بریدهای از کتاب از رنجی که می بریم اثر جلال آل احمد
دیروز
صفحۀ 47
رنجی را که او میبرد بسادگی نمیشد درک کرد. خانهاش را نچاپیده بودند و در زندانش نینداخته بودند. از همهی این زجرها فارغ مانده بود. ولی آزادتر از دیگران هم نفس نمیکشید.
رنجی را که او میبرد بسادگی نمیشد درک کرد. خانهاش را نچاپیده بودند و در زندانش نینداخته بودند. از همهی این زجرها فارغ مانده بود. ولی آزادتر از دیگران هم نفس نمیکشید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.