بریدههای کتاب |فاطمه_عین سین| |فاطمه_عین سین| 2 روز پیش سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد: رجعت به ریشه ها جلد 1 نادر ابراهیمی 4.5 61 صفحۀ 136 چه بسیار سخنان که ناگفته میماند، چرا که آنها را به هنگام نگفتهییم. 0 8 |فاطمه_عین سین| 2 روز پیش سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد: رجعت به ریشه ها جلد 1 نادر ابراهیمی 4.5 61 صفحۀ 93 مگر وطن مرتع است و انسان گاو، که فقط به خاطر چریدن و خوب چریدن، خوردن و خفتن و چنان کردن، لمیدن و نشخوار کردن و دفع زائدی کردن، وطن را بخواهد، مَرد؟ 2 12 |فاطمه_عین سین| 1403/12/21 سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد: رجعت به ریشه ها جلد 1 نادر ابراهیمی 4.5 61 صفحۀ 52 کلام خام، بدتر از طعام خام است. 0 8 |فاطمه_عین سین| 1403/12/21 سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد: رجعت به ریشه ها جلد 1 نادر ابراهیمی 4.5 61 صفحۀ 43 حرف از "حضور" است و معرکهی حضور. انسانِ غایب، مرده است. جسد است. معنای پوسیدگیست. پیوسته در "بودنی" باید بود که لاجرم به "شدن" میانجامد. 0 2 |فاطمه_عین سین| 1403/12/21 سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد: رجعت به ریشه ها جلد 1 نادر ابراهیمی 4.5 61 صفحۀ 43 انسان تنها جانداری است که برای پشیمان شدن، گریستن، جبران کردن و باز به راه افتادن آفریده شده است. 0 5 |فاطمه_عین سین| 1403/12/21 سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد: رجعت به ریشه ها جلد 1 نادر ابراهیمی 4.5 61 صفحۀ 43 زمان یعنی حرکت. حرکت، بنیادیترین محکومیتِ انسان است. ماندن به این بهانه که از همه سو راهها پرمخاطره و ناهموار و خوفانگیز است، بدترین راه را انتخاب کردن است. 0 4 |فاطمه_عین سین| 1403/12/21 سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد: رجعت به ریشه ها جلد 1 نادر ابراهیمی 4.5 61 صفحۀ 42 در زندگی، لحظههایی هست که تو میان دو بد، دو نادلخواه، محکوم به انتخابی؛ چرا که بدتر از هر دوی این انتخابها، در تعلیق ماندن است و انتخاب نکردن. 0 0 |فاطمه_عین سین| 1403/12/21 سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد: رجعت به ریشه ها جلد 1 نادر ابراهیمی 4.5 61 صفحۀ 41 به خود از درد پیچیدن و با جمیعِ مویرگهای ذهن اندیشیدن که "اینک در این لحظهی منحصر، کدام راه را انتخاب باید کرد" و سرانجام، انتخاب کردن و پایِ آن انتخاب ماندن، جرئت و جسارت میخواهد؛ وَاِلّا، انتخاب نکردن، دشتی از آبروی کاهوار درو کردن، و شرفِ پوشالی را برای روزگاری دیگر پسانداز کردن که شهامت نمیخواهد. 0 0 |فاطمه_عین سین| 1403/8/28 سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد: رجعت به ریشه ها جلد 1 نادر ابراهیمی 4.5 61 صفحۀ 30 آقا سیدمصطفی همیشه میگفت:《میدانیم... میدانیم... اما همهی چیزهایی که میدانیم ممکن است درست نباشد. دانستههای ما، مسلّمات نیستند.》 0 9 |فاطمه_عین سین| 1403/8/28 سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد: رجعت به ریشه ها جلد 1 نادر ابراهیمی 4.5 61 صفحۀ 21 زدن که بد و خوب ندارد. بدش بد است خوبش هم بد، مگر آنکه به خاطرِ نخوردن مجبور شوی بزنی، که تازه اینطور زدن هم "خوب" نیست، "لازم" است. 0 3 |فاطمه_عین سین| 1403/8/3 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 135 صفحۀ 92 _خب، کتاب خواندن چه اشکالی دارد؟ +هیچ اشکالی ندارد. به شرطی که فایدهای داشته باشد، راه نشان بدهد، چیز یاد مردم بدهد، فقط محض تفریح و سرگرمی نباشد. 2 8 |فاطمه_عین سین| 1403/8/2 آنی شرلی در جزیره جلد 3 لوسی مود مونتگمری 4.6 49 صفحۀ 132 _تو هیچ حرفی را جدی نمیگیری فیل! +چرا باید بگیرم؟ آدم جدی به اندازهی کافی وجود دارد. دنیا برای تنوع، نیاز به افرادی مثل من دارد. اگر همه روشنفکر، جدی، پرکار و کوشا باشند، اوضاع وحشتناکی پیش میآید. 