بریدهای از کتاب مردی که میخندد اثر ویکتور هوگو
1403/6/11
صفحۀ 703
گویینپلِین سخنش را ادامه داد: من از اعماق میآیم. عالیجنابان، شما بزرگید و دارایید. اما خطری شما را تهدید نمیکند. شما از تاریکی شب بهره میبرید. ولی آگاه باشید که سحرگاهی هم هست. سحر خواهد آمد. جلوی آمدنش را نمیتوان گرفت. سحر میآید و روز میشود. چه کسی میتواند مانع تابش خورشید شود، خورشید همان حق است. شما خود را بر حق میدانید. اما بترسید از روزی که صاحبخانه بیاید و در بزند. شما ممتازید، ولی امتیاز زادۀ کیست؟ تقدیر. فرزندش کیست؟ تعدی. من آمدهام آگاهتان کنم. آمدهام پرده از روی خوشبختیتان بردارم. خوشبختی شما از بدبختی دیگران شکل گرفته. شما همهچیز را برای خود برداشتهاید و چیزی برای دیگران نگذاشتهاید. عالیجنابان، من نمایندهای ناامیدم. میدانم که در این دعوا بازندهام. اما خدا پیروز است.
گویینپلِین سخنش را ادامه داد: من از اعماق میآیم. عالیجنابان، شما بزرگید و دارایید. اما خطری شما را تهدید نمیکند. شما از تاریکی شب بهره میبرید. ولی آگاه باشید که سحرگاهی هم هست. سحر خواهد آمد. جلوی آمدنش را نمیتوان گرفت. سحر میآید و روز میشود. چه کسی میتواند مانع تابش خورشید شود، خورشید همان حق است. شما خود را بر حق میدانید. اما بترسید از روزی که صاحبخانه بیاید و در بزند. شما ممتازید، ولی امتیاز زادۀ کیست؟ تقدیر. فرزندش کیست؟ تعدی. من آمدهام آگاهتان کنم. آمدهام پرده از روی خوشبختیتان بردارم. خوشبختی شما از بدبختی دیگران شکل گرفته. شما همهچیز را برای خود برداشتهاید و چیزی برای دیگران نگذاشتهاید. عالیجنابان، من نمایندهای ناامیدم. میدانم که در این دعوا بازندهام. اما خدا پیروز است.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.