بریدههای کتاب محمد سلیمانی محمد سلیمانی 1403/7/18 در خدمت و خیانت روشنفکران جلال آل احمد 3.3 3 صفحۀ 9 اما من نمیدانم با این تعبیرِ «روشنفکر» چه باید کرد؟ و بدتر از آن با خود او. با این اسم و مسمایی که از صدر مشروطیت تاکنون بیخ ریش زبان فارسی و ناچار به سرنوشت فارسیزبانان بسته است و نه حد و حصری دارد و نه مشخصاتی و تکلیفش روشن است و نه گذشتهاش (و مگر با این مشخصات فعلی، روشنفکر گذشتهای و سنتی هم دارد؟) و نه آیندهاش. 0 4 محمد سلیمانی 1403/6/18 غربزدگی جلال آل احمد 3.9 32 صفحۀ 13 غربزدگی می گویم همچون وبازدگی. و اگر به مذاق خوش نیست بگویم همچون گرمازدگی یا سرمازدگی. اما نه، دست کم چیزی است در حدود سنزدگی. دیدهاید که گندم را چطور میپوساند؟ از درون پوستهی سالم برجاست. امّا فقط پوست است. عین همان پوستی که از پروانهای بر درختی مانده. به هر صورت سخن از یک بیماری است.... غربزدگی آفتی است که از غرب میآید و ما کشورهای «جهان سومی و از پیشرفت وامانده» را مانند طاعون گرفتار و بیمار میکند. 0 7 محمد سلیمانی 1403/6/18 با سرودخوان جنگ در خطه ی نام و ننگ نادر ابراهیمی 4.1 25 صفحۀ 72 بههرحال، این نبردِ تدافعیِ بزرگِ مردم ما، بدون ذرّهای دودِلی، در تمام طول تاریخ حیات بشر، نخستین جنگ تدافعی یک ملّت سمتکشیده در برابر تهاجمِ جمیعِ نظامهای سلطهطلب جهان و جمیع نظامهای وابسته به نظامهای سلطهطلبِ سراسر جهان بوده است. جایزه دارد هر روشنفکر اختهایی که متشابه چنین جنگی را پیدا کند. جایزه دارد. 0 2 محمد سلیمانی 1403/6/14 مردی در تبعید ابدی: بر اساس داستان زندگی ملاصدرای شیرازی صدرالمتالهین نادر ابراهیمی 4.6 182 صفحۀ 25 سلاطین میآیند و میروند، فرهیختگانِ آفریننده میآیند و میمانند. آنها، شهوتِ ماندنِشان است و نمیمانند؛ اینها شوقِ رفتنِشان هست و نمیروند. 0 3 محمد سلیمانی 1403/6/13 ماه بندان: حاشیه نگاری از سفر رهبر معظم انقلاب به خراسان شمالی مهرماه 91 محمدرضا شهبازی 4.0 2 صفحۀ 115 مصلای بجنورد زیباست و خلاف اکثر مصلاهایی که دیدهام هیچ بخشی از آن نیمهکار نیست. بههرحال مصلاها یکی از ساختمانهایی هستند که قانون بقای بنّایی در آنها حکمفرماست؛ یعنی بنّایی در آنها هیچوقت تمام نمیشود، فقط از گوشهای از مصلی به گوشهای دیگر منتقل میشود، فقط از گوشهای از مصلی به گوشهای دیگر منتقل میشود! 0 1 محمد سلیمانی 1403/6/13 آتش بدون دود: گالان و سولماز جلد 1 نادر ابراهیمی 4.6 55 صفحۀ 107 آدمیزاد، تا وقتی کاری نکرده، اشتباهی هم نمیکند. عقیم، بچهی معیوب بهدنیانمیآورد، مرده سنگ نمیپراند تا سری را بیجهت بشکند، و کسی که ساززدن بلد نیست، خارج نمیزند. 2 64 محمد سلیمانی 1403/6/11 مردی که میخندد ویکتور هوگو 4.1 40 صفحۀ 703 گویینپلِین سخنش را ادامه داد: من از اعماق میآیم. عالیجنابان، شما بزرگید و دارایید. اما خطری شما را تهدید نمیکند. شما از تاریکی شب بهره میبرید. ولی آگاه باشید که سحرگاهی هم هست. سحر خواهد آمد. جلوی آمدنش را نمیتوان گرفت. سحر میآید و روز میشود. چه کسی میتواند مانع تابش خورشید شود، خورشید همان حق است. شما خود را بر حق میدانید. اما بترسید از روزی که صاحبخانه بیاید و در بزند. شما ممتازید، ولی امتیاز زادۀ کیست؟ تقدیر. فرزندش کیست؟ تعدی. من آمدهام آگاهتان کنم. آمدهام پرده از روی خوشبختیتان بردارم. خوشبختی شما از بدبختی دیگران شکل گرفته. شما همهچیز را برای خود برداشتهاید و چیزی برای دیگران نگذاشتهاید. عالیجنابان، من نمایندهای ناامیدم. میدانم که در این دعوا بازندهام. اما خدا پیروز است. 0 24