0 11 |فاطمه_عین سین| 1403/8/2 آنی شرلی در جزیره جلد 3 لوسی مود مونتگمری 4.6 49 صفحۀ 132 《امروز برای ما کسلکننده است، ولی شاید برای بعضیها باشکوه و به یادماندنی باشد. شاید امروز کسی احساس خوشحالی کند یا کار بزرگی انجام دهد... یا شعری سروده شود... یا مرد بزرگی زاده شود. و یا شاید قلبی بشکند.》 0 8 |فاطمه_عین سین| 1403/6/16 آنی شرلی در جزیره جلد 3 لوسی مود مونتگمری 4.6 49 صفحۀ 11 _ من وقتی بزرگ شوم دیگر هیچکدام از کارهایی را که دوست ندارم، نمیکنم. +ولی دیوی! کمکم میفهمی که در تمام عمرت مجبوری کارهایی را که دوست نداری، انجام بدهی. 0 53 |فاطمه_عین سین| 1403/5/19 ابوالمشاغل نادر ابراهیمی 4.4 40 صفحۀ 137 کمی دیر رسیدن، بسیار غمانگیزتر از هرگز نرسیدن است. 0 14 |فاطمه_عین سین| 1403/5/19 ابوالمشاغل نادر ابراهیمی 4.4 40 صفحۀ 146 تو فقط چیزی را میتوانی به راستی دوست داشته باشی، که به راستی بشناسی. 0 5 |فاطمه_عین سین| 1403/5/18 ابوالمشاغل نادر ابراهیمی 4.4 40 صفحۀ 101 ما برای مُردن روی این خاک، خلق شدهییم. خداوند، ما را، برای جنگیدن به خاطر این سرزمین، خون خوردن به خاطر این سرزمین، درد کشیدن و اشک ریختن به خاطر این سرزمین، و جان کندن و جان دادن در این سرزمین آفریده است. 0 3 |فاطمه_عین سین| 1403/5/17 ابوالمشاغل نادر ابراهیمی 4.4 40 صفحۀ 84 ابنمشغله میگفت: باید ایستاد؛ بدونِ تزلزل، بدون شک، و بدون اضطراب... ابوالمشاغل میگوید: باید ایستاد؛ حتی اگر زانوها قدری بلرزد، شک قدری نفوذ کرده باشد، و اضطراب، نیز، ناگزیر، قدری... 0 4 |فاطمه_عین سین| 1403/5/17 ابوالمشاغل نادر ابراهیمی 4.4 40 صفحۀ 79 و آشنا، وقتی میزند، چه بَد میزند... 0 4 |فاطمه_عین سین| 1403/5/17 ابوالمشاغل نادر ابراهیمی 4.4 40 صفحۀ 64 مگذار که خستگیِ تن، خستگیِ روح بیافریند؛ مگذار! 0 3
بریدههای کتاب |فاطمه_عین سین| |فاطمه_عین سین| 2 روز پیش سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد: رجعت به ریشه ها جلد 1 نادر ابراهیمی 4.5 61 صفحۀ 136 چه بسیار سخنان که ناگفته میماند، چرا که آنها را به هنگام نگفتهییم. 0 8 |فاطمه_عین سین| 2 روز پیش سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد: رجعت به ریشه ها جلد 1 نادر ابراهیمی 4.5 61 صفحۀ 93 مگر وطن مرتع است و انسان گاو، که فقط به خاطر چریدن و خوب چریدن، خوردن و خفتن و چنان کردن، لمیدن و نشخوار کردن و دفع زائدی کردن، وطن را بخواهد، مَرد؟ 2 12 |فاطمه_عین سین| 1403/12/21 سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد: رجعت به ریشه ها جلد 1 نادر ابراهیمی 4.5 61 صفحۀ 52 کلام خام، بدتر از طعام خام است. 0 8 |فاطمه_عین سین| 1403/12/21 سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد: رجعت به ریشه ها جلد 1 نادر ابراهیمی 4.5 61 صفحۀ 43 حرف از "حضور" است و معرکهی حضور. انسانِ غایب، مرده است. جسد است. معنای پوسیدگیست. پیوسته در "بودنی" باید بود که لاجرم به "شدن" میانجامد. 0 2 |فاطمه_عین سین| 1403/12/21 سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد: رجعت به ریشه ها جلد 1 نادر ابراهیمی 4.5 61 صفحۀ 43 انسان تنها جانداری است که برای پشیمان شدن، گریستن، جبران کردن و باز به راه افتادن آفریده شده است. 0 5 |فاطمه_عین سین| 1403/12/21 سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد: رجعت به ریشه ها جلد 1 نادر ابراهیمی 4.5 61 صفحۀ 43 زمان یعنی حرکت. حرکت، بنیادیترین محکومیتِ انسان است. ماندن به این بهانه که از همه سو راهها پرمخاطره و ناهموار و خوفانگیز است، بدترین راه را انتخاب کردن است. 0 4 |فاطمه_عین سین| 1403/12/21 سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد: رجعت به ریشه ها جلد 1 نادر ابراهیمی 4.5 61 صفحۀ 42 در زندگی، لحظههایی هست که تو میان دو بد، دو نادلخواه، محکوم به انتخابی؛ چرا که بدتر از هر دوی این انتخابها، در تعلیق ماندن است و انتخاب نکردن. 