بریدههای کتاب سیتا سیتا 1403/4/29 زومبو دختر رودخانه نسرین زیگه 2.0 1 صفحۀ 68 وقتی پدر، دوچرخهاش را برداشته و مابین حصارهای خروجی دهکده ناپدید میشود، افکارم با او میروند و متوجه میشوم که خیلی دوستش دارم و میترسم او را از دست بدهم. 0 1 سیتا 1403/4/29 زومبو دختر رودخانه نسرین زیگه 2.0 1 صفحۀ 42 در این حال مشتها را در مقابل آسمانی که رگبار در آن ساکن بود بالا میبردند و آن را با کلمات ناخوشایندی تهدید میکردند در صورتی که در این میان فراموش کردند که خدای آنها هنوز هم در کنارشان قرار دارد و در حالت خشم از یاد بردند که در کوهستان متعلق به او، در جستجوی پناهگاهی باشند. 0 0 سیتا 1403/4/29 زومبو دختر رودخانه نسرین زیگه 2.0 1 صفحۀ 23 شهر با دهکده ما در اینجا تفاوتهای زیادی داره و امروز این رو میدونم که اونجا هم بهتر نیست.... توی شهر گمون میکنی مثل ماهی کوچولویی هستی که وسط یه رودخونه بزرگ و جایی که ماهیهای غریبه بیشماری زندگی میکنن، سرگردون شده. این ماهیها تو رو نمیشناسن و تو هم اونا رو نمیشناسی. 0 0 سیتا 1403/4/29 زومبو دختر رودخانه نسرین زیگه 2.0 1 صفحۀ 14 مادر هر روز در مورد شهر به ما هشدار میدهد بعد با صدای تهدید آمیزی میگوید: _شهر به اینجا فساد و بدی میفرسته.... یک بار به او پاسخ دادم: فساد و بدی در رودخانه هم هست. او خندید و گفت: ما به فساد و بدی رودخونه عادت کردهایم؛ در صورتی که فساد و بدی شهر را نمیشناسیم و به همین دلیل هم در برابر همه ما قدرت داره. 0 0 سیتا 1403/4/29 زومبو دختر رودخانه نسرین زیگه 2.0 1 صفحۀ 22 به او حسادت میکنم و به خالهام هم حسادت میکنم آنها خیلی جاها رفتهاند و با شهرها و آدمهای غریبه آشنا شدهاند 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 39 شبی ایشان به منزلم آمد موقع خواب به روال عادی خواستم برایش رختخواب بیندازم گفت نمیخواهم. گفتم زمین سرد است، چرا خودت را اذیت میکنی؟ گفت میخواهم به هیچ چیز این دنیا عادت نکنم . از این دست موارد هم به یاد دارم که در جایی مهمان بودیم آن روز صاحبخانه شیرینیهایی بسیار خوشمزه و خوش پختی را فراهم کرده بود به همه تعارف کرد و برداشتن به جز این بزرگوار گفتم خیلی خوشمزه است چرا نمیخوری؟ گفت: خیلی دلم میخواهد بخورم، پس نمیخورم. 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 47 از زبان همسر شهید: او مهمان را حبیب خدا میدانست بر این اساس غیر ممکن بود ما میهمان نداشته باشیم طوری شده بود که اگر یک روز تنها به خانه میآمد تعجب میکردم در سفارش به انفاق هم میگفت بنده خوب خدا باید بهترین داشتههایش را در راه خالقش بدهد تا دنیا از او قطع امید کند 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 170 یادم است در یکی از جلسات تفسیر نهج البلاغه که توسط ایشان اداره میشد حضور داشتم، تفسیر کرد و رسید به آنجا که میگوید: از بدنتان بگیرید و به روحتان ببخشید. و در راه گرفتن از جسم و بخشیدن به جان بخل نورزید. 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 169 شهید مغفوری را نمیتوان به زبان توضیح و تفسیر کرد، نمیخواهم بگویم معصوم بود. اما آنچه میدانست حتی مکروه است انجام نمیداد. یعنی آدمی بود که به لحاظ عبادات و تقید از مرز حلال و حرام گذشته بود و در محدوده مستحبات و مکروهات دقیق شده بود. 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 144 یک روز خدمتش رسیدم و عرض کردم: بعضی وقتها آدم بر سر دوراهی میماند و نمیداند چه کار کند و الان من دچار همین گرفتاری هستم. حالا شما میفرمایید چه کار کنم؟ ایشان فرمود: اگر واقعاً هیچ راه دیگری نبود و در نتیجه مشورت به جایی نرسیدید آن راهی را انتخاب کنید که مخالف نفستان است و به آن عمل کنید. یعنی مخالفت با نفس در شرایط مساوی دو کار. 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 141 هیچ وقت یادم نمیرود هنگام غروب آفتاب آن روز را که در قرارگاه لشکر اهواز بودیم. دیدم زیر لب زمزمه میکند و حال عجیبی دارد. گفتم کجایی آقای مغفوری؟ تبسمی کرد و گفت: روایتی داریم که امام جعفر صادق(ع) فرمودند: اگر کسی در هنگام طلوع یا غروب آفتاب تسبیحات جده ام فاطمه زهرا(س) را بخواند به این آیه قرآن عمل کرده که: یا ایها الذین آمنو ذکرو الله ذکرٱ کثیرٱ و سجود بکرة اصیلا. هنوز هم بنده وقتی طلوع و غروب خورشید را میبینم به یاد این آیه و حرفهای شهید مغفوری میافتم. 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 132 و میگفت: باید وقتی رضای خدا در پیش است، آدم بشکند، یعنی تا نشکند به جایی نمیرسد. 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 128 یکی از شبهای ماه مبارک رمضان نشستیم و از هر دری صحبت کردیم و بنده گفتم آقای مغفوری شما فکر میکنی تا چه حد خدا را میشناسی؟ یا چقدر به او اعتقاد داری؟ مثلاً حاضری برای رضای خدا خودت را در میان جمعی خوار و خفیف کنی؟ تبسمی روی لبش نشست و از این سوال به فکر فرو رفت. بعد بی آنکه بخواهد ریا کند در چشم ها من خیره شد و گفت: وقتی برای خدا عملی را انجام میدهی خفت و خواری وجود ندارد، حالا که سوال کردی، باید بگویم بله حاضرم. 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 127 از دیگر خصوصیات بزرگ منشانه و مؤمنانه اش این بود که تحت تأثیر محیط قرار نمی گرفت .....علاقه داشت دائم رو به قبله باشد. 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 125 همیشه هم می گفت:: مال برای دنیاست_ چیزی که ما با خودمان می بریم عمل صالح و مردم داری است. اگر مردم از ما راضی باشند بزرگترین سرمایه دنیایی است که همراهمان می بریم. 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 124 حاج آقا مغفوری وقتی به کلاس می آمد، قبل از تدریس از اخلاق می گفت. اعتقاد داشت اگر اخلاق در کنار علم و آگاهی قرار بگیرد ثواب خدمت دوچندان می شود. سرچشمه اخلاق را هم نماز می دانست. در موقع نماز هر کاری داشت به زمین می گذاشت و می گفت: مؤمن الصلواة! این بزرگوار از سرچشمه اخلاق نوشیده بود و می گفت: من از نماز سیر نمی شوم. 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 124 پرسیدم حاج آقا شما چطور قرآن را حفظ می کنید؟! گفت: اگر ارادت پیدا کنی خودش می آید و در قلبت حفظ می شود. من هم به خودم گفتم برو آستان ارادت را پیدا کن. 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 107 می گفت: کسی که به خدا احترام نگذارد، بنده اش را هم به آسانی می فروشد. 0 0 سیتا 1402/6/16 آتش بدون دود: درخت مقدس نادر ابراهیمی 4.6 48 صفحۀ 25 دشمن همیشه از این نقطه ضعف تاریخی ما رذیلانه استفاده خواهد کرد و ما را در لحظه هایی که باید در طلب حق راستین خود باشیم ، به جان هم خواهد انداخت.... 0 0 سیتا 1402/6/16 آتش بدون دود: درخت مقدس نادر ابراهیمی 4.6 48 صفحۀ 23 من درباره اوجاها حرف نمی زنم ، زیرا ذهن و زبانم آلوده می شود! 0 0
