بریده‌ای از کتاب مشعلی در برابر شب اثر صبا طاهر

بریدۀ کتاب

صفحۀ 191

لایا روی نیمکت دیگر بدنش را مچاله کرده و در حالی که یک دستش روی بازوبندش است، به خواب فرو رفته. کنارش زانو میزنم و زمزمه میکنم:«تو عبادتگاه منی، کشیش منی، دعای منی، رهایی بخش منی.» بابابزرگ اگر می فهمید شعار مورد علاقه اش را این‌طور خراب کرده ام، به من اخم می کرد؛ ولی *من* این‌طوری ترجیحش می‌دهم. پ. ن: وااااای سنستسذتیذینن 😭

لایا روی نیمکت دیگر بدنش را مچاله کرده و در حالی که یک دستش روی بازوبندش است، به خواب فرو رفته. کنارش زانو میزنم و زمزمه میکنم:«تو عبادتگاه منی، کشیش منی، دعای منی، رهایی بخش منی.» بابابزرگ اگر می فهمید شعار مورد علاقه اش را این‌طور خراب کرده ام، به من اخم می کرد؛ ولی *من* این‌طوری ترجیحش می‌دهم. پ. ن: وااااای سنستسذتیذینن 😭

57

10

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.