیش گزارش به خاک یونان عریضه به ال گرکو نیکوس کازانتزاکیس 4.6 8 صفحۀ 110 「جدا از هم، یک به یک میمیریم. اما در پیوند باهم، جاودانه میشویم」 0 0 حانیه 6 روز پیش گزارش به خاک یونان عریضه به ال گرکو نیکوس کازانتزاکیس 4.6 8 صفحۀ 110 جسم و مغز و جان انسان توانایی ویران شدن را دارد و بشر، پس از آوارگی ترسناک و خونبار، دوباره امکان مییابد که به یگانگی بدوی و خدایی خویش رجعت کند. در چنین وضعی، دیگر "من" و "تو" و "او" رخت میبندد و همهچیز یگانه میشود. این یگانگی سرمستی عارفانه و عمیقی است که در آن مرگ داسش را از دست میدهد و از هستی ساقط میشود. جدا از هم، یک به یک میمیریم. اما در پیوند باهم، جاودانه میشویم. 0 0 حانیه 7 روز پیش گزارش به خاک یونان عریضه به ال گرکو نیکوس کازانتزاکیس 4.6 8 صفحۀ 103 حالا که با سلاح نمیتوانی کمک کنی، چرا با قلم این کار را نکنی؟ قلم هم تفنگ است. 0 1 حانیه 7 روز پیش گزارش به خاک یونان عریضه به ال گرکو نیکوس کازانتزاکیس 4.6 8 صفحۀ 103 「قلم هم تفنگ است.」 0 1 حانیه 7 روز پیش گزارش به خاک یونان عریضه به ال گرکو نیکوس کازانتزاکیس 4.6 8 صفحۀ 101 دنیا خیلی بزرگ است و رنج و تلاش نهتنها جنگاوران همنشین و همراه کرت، بلکه هر انسانی هستند. و بالاتر از همه، از طریق شعر میتوان تمامی این رنج و تلاش را به رویا مبدل کرد. جلوههای هستی هراندازه زودگذر هم باشند، شعر میتواند آنها را به صورت آواز، جاودانی کند. 0 1 حانیه 7 روز پیش گزارش به خاک یونان عریضه به ال گرکو نیکوس کازانتزاکیس 4.6 8 صفحۀ 98 حشرهای بودم که هنوز بالهایش رشد نیافته بود و با پاهای کوچکش به خاک میزد تا مگر پر بگیرد، هرچند که دلش میلرزید. *آیا موفق میشد یا شکست میخورد؟ همان به که اندکی دیگر صبر پیشه کرد. 0 12 حانیه 1404/3/17 گزارش به خاک یونان عریضه به ال گرکو نیکوس کازانتزاکیس 4.6 8 صفحۀ 82 وقتی دل باور میکند و دوست میدارد، افسانهای وجود ندارد. چیزی جز شهامت، توکل و عمل پربار وجود ندارد. 0 0 حانیه 1404/3/17 گزارش به خاک یونان عریضه به ال گرکو نیکوس کازانتزاکیس 4.6 8 صفحۀ 68 قسمتم این بود که از همان اوان کودکی متوجه شوم دنیا مالک خیری است عزیزتر از زندگی، نوشینتر از سعادت: آزادی. 0 12 حانیه 1404/3/16 گزارش به خاک یونان عریضه به ال گرکو نیکوس کازانتزاکیس 4.6 8 صفحۀ 42 دنیا را آنگونه که میخواستم، میافریدم. من خمیر بودم، دنیا هم. 0 23 حانیه 1404/1/18 نیما یوشیج: شعر نیما یوشیج از آغاز تا امروز، شعرهای برگزیده، تفسیر و تحلیل موفق ترین شعرها محمد حقوقی 4.0 0 صفحۀ 90 سرگذشت منی_ای افسانه!_ که پریشانی و غمگساری؟ یا دل من به تشویش بسته یا که دو دیدهی اشکباری؟ یا که شیطان رانده ز هر جای؟ قلب پر گیر و دار منی تو که چنین ناشناسی و گمنام؟ یا سرشت منی، که نگشتی در پی رونق و شهرت و نام؟ یا تو بختی که از من گریزی؟ هرکس از جانب خود ترا راند بیخبر که تویی جاودانه. 0 1 حانیه 1404/1/10 تماما مخصوص عباس معروفی 3.9 15 صفحۀ 114 «من كه جز تو كسي را ندارم، ولي چرا تو را هم ندارم؟» 0 2 حانیه 1404/1/9 تماما مخصوص عباس معروفی 3.9 15 صفحۀ 104 چرا آدم بدون عشق تن ميدهد به چيزي كه حتا نميداند به خفت تن داده 0 0 حانیه 1404/1/9 تماما مخصوص عباس معروفی 3.9 15 صفحۀ 104 آيا خانة مادري ام را به سوي قتلگاه ترك ميكردم؟ آيا آخرين تصوير خورشيد در مرز كشورم مثل بادبادكي بود كه نخش از دستم رها شده بود؟ 0 0 حانیه 1404/1/8 تماما مخصوص عباس معروفی 3.9 15 صفحۀ 100 تاريخ مثل يك صفحة كاغذ است كه ما روي پهنهاش زندگي ميکنيم و درد ميكشيم، دردي به پهناي كاغذ. وقتي گذشتيم در پروندة تاريخ به شكل خطي ديده ميشويم، همان خط لبة كاغذ. 0 1 حانیه 1403/12/30 تماما مخصوص عباس معروفی 3.9 15 صفحۀ 35 مثل يك رمان ناتمام در ذهنم تپش داشت. 0 6 حانیه 1403/12/23 تماما مخصوص عباس معروفی 3.9 15 صفحۀ 33 مثل سرزمين پدريام بود، دوستش داشتم ولي ازش ميگريختم. 0 1 حانیه 1403/12/23 تماما مخصوص عباس معروفی 3.9 15 صفحۀ 23 فكر كردم كه تقدير مثل گلوله هميشه در راه است؛ گاهي پنج دقيقه دير ميرسي گاه زود، و بعد مسير زندگيات عوض ميشود. 0 0 حانیه 1403/12/20 تماما مخصوص عباس معروفی 3.9 15 صفحۀ 7 آيا همة چيزهاي انساني از يادم رفته بود؟ مثل آدمي كه تنها اميدش از جلو چشمش دور ميشود، اما به خودش زحمت نميدهد كه اقلاً دستش را دراز كند، در حبابي پوچ وا داده بودم. 0 1 حانیه 1403/12/20 تماما مخصوص عباس معروفی 3.9 15 صفحۀ 6 «مدام میخواهی بروی... همهاش فکرمیکنی به موقع برسی، به کجا برسی عباس؟» 0 2 حانیه 1403/12/10 نیما یوشیج: شعر نیما یوشیج از آغاز تا امروز، شعرهای برگزیده، تفسیر و تحلیل موفق ترین شعرها محمد حقوقی 4.0 0 صفحۀ 16 که تواند مرا دوست دارد وندر آن بهرهی خود نجوید هرکس از بهر خود در تکاپوست کس نچیند گلی که نبوید 0 3