بریدههای کتاب سیتا سیتا 1403/4/29 زومبو دختر رودخانه نسرین زیگه 2.0 1 صفحۀ 68 وقتی پدر، دوچرخهاش را برداشته و مابین حصارهای خروجی دهکده ناپدید میشود، افکارم با او میروند و متوجه میشوم که خیلی دوستش دارم و میترسم او را از دست بدهم. 0 1 سیتا 1403/4/29 زومبو دختر رودخانه نسرین زیگه 2.0 1 صفحۀ 42 در این حال مشتها را در مقابل آسمانی که رگبار در آن ساکن بود بالا میبردند و آن را با کلمات ناخوشایندی تهدید میکردند در صورتی که در این میان فراموش کردند که خدای آنها هنوز هم در کنارشان قرار دارد و در حالت خشم از یاد بردند که در کوهستان متعلق به او، در جستجوی پناهگاهی باشند. 0 0 سیتا 1403/4/29 زومبو دختر رودخانه نسرین زیگه 2.0 1 صفحۀ 23 شهر با دهکده ما در اینجا تفاوتهای زیادی داره و امروز این رو میدونم که اونجا هم بهتر نیست.... توی شهر گمون میکنی مثل ماهی کوچولویی هستی که وسط یه رودخونه بزرگ و جایی که ماهیهای غریبه بیشماری زندگی میکنن، سرگردون شده. این ماهیها تو رو نمیشناسن و تو هم اونا رو نمیشناسی. 0 0 سیتا 1403/4/29 زومبو دختر رودخانه نسرین زیگه 2.0 1 صفحۀ 14 مادر هر روز در مورد شهر به ما هشدار میدهد بعد با صدای تهدید آمیزی میگوید: _شهر به اینجا فساد و بدی میفرسته.... یک بار به او پاسخ دادم: فساد و بدی در رودخانه هم هست. او خندید و گفت: ما به فساد و بدی رودخونه عادت کردهایم؛ در صورتی که فساد و بدی شهر را نمیشناسیم و به همین دلیل هم در برابر همه ما قدرت داره. 0 0 سیتا 1403/4/29 زومبو دختر رودخانه نسرین زیگه 2.0 1 صفحۀ 22 به او حسادت میکنم و به خالهام هم حسادت میکنم آنها خیلی جاها رفتهاند و با شهرها و آدمهای غریبه آشنا شدهاند 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 39 شبی ایشان به منزلم آمد موقع خواب به روال عادی خواستم برایش رختخواب بیندازم گفت نمیخواهم. گفتم زمین سرد است، چرا خودت را اذیت میکنی؟ گفت میخواهم به هیچ چیز این دنیا عادت نکنم . از این دست موارد هم به یاد دارم که در جایی مهمان بودیم آن روز صاحبخانه شیرینیهایی بسیار خوشمزه و خوش پختی را فراهم کرده بود به همه تعارف کرد و برداشتن به جز این بزرگوار گفتم خیلی خوشمزه است چرا نمیخوری؟ گفت: خیلی دلم میخواهد بخورم، پس نمیخورم. 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 47 از زبان همسر شهید: او مهمان را حبیب خدا میدانست بر این اساس غیر ممکن بود ما میهمان نداشته باشیم طوری شده بود که اگر یک روز تنها به خانه میآمد تعجب میکردم در سفارش به انفاق هم میگفت بنده خوب خدا باید بهترین داشتههایش را در راه خالقش بدهد تا دنیا از او قطع امید کند 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 170 یادم است در یکی از جلسات تفسیر نهج البلاغه که توسط ایشان اداره میشد حضور داشتم، تفسیر کرد و رسید به آنجا که میگوید: از بدنتان بگیرید و به روحتان ببخشید. و در راه گرفتن از جسم و بخشیدن به جان بخل نورزید. 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 169 شهید مغفوری را نمیتوان به زبان توضیح و تفسیر کرد، نمیخواهم بگویم معصوم بود. اما آنچه میدانست حتی مکروه است انجام نمیداد. یعنی آدمی بود که به لحاظ عبادات و تقید از مرز حلال و حرام گذشته بود و در محدوده مستحبات و مکروهات دقیق شده بود. 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 144 یک روز خدمتش رسیدم و عرض کردم: بعضی وقتها آدم بر سر دوراهی میماند و نمیداند چه کار کند و الان من دچار همین گرفتاری هستم. حالا شما میفرمایید چه کار کنم؟ ایشان فرمود: اگر واقعاً هیچ راه دیگری نبود و در نتیجه مشورت به جایی نرسیدید آن راهی را انتخاب کنید که مخالف نفستان است و به آن عمل کنید. یعنی مخالفت با نفس در شرایط مساوی دو کار. 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 141 هیچ وقت یادم نمیرود هنگام غروب آفتاب آن روز را که در قرارگاه لشکر اهواز بودیم. دیدم زیر لب زمزمه میکند و حال عجیبی دارد. گفتم کجایی آقای مغفوری؟ تبسمی کرد و گفت: روایتی داریم که امام جعفر صادق(ع) فرمودند: اگر کسی در هنگام طلوع یا غروب آفتاب تسبیحات جده ام فاطمه زهرا(س) را بخواند به این آیه قرآن عمل کرده که: یا ایها الذین آمنو ذکرو الله ذکرٱ کثیرٱ و سجود بکرة اصیلا. هنوز هم بنده وقتی طلوع و غروب خورشید را میبینم به یاد این آیه و حرفهای شهید مغفوری میافتم. 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 132 و میگفت: باید وقتی رضای خدا در پیش است، آدم بشکند، یعنی تا نشکند به جایی نمیرسد. 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 128 یکی از شبهای ماه مبارک رمضان نشستیم و از هر دری صحبت کردیم و بنده گفتم آقای مغفوری شما فکر میکنی تا چه حد خدا را میشناسی؟ یا چقدر به او اعتقاد داری؟ مثلاً حاضری برای رضای خدا خودت را در میان جمعی خوار و خفیف کنی؟ تبسمی روی لبش نشست و از این سوال به فکر فرو رفت. بعد بی آنکه بخواهد ریا کند در چشم ها من خیره شد و گفت: وقتی برای خدا عملی را انجام میدهی خفت و خواری وجود ندارد، حالا که سوال کردی، باید بگویم بله حاضرم. 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 127 از دیگر خصوصیات بزرگ منشانه و مؤمنانه اش این بود که تحت تأثیر محیط قرار نمی گرفت .....علاقه داشت دائم رو به قبله باشد. 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 125 همیشه هم می گفت:: مال برای دنیاست_ چیزی که ما با خودمان می بریم عمل صالح و مردم داری است. اگر مردم از ما راضی باشند بزرگترین سرمایه دنیایی است که همراهمان می بریم. 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 124 حاج آقا مغفوری وقتی به کلاس می آمد، قبل از تدریس از اخلاق می گفت. اعتقاد داشت اگر اخلاق در کنار علم و آگاهی قرار بگیرد ثواب خدمت دوچندان می شود. سرچشمه اخلاق را هم نماز می دانست. در موقع نماز هر کاری داشت به زمین می گذاشت و می گفت: مؤمن الصلواة! این بزرگوار از سرچشمه اخلاق نوشیده بود و می گفت: من از نماز سیر نمی شوم. 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 124 پرسیدم حاج آقا شما چطور قرآن را حفظ می کنید؟! گفت: اگر ارادت پیدا کنی خودش می آید و در قلبت حفظ می شود. من هم به خودم گفتم برو آستان ارادت را پیدا کن. 0 0 سیتا 1403/4/18 کوچه پروانه ها: خاطرات زندگی سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری اصغر فکوری 5.0 2 صفحۀ 107 می گفت: کسی که به خدا احترام نگذارد، بنده اش را هم به آسانی می فروشد. 0 0 سیتا 1402/6/16 آتش بدون دود: درخت مقدس نادر ابراهیمی 4.6 48 صفحۀ 25 دشمن همیشه از این نقطه ضعف تاریخی ما رذیلانه استفاده خواهد کرد و ما را در لحظه هایی که باید در طلب حق راستین خود باشیم ، به جان هم خواهد انداخت.... 0 0 سیتا 1402/6/16 آتش بدون دود: درخت مقدس نادر ابراهیمی 4.6 48 صفحۀ 23 من درباره اوجاها حرف نمی زنم ، زیرا ذهن و زبانم آلوده می شود! 0 0