بریده کتابهای اژدهای کتاب اژدهای کتاب 1403/6/18 حومه ی سکوت مریم عزیزی 4.0 7 صفحۀ 368 0 1 اژدهای کتاب 1403/6/18 حومه ی سکوت مریم عزیزی 4.0 7 صفحۀ 359 ولی از هر دیواری نمیشه با نردبان رد شد. بعضی از دیوارها رو فقط باید خراب کرد. 0 1 اژدهای کتاب 1403/6/4 حومه ی سکوت مریم عزیزی 4.0 7 صفحۀ 175 0 3 اژدهای کتاب 1403/6/4 حومه ی سکوت مریم عزیزی 4.0 7 صفحۀ 152 ماندانا گفت: «اما اصیلزاده بودن فقط به تواناییهای ظاهری نیست. افکار و ذات باید اصیل باشن.» 0 1 اژدهای کتاب 1403/5/30 حومه ی سکوت مریم عزیزی 4.0 7 صفحۀ 135 مادرم میگه اگه بخوای همراه امواج حرکت کنی، دیر یا زود از آبشار سقوط میکنی. 0 3 اژدهای کتاب 1403/5/30 حومه ی سکوت مریم عزیزی 4.0 7 صفحۀ 112 0 2 اژدهای کتاب 1403/5/30 حومه ی سکوت مریم عزیزی 4.0 7 صفحۀ 50 نمیشه به این امید بود که همیشه کسی هست که دستت رو بگیره یا تو رو روی دوشش بذاره. همیشه وقتی وقتش برسه، تحمل بالا میره. مثل گیست که یک دفعه سپید میشه، شونههات که خمیده میشه، چشمات که بینور و پاهات که رنجور. یکی زود، یکی دیر. فرقی نداره. برای همه هست. 0 2 اژدهای کتاب 1403/5/28 حومه ی سکوت مریم عزیزی 4.0 7 صفحۀ 20 رویای عجیبی بود. ماتروشکا شده بود؛ ماتروشکایی که از هم شکافته شد و از دلش ماتروشکای دیگری بیرون آمد که از خودش بزرگتر بود. 0 0 اژدهای کتاب 1403/5/28 حومه ی سکوت مریم عزیزی 4.0 7 صفحۀ 7 1 1 اژدهای کتاب 1403/5/28 حومه ی سکوت مریم عزیزی 4.0 7 صفحۀ 5 0 0
بریده کتابهای اژدهای کتاب اژدهای کتاب 1403/6/18 حومه ی سکوت مریم عزیزی 4.0 7 صفحۀ 368 0 1 اژدهای کتاب 1403/6/18 حومه ی سکوت مریم عزیزی 4.0 7 صفحۀ 359 ولی از هر دیواری نمیشه با نردبان رد شد. بعضی از دیوارها رو فقط باید خراب کرد. 0 1 اژدهای کتاب 1403/6/4 حومه ی سکوت مریم عزیزی 4.0 7 صفحۀ 175 0 3 اژدهای کتاب 1403/6/4 حومه ی سکوت مریم عزیزی 4.0 7 صفحۀ 152 ماندانا گفت: «اما اصیلزاده بودن فقط به تواناییهای ظاهری نیست. افکار و ذات باید اصیل باشن.» 0 1 اژدهای کتاب 1403/5/30 حومه ی سکوت مریم عزیزی 4.0 7 صفحۀ 135 مادرم میگه اگه بخوای همراه امواج حرکت کنی، دیر یا زود از آبشار سقوط میکنی. 0 3 اژدهای کتاب 1403/5/30 حومه ی سکوت مریم عزیزی 4.0 7 صفحۀ 112 0 2 اژدهای کتاب 1403/5/30 حومه ی سکوت مریم عزیزی 4.0 7 صفحۀ 50 نمیشه به این امید بود که همیشه کسی هست که دستت رو بگیره یا تو رو روی دوشش بذاره. همیشه وقتی وقتش برسه، تحمل بالا میره. مثل گیست که یک دفعه سپید میشه، شونههات که خمیده میشه، چشمات که بینور و پاهات که رنجور. یکی زود، یکی دیر. فرقی نداره. برای همه هست. 0 2 اژدهای کتاب 1403/5/28 حومه ی سکوت مریم عزیزی 4.0 7 صفحۀ 20 رویای عجیبی بود. ماتروشکا شده بود؛ ماتروشکایی که از هم شکافته شد و از دلش ماتروشکای دیگری بیرون آمد که از خودش بزرگتر بود. 0 0 اژدهای کتاب 1403/5/28 حومه ی سکوت مریم عزیزی 4.0 7 صفحۀ 7 1 1 اژدهای کتاب 1403/5/28 حومه ی سکوت مریم عزیزی 4.0 7 صفحۀ 5 0 0