بریدههای کتاب عرفان فلاحی عرفان فلاحی 5 روز پیش تمرکز حواس کام نایت 5.0 0 صفحۀ 48 در حقیقت متخصصان هوش هیجانی بر این باورند که احساسات، حیاتیترین محرکها برای تصمیمگیری مؤثر هستند. 0 0 عرفان فلاحی 1404/4/2 چگونه عزت نفس خود را بسازیم؟ علی آبیار حسینی 4.5 7 صفحۀ 109 وقتی در کاری به خودمان «باید» میگوییم، یعنی قطعیت تعیین میکنیم؛ درصورتی که دنیای ما قطعیت پذیر نیست. ماییم که توهم دنیای قطعی و کنترلپذیر را داریم. 0 0 عرفان فلاحی 1404/4/2 چگونه عزت نفس خود را بسازیم؟ علی آبیار حسینی 4.5 7 صفحۀ 86 آینده نوعی میل است. آینده نوعی وهم است؛ چون ما نمیدانیم تا چه زمانی زندهایم. فرض گرفتهایم که در آینده زنده خواهیم بود. این در حالی است که آینده از نوع عدم است و در اختیار ما نیست. آینده به هیچ وجه تحت کنترل ما نیست. تنها میتوانیم چشماندازی برای خودمان داشته باشیم تا براساس آن، به زندگیمان شکل دهیم. نباید آینده را جدی گرفت. آنچه در اختیار داریم، همین لحظهٔ حال است! تمام. 0 0 عرفان فلاحی 1404/3/14 حانیه حامد عسکری 4.2 62 صفحۀ 85 گفت: «یک وقتهایی یک نه گفتن ممکن است عاقبت به خیرت کند و یک وقتهایی به اسم دین کاری میکنی که تا قیامت، جهنم را برای خودت قُرُق میکنی.» 0 0 عرفان فلاحی 1404/2/30 حانیه حامد عسکری 4.2 62 صفحۀ 31 مرگ مفهومی عجیب است دختر؛ پرهیزگارت میکند، صبورت میکند، رامت میکند و دستت را میگیرد و تو را به جاهایی از اعماق وجود خودت میبرد که گمان نمیکنی شهرِ دلت ممکن است چنین گوشهها و کوچههایی هم داشته باشد. یادِ مرگ عصمت میآورد، حانیه. آدم به مرگ که فکر کند، خیلی کارها را نمیکند. ما حواسمان نیست قرار است همهمان بمیریم. به این خیلی فکر کردم که من بمیرم، تو بیشتر اذیت میشوی یا تو بمیری، من بیشتر اذیت میشوم؟ چه دنیای غریبی داریم، حانیه! من مرگ را دوست دارم، ولی تو را بیشتر. تو را دوست دارم و دوست داشتنِ تو انگار به من حس جاودانگی میدهد. 0 0 عرفان فلاحی 1404/2/30 حانیه حامد عسکری 4.2 62 صفحۀ 30 راستش فکر میکنم مرگ را چون نمیشناسیم و از ابعادش چیزی نمیدانیم، ترسناک است. ترس حاصل جهل است. ما از تاریکی میترسیم، چون شناختمان را از محیط صفر میکند، از شب و بیابان و کوه هم به همین دلیل، ولی حانیه، تنهایی از همهٔ اینها ترسناکتر است. همین است که انفرادی در زندان بالاترین تنبیه است وگرنه که اتاق دربسته و امن چه چیز ترسناکی یا چه تهدیدی میتواند داشته باشد؟ یک چیزی به تو میگویم، بین خودمان باشد. سند و دلیلی ندارم، حدس و گمان و دل است. میگویم خدا ما را خلق کرد که بپرستیمش و جهان پر شود از صدا کردنش. تنهایی خدا را اذیت میکرده، حانیه؟ کفر میگویم؟ شطحیات است؟ بر من ببخش. آدم پریشان چهارچوب و قاعده ندارد. این را هم بگذار کنار همان تفاوت فیزیکدان و شاعر، بگذار همان جایی که کفن زیر خاک میسوزد و دود از آن بلند میشود. حانیه، ما آمده بودیم بندگی کنیم، آمده بودیم با او حرف بزنیم. چه شد که بندگی نکردیم و تنهاتر شد را هم یک روز برایت مینویسم. 0 1
