بریده‌های کتاب Emerald

ما نمی‌بایست در زیر دین کسی می‌بودیم؛اما این تنها دروغی بود که می‌گفتیم تا حس امنیت بیشتری به خود بدهیم. در واقع هیچ‌گاه امن نبودیم...و در آینده هم به این امنیت نمی‌رسیدیم.

از این زندگی چیزی میخوای؟خودت باید بری و به دستش بیاری،فیبل.

فیبل،انتقام انگیزه‌بخش قدرتمندیه.

حماقت چشمشان را کور کرده،نمی‌توانند حقیقت را ببینند.

قواعد چیزی نیستند جز محدودیت‌هایی که افراد متنفذ و قدرتمند اعمال می‌کنند.

جامعه به صورت کلی درگیر حماقت است.

هر راهروی پر از کتاب را مثل جامی شراب سر می‌کشیدم و حملات زشت و تند ذهن خود را پس می‌زدم.

دعا دعا میکردم آسمان دهان باز کند و آرامشی ملکوتی پایین بیفتد و تمام روح مرا در خود بگیرد،درست مثل بارانی که می‌بارد و هر چیز را می‌شوید و پاک می‌کند.

با خود وعده کردم که از آن دم به بعد،بیشتر برایش نامه بنویسم و پایش را در عالم زندگان بند کنم. *نشون میده که چقدر احساس حضور و توجه عزیزانِ نزدیک آدم تو زندگی میتونه مفید باشه و همونطور که ادری رز گفت پای اون هارو در عالم زندگان بند میکنه و براشون یه دلگرمیه،حالا چه کوچیک و چه بزرگ*

جامعه،این هیولای خون‌خوار و وحشی .

انسان دیدن دشمن اوج کابوس یه ژنراله

بهترین دروغ‌ها ریشه در حقیقت دارند.

زندگی از هزاران لحظه تشکیل شده که هیچ معنای به خصوصی ندارند.بعد یک روز،یک لحظه‌ای تنها از راه می‌رسد تا به هر ثانیه‌ای که پس از آن می‌آید معنا ببخشد .

همه را میبینم! ولی با این همه تنهایم

آدم که حتما نباید از لحاظ جسمانی قدرتمند باشد،ذهنی قدرتمند و اراده‌ای محکم نیز نشان از قدرت شخص دارد .

حقیقت اغلب تلخ است،به ویژه زمانی که فردی مرتبا طعم لذت‌ بخش دروغ را چشیده است .

کشتن امید کار سختی است،فقط جرقه‌ای از آن می‌تواند آتش راه بیاندازد

تلاش کردن بهتر از هیچ کاری نکردنه .

ظرف بیست و چهار ساعت جوانی‌ات ناپدید شد و تو بسیار بزرگ‌تر شدی ..

اگر هر چیزی رو زیاد تکرار کنی معنیش رو از دست میده،اوایل احساس میکنی لِمش دستت اومده اما بعد یه مدت حس میکنی تغییر معنی رو دوست داری و اون‌رو لکه دار میکنی آخر سر میبینی که از بین رفته؛کاملا محو میشه تا سفید بشه .