بریدههای کتاب محمد سلیمانی محمد سلیمانی 1403/7/18 در خدمت و خیانت روشنفکران جلال آل احمد 3.3 3 صفحۀ 9 اما من نمیدانم با این تعبیرِ «روشنفکر» چه باید کرد؟ و بدتر از آن با خود او. با این اسم و مسمایی که از صدر مشروطیت تاکنون بیخ ریش زبان فارسی و ناچار به سرنوشت فارسیزبانان بسته است و نه حد و حصری دارد و نه مشخصاتی و تکلیفش روشن است و نه گذشتهاش (و مگر با این مشخصات فعلی، روشنفکر گذشتهای و سنتی هم دارد؟) و نه آیندهاش. 0 4 محمد سلیمانی 1403/6/18 غربزدگی جلال آل احمد 3.9 32 صفحۀ 13 غربزدگی می گویم همچون وبازدگی. و اگر به مذاق خوش نیست بگویم همچون گرمازدگی یا سرمازدگی. اما نه، دست کم چیزی است در حدود سنزدگی. دیدهاید که گندم را چطور میپوساند؟ از درون پوستهی سالم برجاست. امّا فقط پوست است. عین همان پوستی که از پروانهای بر درختی مانده. به هر صورت سخن از یک بیماری است.... غربزدگی آفتی است که از غرب میآید و ما کشورهای «جهان سومی و از پیشرفت وامانده» را مانند طاعون گرفتار و بیمار میکند. 0 7 محمد سلیمانی 1403/6/18 با سرودخوان جنگ در خطه ی نام و ننگ نادر ابراهیمی 4.1 25 صفحۀ 72 بههرحال، این نبردِ تدافعیِ بزرگِ مردم ما، بدون ذرّهای دودِلی، در تمام طول تاریخ حیات بشر، نخستین جنگ تدافعی یک ملّت سمتکشیده در برابر تهاجمِ جمیعِ نظامهای سلطهطلب جهان و جمیع نظامهای وابسته به نظامهای سلطهطلبِ سراسر جهان بوده است. جایزه دارد هر روشنفکر اختهایی که متشابه چنین جنگی را پیدا کند. جایزه دارد. 0 2 محمد سلیمانی 1403/6/14 مردی در تبعید ابدی: بر اساس داستان زندگی ملاصدرای شیرازی صدرالمتالهین نادر ابراهیمی 4.6 182 صفحۀ 25 سلاطین میآیند و میروند، فرهیختگانِ آفریننده میآیند و میمانند. آنها، شهوتِ ماندنِشان است و نمیمانند؛ اینها شوقِ رفتنِشان هست و نمیروند. 0 3 محمد سلیمانی 1403/6/13 ماه بندان: حاشیه نگاری از سفر رهبر معظم انقلاب به خراسان شمالی مهرماه 91 محمدرضا شهبازی 4.0 2 صفحۀ 115 مصلای بجنورد زیباست و خلاف اکثر مصلاهایی که دیدهام هیچ بخشی از آن نیمهکار نیست. بههرحال مصلاها یکی از ساختمانهایی هستند که قانون بقای بنّایی در آنها حکمفرماست؛ یعنی بنّایی در آنها هیچوقت تمام نمیشود، فقط از گوشهای از مصلی به گوشهای دیگر منتقل میشود، فقط از گوشهای از مصلی به گوشهای دیگر منتقل میشود! 0 1 محمد سلیمانی 1403/6/13 آتش بدون دود: گالان و سولماز جلد 1 نادر ابراهیمی 4.6 55 صفحۀ 107 آدمیزاد، تا وقتی کاری نکرده، اشتباهی هم نمیکند. عقیم، بچهی معیوب بهدنیانمیآورد، مرده سنگ نمیپراند تا سری را بیجهت بشکند، و کسی که ساززدن بلد نیست، خارج نمیزند. 2 64 محمد سلیمانی 1403/6/11 مردی که میخندد ویکتور هوگو 4.1 40 صفحۀ 703 گویینپلِین سخنش را ادامه داد: من از اعماق میآیم. عالیجنابان، شما بزرگید و دارایید. اما خطری شما را تهدید نمیکند. شما از تاریکی شب بهره میبرید. ولی آگاه باشید که سحرگاهی هم هست. سحر خواهد آمد. جلوی آمدنش را نمیتوان گرفت. سحر میآید و روز میشود. چه کسی میتواند مانع تابش خورشید شود، خورشید همان حق است. شما خود را بر حق میدانید. اما بترسید از روزی که صاحبخانه بیاید و در بزند. شما ممتازید، ولی امتیاز زادۀ کیست؟ تقدیر. فرزندش کیست؟ تعدی. من آمدهام آگاهتان کنم. آمدهام پرده از روی خوشبختیتان بردارم. خوشبختی شما از بدبختی دیگران شکل گرفته. شما همهچیز را برای خود برداشتهاید و چیزی برای دیگران نگذاشتهاید. عالیجنابان، من نمایندهای ناامیدم. میدانم که در این دعوا بازندهام. اما خدا پیروز است. 0 24