بریدههای کتاب عرفان فلاحی عرفان فلاحی 5 روز پیش تمرکز حواس کام نایت 5.0 0 صفحۀ 48 در حقیقت متخصصان هوش هیجانی بر این باورند که احساسات، حیاتیترین محرکها برای تصمیمگیری مؤثر هستند. 0 0 عرفان فلاحی 1404/4/2 چگونه عزت نفس خود را بسازیم؟ علی آبیار حسینی 4.5 7 صفحۀ 109 وقتی در کاری به خودمان «باید» میگوییم، یعنی قطعیت تعیین میکنیم؛ درصورتی که دنیای ما قطعیت پذیر نیست. ماییم که توهم دنیای قطعی و کنترلپذیر را داریم. 0 0 عرفان فلاحی 1404/4/2 چگونه عزت نفس خود را بسازیم؟ علی آبیار حسینی 4.5 7 صفحۀ 86 آینده نوعی میل است. آینده نوعی وهم است؛ چون ما نمیدانیم تا چه زمانی زندهایم. فرض گرفتهایم که در آینده زنده خواهیم بود. این در حالی است که آینده از نوع عدم است و در اختیار ما نیست. آینده به هیچ وجه تحت کنترل ما نیست. تنها میتوانیم چشماندازی برای خودمان داشته باشیم تا براساس آن، به زندگیمان شکل دهیم. نباید آینده را جدی گرفت. آنچه در اختیار داریم، همین لحظهٔ حال است! تمام. 0 0 عرفان فلاحی 1404/3/14 حانیه حامد عسکری 4.2 62 صفحۀ 85 گفت: «یک وقتهایی یک نه گفتن ممکن است عاقبت به خیرت کند و یک وقتهایی به اسم دین کاری میکنی که تا قیامت، جهنم را برای خودت قُرُق میکنی.» 0 0 عرفان فلاحی 1404/2/30 حانیه حامد عسکری 4.2 62 صفحۀ 31 مرگ مفهومی عجیب است دختر؛ پرهیزگارت میکند، صبورت میکند، رامت میکند و دستت را میگیرد و تو را به جاهایی از اعماق وجود خودت میبرد که گمان نمیکنی شهرِ دلت ممکن است چنین گوشهها و کوچههایی هم داشته باشد. یادِ مرگ عصمت میآورد، حانیه. آدم به مرگ که فکر کند، خیلی کارها را نمیکند. ما حواسمان نیست قرار است همهمان بمیریم. به این خیلی فکر کردم که من بمیرم، تو بیشتر اذیت میشوی یا تو بمیری، من بیشتر اذیت میشوم؟ چه دنیای غریبی داریم، حانیه! من مرگ را دوست دارم، ولی تو را بیشتر. تو را دوست دارم و دوست داشتنِ تو انگار به من حس جاودانگی میدهد. 0 0 عرفان فلاحی 1404/2/30 حانیه حامد عسکری 4.2 62 صفحۀ 30 راستش فکر میکنم مرگ را چون نمیشناسیم و از ابعادش چیزی نمیدانیم، ترسناک است. ترس حاصل جهل است. ما از تاریکی میترسیم، چون شناختمان را از محیط صفر میکند، از شب و بیابان و کوه هم به همین دلیل، ولی حانیه، تنهایی از همهٔ اینها ترسناکتر است. همین است که انفرادی در زندان بالاترین تنبیه است وگرنه که اتاق دربسته و امن چه چیز ترسناکی یا چه تهدیدی میتواند داشته باشد؟ یک چیزی به تو میگویم، بین خودمان باشد. سند و دلیلی ندارم، حدس و گمان و دل است. میگویم خدا ما را خلق کرد که بپرستیمش و جهان پر شود از صدا کردنش. تنهایی خدا را اذیت میکرده، حانیه؟ کفر میگویم؟ شطحیات است؟ بر من ببخش. آدم پریشان چهارچوب و قاعده ندارد. این را هم بگذار کنار همان تفاوت فیزیکدان و شاعر، بگذار همان جایی که کفن زیر خاک میسوزد و دود از آن بلند میشود. حانیه، ما آمده بودیم بندگی کنیم، آمده بودیم با او حرف بزنیم. چه شد که بندگی نکردیم و تنهاتر شد را هم یک روز برایت مینویسم. 0 1