بریدههای کتاب 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 دیروز مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 62 چشم هایش آینه ی غمگین چشمان خودم هستند. 0 11 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 دیروز مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 56 «بمون» مرتب این را میگبود و من طوری به این کلمه چنگ می اندازم که انگار تکه چوبی در اقیانوسی پهناور است. 0 8 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 2 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 191 لایا روی نیمکت دیگر بدنش را مچاله کرده و در حالی که یک دستش روی بازوبندش است، به خواب فرو رفته. کنارش زانو میزنم و زمزمه میکنم:«تو عبادتگاه منی، کشیش منی، دعای منی، رهایی بخش منی.» بابابزرگ اگر می فهمید شعار مورد علاقه اش را اینطور خراب کرده ام، به من اخم می کرد؛ ولی *من* اینطوری ترجیحش میدهم. پ. ن: وااااای سنستسذتیذینن 😭 0 10 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 2 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 174 +«اگه سعی کنی من رو از پا دربیاری، اشکالی نداره؛ ولی قبل از اینکه این کار رو بکنی می خوام یه چیزی بهت بگم، چون هر دومون می دونیم عمرم به دنیا نیست و اگه هیچوقت بهت نگم، از خودم متنفر میشم.» «دلم برات تنگ شده» «همیشه دلم تنگ میشه، حتی وقتی یه روحم.» 😭😭😭 0 1 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 2 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 154 ذهنم به من دستور می دهد سکوت کنم، ولی قلبم برای شنیدهشدن فریاد میزند. 0 2 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 2 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 154 « همیشه از تاریکی درونی می ترسی. متوجه نیستی؟ تا وقتی با تاریکی بجنگی، توی روشنایی وایستادی.» 0 1 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 3 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 139 دلم می خواهد نزدش بروم، او را محکم بغل کنم و فراموش کنم با هم دشمنیم. 0 4 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 3 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 139 وقتی به هلین نگاه می کنم، سینه ام درد می گیرد. آیا روزی دست از دلتنگی برای او خواهم کشید؟ به چه چیزی فکر می کند؟ آیا یاد زمانی افتاده که هر دو با هم اینجا بودیم؟ 0 2 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 3 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 133 طنابی را که می دانم مرا به الایس وصل کرده است محکم می کشم. حتما متوجه شده زمین خورده ام. تا چند ثانیه ی دیگر دست هایش را حس خواهم کرد که مرا نزدیک تر می کشند و از جا بلند می کنند. جیغزنان اسمش را در طوفان صدا می زنم، ولی صدایم در برابر خشم طوفان، به جایی نمی رسد. طناب بینمان یک بار کشیده می شود. بعد به نحو ترسناکی شل می شود و وقتی آن را به سمت خود می کشم، چیزی در انتهایش نیست... 0 2 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 3 روز پیش سرمه ای حامد عسکری 3.8 28 صفحۀ 64 چای دم کن خسته ام از تلخی نسکافه ها چای با عطر هل و گل های قوری بهتر است من سرم بر شانه ات یا تو سرت بر شانه ام؟ فکر کن خانم! اگر باشم چه جوری بهتر است؟ :))))))))))) 2 1 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 3 روز پیش سرمه ای حامد عسکری 3.8 28 صفحۀ 80 هر شب عمرم به یادت اشم می ریزم ولی بعد حافظخوانی شب های یلدا بیشتر رفته ای... اما گذشت عمر تاثیری نداشت من که دلتنگ توام امروز... فردا بیشتر 0 1 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 3 روز پیش سرمه ای حامد عسکری 3.8 28 صفحۀ 22 اصلا از این به بعد شما باش و شانه ات ما را برای گریه سر آستین بس است :)))))))) 0 5 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 4 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 68 ولی من دوستش دارم. چجوری باید مردی رو که عاشقشم بکشم؟ دخترکی که بودم، دخترکی امیدوار بود. آن پرنده ی کوچک ضعیف... آن دخترک بال بال می زند و با سردرگمی سرش را تکان می دهد. پس اوگرها و قولشون چی میشه؟ می خوای بکشیش، دوستت رو، هم رزمت رو،همه چیزت رو، تنها چیزی که توی زندگیت... صدای دخترک را خاموش میکنم: تمرکز کن! 0 6 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 4 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 83 بابابزرگ یک بار به من گفت:«مشکل آدمهای طماع اینه که فکر میکنن بقیه هم به اندازه ی اون ها طماعن.» 0 13 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 4 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 108 الایس می گوید:«عواطف از تو انسان می سازن. حتی اونایی که ناخوشایندن، هدفی دارن. سرکوبشون نکن. اگه نادیدهشون بگیری، فقط بلندتر و عصبانیتر می شن.» 0 8 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 4 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 108 یه عالمه مرگ. همه جا هست. پس زندهموندن چه فایده ای داره؟ 0 1 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 4 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 21 هروقت ترس کنترل رو به دست گرفت، برای مبارزه باهاش از تنها چیزی استفاده کن که قدرتمندتر و نابودنشدنیتره: روحیهت، قلبت. 0 2 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 4 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 47 چشم های خاکستریاش نافذند. 0 2 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 4 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 115 به سمت لایا می چرخم.«بهم بگو چی می خوای؟» سپاسگزاریای که بر چهره اش می نشیند تقریبا ارزش این حقیقت را دارد که مجبورم تا زمانی که زهر مرا بکشد، با این شورشی احمق کنار بیایم. 0 1 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 4 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 115 اگر چشم های قرمز می توانستند شعله ای روشن کنند، من اکنون در نیمهراه دهمین گودال جهنم بودم. 0 2
