بریده‌ای از کتاب قیدار اثر رضا امیرخانی

زینب

زینب

1404/4/21

بریدۀ کتاب

صفحۀ 151

- زبانم لال، آقا زمین خورده اند؟ قیدار تند نگاه می‌کند بهش: + زبانت لال. آقا زمین نمی‌خورند. هیچ وقت زمین نمی‌خورند. چیزی که زمین می‌خورد، عاقبت مجسمه سنگی میدان بیست و چهار اسفند است... به زمین گرم بخورد پسری که سپرد پای آقا را به این روز بیاندازند... آقا هیچ‌وقت زمین نمی‌خورند. این ماییم که زمین‌ خورده‌ی سیدی هستیم که به حقِ حق، به هواخواهی سیدی دیگر، پاش به این روز افتاد.

- زبانم لال، آقا زمین خورده اند؟ قیدار تند نگاه می‌کند بهش: + زبانت لال. آقا زمین نمی‌خورند. هیچ وقت زمین نمی‌خورند. چیزی که زمین می‌خورد، عاقبت مجسمه سنگی میدان بیست و چهار اسفند است... به زمین گرم بخورد پسری که سپرد پای آقا را به این روز بیاندازند... آقا هیچ‌وقت زمین نمی‌خورند. این ماییم که زمین‌ خورده‌ی سیدی هستیم که به حقِ حق، به هواخواهی سیدی دیگر، پاش به این روز افتاد.

2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.