بریدههای کتاب زینب زینب 1404/5/11 مار و پله: داستان زندگی مدینه، ادمین کانال داعش در ایران فائقه میرصمدی 3.6 56 صفحۀ 291 خدایا! من همه چیز رو خراب کردم؛ تو بساز و آباد کن.. 0 1 زینب 1404/4/31 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 94 صفحۀ 125 0 3 زینب 1404/4/31 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 94 صفحۀ 110 افسوس که برزخی میان حق و باطل نیست. از حق که گذشتی، دیگر هرچه هست باطل است. 0 1 زینب 1404/4/27 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 94 صفحۀ 88 0 1 زینب 1404/4/27 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 94 صفحۀ 89 میدانم که عشق او بی سرانجام است. دست خودم نیست، انگار یکی افسارم را میگیرد و به جایی میکشد که او آنجاست. تو باید حالم را درک کنی! تو هم عاشق شدهای. ناگهان خودت را میبینی که بیاراده داری به سمتش میروی. انگار کشش عشق تدبیری ندارد.. 0 1 زینب 1404/4/27 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 94 صفحۀ 74 آرزویت این است که خودت را به زودی از این باتلاق بیرون کشی؛ ولی میبینی که هرروز بیشتر فرو میروی.. 0 1 زینب 1404/4/27 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 94 صفحۀ 29 0 1 زینب 1404/4/26 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 293 عاشقی خدا توفير دارد با عاشقی ما.. خدا عاشقی است که حتا دوست ندارد اسم معشوقش را کسی بداند. به او میگوید رجل! همین. مرد! همین.. میفرماید و جاء من اقصى المدينه رجل يسعی.. جای دیگر میفرماید و جاء رجل من اقصى المدينه يسعی! 0 2 زینب 1404/4/26 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 294 اسم معشوق را که جار نمیزنند... حضرت حق، عاشق کسی اگر شد، پنهانش میکند. کاش پیش حضرت حق اسم نداشتیم، اما مرد بودیم... طوبا للغرباء! 0 2 زینب 1404/4/26 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 293 در قرآن اسم بعضی پیامبران آمده است؛ اسم بعضی غیر پیامبران هم چه صالح و چه طالح آمده است... این صلحا عاشق حضرت باری هستند... اما حضرتِ حق بعضی را خودش هم عاشق است. 0 3 زینب 1404/4/26 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 279 خوشنامی قدم اول است.. از خوشنامی به بدنامی رسیدن، قدمِ بعدی بود.. قدمِ آخر، گمنامی است.. طوبا للغرباء! 0 1 زینب 1404/4/22 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 199 0 1 زینب 1404/4/21 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 114 0 1 زینب 1404/4/21 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 149 0 1 زینب 1404/4/21 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 149 0 0 زینب 1404/4/21 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 151 - زبانم لال، آقا زمین خورده اند؟ قیدار تند نگاه میکند بهش: + زبانت لال. آقا زمین نمیخورند. هیچ وقت زمین نمیخورند. چیزی که زمین میخورد، عاقبت مجسمه سنگی میدان بیست و چهار اسفند است... به زمین گرم بخورد پسری که سپرد پای آقا را به این روز بیاندازند... آقا هیچوقت زمین نمیخورند. این ماییم که زمین خوردهی سیدی هستیم که به حقِ حق، به هواخواهی سیدی دیگر، پاش به این روز افتاد. 0 0 زینب 1404/4/21 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 129 اگر تنهایی زن بوی اشک میدهد، تنهایی مرد همیشه بوی خون میدهد. 0 2 زینب 1404/4/21 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 43 0 1 زینب 1404/4/21 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 44 - زنها هم تو خوشی گریه میکنند، هم تو ناخوشی، هم تو شادی، هم تو غم... ما مثل شما مرد نیستیم که اصلاً گریه نکنیم... + ما هم گریه میکنیم... اما زیر سیاهی.. فقط زیر سیاهی هیأت.. آنجا هم همین است. گریه میکنیم زار زار. هم برای خوشیها و هم برای ناخوشیهامان. 0 1 زینب 1404/4/21 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 79 همینجوری آدمیزاد باد میکند! هروقت دیدی بردهاندت بالا و دارند بادت میکنند، بدان که روزگار از دست آویزانت کرده است به قناره که پوستت را بکند... 0 1