بریدههای کتاب 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 دیروز مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 62 چشم هایش آینه ی غمگین چشمان خودم هستند. 0 11 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 دیروز مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 56 «بمون» مرتب این را میگبود و من طوری به این کلمه چنگ می اندازم که انگار تکه چوبی در اقیانوسی پهناور است. 0 8 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 2 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 191 لایا روی نیمکت دیگر بدنش را مچاله کرده و در حالی که یک دستش روی بازوبندش است، به خواب فرو رفته. کنارش زانو میزنم و زمزمه میکنم:«تو عبادتگاه منی، کشیش منی، دعای منی، رهایی بخش منی.» بابابزرگ اگر می فهمید شعار مورد علاقه اش را اینطور خراب کرده ام، به من اخم می کرد؛ ولی *من* اینطوری ترجیحش میدهم. پ. ن: وااااای سنستسذتیذینن 😭 0 10 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 2 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 174 +«اگه سعی کنی من رو از پا دربیاری، اشکالی نداره؛ ولی قبل از اینکه این کار رو بکنی می خوام یه چیزی بهت بگم، چون هر دومون می دونیم عمرم به دنیا نیست و اگه هیچوقت بهت نگم، از خودم متنفر میشم.» «دلم برات تنگ شده» «همیشه دلم تنگ میشه، حتی وقتی یه روحم.» 😭😭😭 0 1 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 2 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 154 ذهنم به من دستور می دهد سکوت کنم، ولی قلبم برای شنیدهشدن فریاد میزند. 0 2 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 2 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 154 « همیشه از تاریکی درونی می ترسی. متوجه نیستی؟ تا وقتی با تاریکی بجنگی، توی روشنایی وایستادی.» 0 1 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 3 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 139 دلم می خواهد نزدش بروم، او را محکم بغل کنم و فراموش کنم با هم دشمنیم. 0 4 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 3 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 139 وقتی به هلین نگاه می کنم، سینه ام درد می گیرد. آیا روزی دست از دلتنگی برای او خواهم کشید؟ به چه چیزی فکر می کند؟ آیا یاد زمانی افتاده که هر دو با هم اینجا بودیم؟ 0 2 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 3 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 133 طنابی را که می دانم مرا به الایس وصل کرده است محکم می کشم. حتما متوجه شده زمین خورده ام. تا چند ثانیه ی دیگر دست هایش را حس خواهم کرد که مرا نزدیک تر می کشند و از جا بلند می کنند. جیغزنان اسمش را در طوفان صدا می زنم، ولی صدایم در برابر خشم طوفان، به جایی نمی رسد. طناب بینمان یک بار کشیده می شود. بعد به نحو ترسناکی شل می شود و وقتی آن را به سمت خود می کشم، چیزی در انتهایش نیست... 0 2 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 3 روز پیش سرمه ای حامد عسکری 3.8 28 صفحۀ 64 چای دم کن خسته ام از تلخی نسکافه ها چای با عطر هل و گل های قوری بهتر است من سرم بر شانه ات یا تو سرت بر شانه ام؟ فکر کن خانم! اگر باشم چه جوری بهتر است؟ :))))))))))) 2 1 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 3 روز پیش سرمه ای حامد عسکری 3.8 28 صفحۀ 80 هر شب عمرم به یادت اشم می ریزم ولی بعد حافظخوانی شب های یلدا بیشتر رفته ای... اما گذشت عمر تاثیری نداشت من که دلتنگ توام امروز... فردا بیشتر 0 1 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 3 روز پیش سرمه ای حامد عسکری 3.8 28 صفحۀ 22 اصلا از این به بعد شما باش و شانه ات ما را برای گریه سر آستین بس است :)))))))) 0 5 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 4 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 68 ولی من دوستش دارم. چجوری باید مردی رو که عاشقشم بکشم؟ دخترکی که بودم، دخترکی امیدوار بود. آن پرنده ی کوچک ضعیف... آن دخترک بال بال می زند و با سردرگمی سرش را تکان می دهد. پس اوگرها و قولشون چی میشه؟ می خوای بکشیش، دوستت رو، هم رزمت رو،همه چیزت رو، تنها چیزی که توی زندگیت... صدای دخترک را خاموش میکنم: تمرکز کن! 0 6 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 4 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 83 بابابزرگ یک بار به من گفت:«مشکل آدمهای طماع اینه که فکر میکنن بقیه هم به اندازه ی اون ها طماعن.» 0 13 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 4 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 108 الایس می گوید:«عواطف از تو انسان می سازن. حتی اونایی که ناخوشایندن، هدفی دارن. سرکوبشون نکن. اگه نادیدهشون بگیری، فقط بلندتر و عصبانیتر می شن.» 0 8 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 4 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 108 یه عالمه مرگ. همه جا هست. پس زندهموندن چه فایده ای داره؟ 0 1 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 4 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 21 هروقت ترس کنترل رو به دست گرفت، برای مبارزه باهاش از تنها چیزی استفاده کن که قدرتمندتر و نابودنشدنیتره: روحیهت، قلبت. 0 2 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 4 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 47 چشم های خاکستریاش نافذند. 0 2 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 4 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 115 به سمت لایا می چرخم.«بهم بگو چی می خوای؟» سپاسگزاریای که بر چهره اش می نشیند تقریبا ارزش این حقیقت را دارد که مجبورم تا زمانی که زهر مرا بکشد، با این شورشی احمق کنار بیایم. 0 1 𝕊𝕖𝕝𝕖𝕟𝕠𝕡𝕙𝕚𝕝𝕖 4 روز پیش مشعلی در برابر شب صبا طاهر 4.3 4 صفحۀ 115 اگر چشم های قرمز می توانستند شعله ای روشن کنند، من اکنون در نیمهراه دهمین گودال جهنم بودم. 0 2