بریده‌ای از کتاب مشعلی در برابر شب اثر صبا طاهر

بریدۀ کتاب

صفحۀ 133

طنابی را که می دانم مرا به الایس وصل کرده است محکم می کشم. حتما متوجه شده زمین خورده ام. تا چند ثانیه ی دیگر دست هایش را حس خواهم کرد که مرا نزدیک تر می کشند و از جا بلند می کنند. جیغ‌زنان اسمش را در طوفان صدا می زنم، ولی صدایم در برابر خشم طوفان، به جایی نمی رسد. طناب بینمان یک بار کشیده می شود. بعد به نحو ترسناکی شل می شود و وقتی آن را به سمت خود می کشم، چیزی در انتهایش نیست...

طنابی را که می دانم مرا به الایس وصل کرده است محکم می کشم. حتما متوجه شده زمین خورده ام. تا چند ثانیه ی دیگر دست هایش را حس خواهم کرد که مرا نزدیک تر می کشند و از جا بلند می کنند. جیغ‌زنان اسمش را در طوفان صدا می زنم، ولی صدایم در برابر خشم طوفان، به جایی نمی رسد. طناب بینمان یک بار کشیده می شود. بعد به نحو ترسناکی شل می شود و وقتی آن را به سمت خود می کشم، چیزی در انتهایش نیست...

13

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.