بریدههای کتاب زینب زینب 1404/5/11 مار و پله: داستان زندگی مدینه، ادمین کانال داعش در ایران فائقه میرصمدی 3.6 56 صفحۀ 291 خدایا! من همه چیز رو خراب کردم؛ تو بساز و آباد کن.. 0 1 زینب 1404/4/31 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 94 صفحۀ 125 0 3 زینب 1404/4/31 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 94 صفحۀ 110 افسوس که برزخی میان حق و باطل نیست. از حق که گذشتی، دیگر هرچه هست باطل است. 0 1 زینب 1404/4/27 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 94 صفحۀ 88 0 1 زینب 1404/4/27 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 94 صفحۀ 89 میدانم که عشق او بی سرانجام است. دست خودم نیست، انگار یکی افسارم را میگیرد و به جایی میکشد که او آنجاست. تو باید حالم را درک کنی! تو هم عاشق شدهای. ناگهان خودت را میبینی که بیاراده داری به سمتش میروی. انگار کشش عشق تدبیری ندارد.. 0 1 زینب 1404/4/27 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 94 صفحۀ 74 آرزویت این است که خودت را به زودی از این باتلاق بیرون کشی؛ ولی میبینی که هرروز بیشتر فرو میروی.. 0 1 زینب 1404/4/27 دعبل و زلفا مظفر سالاری 4.3 94 صفحۀ 29 0 1 زینب 1404/4/26 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 293 عاشقی خدا توفير دارد با عاشقی ما.. خدا عاشقی است که حتا دوست ندارد اسم معشوقش را کسی بداند. به او میگوید رجل! همین. مرد! همین.. میفرماید و جاء من اقصى المدينه رجل يسعی.. جای دیگر میفرماید و جاء رجل من اقصى المدينه يسعی! 0 2 زینب 1404/4/26 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 294 اسم معشوق را که جار نمیزنند... حضرت حق، عاشق کسی اگر شد، پنهانش میکند. کاش پیش حضرت حق اسم نداشتیم، اما مرد بودیم... طوبا للغرباء! 0 2 زینب 1404/4/26 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 293 در قرآن اسم بعضی پیامبران آمده است؛ اسم بعضی غیر پیامبران هم چه صالح و چه طالح آمده است... این صلحا عاشق حضرت باری هستند... اما حضرتِ حق بعضی را خودش هم عاشق است. 0 3 زینب 1404/4/26 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 279 خوشنامی قدم اول است.. از خوشنامی به بدنامی رسیدن، قدمِ بعدی بود.. قدمِ آخر، گمنامی است.. طوبا للغرباء! 0 1 زینب 1404/4/22 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 199 0 1 زینب 1404/4/21 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 114 0 1 زینب 1404/4/21 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 149 0 1 زینب 1404/4/21 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 149 0 0 زینب 1404/4/21 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 151 - زبانم لال، آقا زمین خورده اند؟ قیدار تند نگاه میکند بهش: + زبانت لال. آقا زمین نمیخورند. هیچ وقت زمین نمیخورند. چیزی که زمین میخورد، عاقبت مجسمه سنگی میدان بیست و چهار اسفند است... به زمین گرم بخورد پسری که سپرد پای آقا را به این روز بیاندازند... آقا هیچوقت زمین نمیخورند. این ماییم که زمین خوردهی سیدی هستیم که به حقِ حق، به هواخواهی سیدی دیگر، پاش به این روز افتاد. 0 0 زینب 1404/4/21 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 129 اگر تنهایی زن بوی اشک میدهد، تنهایی مرد همیشه بوی خون میدهد. 0 2 زینب 1404/4/21 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 43 0 1 زینب 1404/4/21 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 44 - زنها هم تو خوشی گریه میکنند، هم تو ناخوشی، هم تو شادی، هم تو غم... ما مثل شما مرد نیستیم که اصلاً گریه نکنیم... + ما هم گریه میکنیم... اما زیر سیاهی.. فقط زیر سیاهی هیأت.. آنجا هم همین است. گریه میکنیم زار زار. هم برای خوشیها و هم برای ناخوشیهامان. 0 1 زینب 1404/4/21 قیدار رضا امیرخانی 4.0 143 صفحۀ 79 همینجوری آدمیزاد باد میکند! هروقت دیدی بردهاندت بالا و دارند بادت میکنند، بدان که روزگار از دست آویزانت کرده است به قناره که پوستت را بکند... 0 1