بریدۀ کتاب

حومه ی سکوت
بریدۀ کتاب

صفحۀ 50

نمی‌شه به این امید بود که همیشه کسی هست که دستت رو بگیره یا تو رو روی دوشش بذاره. همیشه وقتی وقتش برسه، تحمل بالا می‌ره. مثل گیست که یک دفعه سپید می‌شه، شونه‌هات که خمیده می‌شه، چشمات که بی‌نور و پاهات که رنجور. یکی زود، یکی دیر. فرقی نداره. برای همه هست.

نمی‌شه به این امید بود که همیشه کسی هست که دستت رو بگیره یا تو رو روی دوشش بذاره. همیشه وقتی وقتش برسه، تحمل بالا می‌ره. مثل گیست که یک دفعه سپید می‌شه، شونه‌هات که خمیده می‌شه، چشمات که بی‌نور و پاهات که رنجور. یکی زود، یکی دیر. فرقی نداره. برای همه هست.

3

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.