0 0 |فاطمه_عین سین| 1403/12/21 سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد: رجعت به ریشه ها جلد 1 نادر ابراهیمی 4.5 61 صفحۀ 41 به خود از درد پیچیدن و با جمیعِ مویرگهای ذهن اندیشیدن که "اینک در این لحظهی منحصر، کدام راه را انتخاب باید کرد" و سرانجام، انتخاب کردن و پایِ آن انتخاب ماندن، جرئت و جسارت میخواهد؛ وَاِلّا، انتخاب نکردن، دشتی از آبروی کاهوار درو کردن، و شرفِ پوشالی را برای روزگاری دیگر پسانداز کردن که شهامت نمیخواهد. 0 0 |فاطمه_عین سین| 1403/8/28 سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد: رجعت به ریشه ها جلد 1 نادر ابراهیمی 4.5 61 صفحۀ 30 آقا سیدمصطفی همیشه میگفت:《میدانیم... میدانیم... اما همهی چیزهایی که میدانیم ممکن است درست نباشد. دانستههای ما، مسلّمات نیستند.》 0 9 |فاطمه_عین سین| 1403/8/28 سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد: رجعت به ریشه ها جلد 1 نادر ابراهیمی 4.5 61 صفحۀ 21 زدن که بد و خوب ندارد. بدش بد است خوبش هم بد، مگر آنکه به خاطرِ نخوردن مجبور شوی بزنی، که تازه اینطور زدن هم "خوب" نیست، "لازم" است. 0 3 |فاطمه_عین سین| 1403/8/3 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 135 صفحۀ 92 _خب، کتاب خواندن چه اشکالی دارد؟ +هیچ اشکالی ندارد. به شرطی که فایدهای داشته باشد، راه نشان بدهد، چیز یاد مردم بدهد، فقط محض تفریح و سرگرمی نباشد. 2 8 |فاطمه_عین سین| 1403/8/2 آنی شرلی در جزیره جلد 3 لوسی مود مونتگمری 4.6 49 صفحۀ 132 _تو هیچ حرفی را جدی نمیگیری فیل! +چرا باید بگیرم؟ آدم جدی به اندازهی کافی وجود دارد. دنیا برای تنوع، نیاز به افرادی مثل من دارد. اگر همه روشنفکر، جدی، پرکار و کوشا باشند، اوضاع وحشتناکی پیش میآید. 0 11 |فاطمه_عین سین| 1403/8/2 آنی شرلی در جزیره جلد 3 لوسی مود مونتگمری 4.6 49 صفحۀ 132 《امروز برای ما کسلکننده است، ولی شاید برای بعضیها باشکوه و به یادماندنی باشد. شاید امروز کسی احساس خوشحالی کند یا کار بزرگی انجام دهد... یا شعری سروده شود... یا مرد بزرگی زاده شود. و یا شاید قلبی بشکند.》 0 8 |فاطمه_عین سین| 1403/6/16 آنی شرلی در جزیره جلد 3 لوسی مود مونتگمری 4.6 49 صفحۀ 11 _ من وقتی بزرگ شوم دیگر هیچکدام از کارهایی را که دوست ندارم، نمیکنم. +ولی دیوی! کمکم میفهمی که در تمام عمرت مجبوری کارهایی را که دوست نداری، انجام بدهی. 0 53 |فاطمه_عین سین| 1403/5/19 ابوالمشاغل نادر ابراهیمی 4.4 40 صفحۀ 137 کمی دیر رسیدن، بسیار غمانگیزتر از هرگز نرسیدن است. 0 14 |فاطمه_عین سین| 1403/5/19 ابوالمشاغل نادر ابراهیمی 4.4 40 صفحۀ 146 تو فقط چیزی را میتوانی به راستی دوست داشته باشی، که به راستی بشناسی. 0 5 |فاطمه_عین سین| 1403/5/18 ابوالمشاغل نادر ابراهیمی 4.4 40 صفحۀ 101 ما برای مُردن روی این خاک، خلق شدهییم. خداوند، ما را، برای جنگیدن به خاطر این سرزمین، خون خوردن به خاطر این سرزمین، درد کشیدن و اشک ریختن به خاطر این سرزمین، و جان کندن و جان دادن در این سرزمین آفریده است. 0 3 |فاطمه_عین سین| 1403/5/17 ابوالمشاغل نادر ابراهیمی 4.4 40 صفحۀ 84 ابنمشغله میگفت: باید ایستاد؛ بدونِ تزلزل، بدون شک، و بدون اضطراب... ابوالمشاغل میگوید: باید ایستاد؛ حتی اگر زانوها قدری بلرزد، شک قدری نفوذ کرده باشد، و اضطراب، نیز، ناگزیر، قدری... 0 4 |فاطمه_عین سین| 1403/5/17 ابوالمشاغل نادر ابراهیمی 4.4 40 صفحۀ 79 و آشنا، وقتی میزند، چه بَد میزند... 0 4 |فاطمه_عین سین| 1403/5/17 ابوالمشاغل نادر ابراهیمی 4.4 40 صفحۀ 64 مگذار که خستگیِ تن، خستگیِ روح بیافریند؛ مگذار! 0 3