بریدههای کتاب 𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢 𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢 1403/11/23 چشم هایش آبی نبود آیناز محمدی 4.3 0 صفحۀ 27 2 9 𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢 1403/11/5 سال بلوا عباس معروفی 4.1 136 صفحۀ 267 چشم هایش را بست:« کارم از تکیه گذشته.دلم میخواهد توی بغلت بمیرم.» 0 5 𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢 1403/11/5 سال بلوا عباس معروفی 4.1 136 صفحۀ 268 می گویند پشت سر هر مرد بزرگی یک زن ایستاده ، اما پشت سر هیچ زنی ، هرگز مردی نیست. 0 4 𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢 1403/11/4 سال بلوا عباس معروفی 4.1 136 صفحۀ 68 آن چشم ها، آن چشم های سیاه و براق ، ای خدا، کاش میتوانستم خودم را در چشم هایش حلق آویز کنم.. 0 20 𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢 1403/11/2 سال بلوا عباس معروفی 4.1 136 صفحۀ 48 نباید هرگز به زنان و مردان عاشق خندید.همین جوری دوتا نگاه در هم گره میخورد و آدم دیگر نمیتواند در بدن خودش زندگی کند،میخواد پر بکشد. 0 45 𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢 1403/8/8 اگر حقیقت این باشد کالین هوور 4.2 51 صفحۀ 69 به من خیره شد. حاضرم قسم بخورم به این فکر میکرد که زندگی با من چگونه خواهد بود.نمی شود به کسی آنطور نگاه کنی که جرمی به من نگاه میکرد،مگر آن که آینده ات را با او تصور کنی. 0 5 𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢 1403/8/8 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 21 صفحۀ 184 «دلتنگی برای کسانی که مرده بودند برایشان دردناک بود و کمکم حالوهوای اتاق سنگین میشد و به نظر میرسید، مثل سقفی که فرو بریزد، روی سرشان آوار میشود. چیزی نمیگذشت که میفهمیدند کارشان بیهوده است؛ اما از آنجا که هنوز با این موضوع کنار نیامده بودند باز این کار را تکرار میکردند. امیدوار بودند که با آویختن بههـم و گرفتن دست همدیگر و انتخاب درست کلمات، راهی به بیرون از هزارتو بیابند ویکجورهایی به خانه بازگردند..» 0 4 𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢 1403/5/4 نسیمی که بر ستاره ای وزید چونگ-میونگ یی 4.3 6 صفحۀ 8 اما با این حال به خاطر موضوع دیگر گناهکارم:جنایت انجام ندادن هیچ کاری.من مانع مرگ های غیر ضروری مردمان بی گناه نشدم.من در رویارویی با جنون ساکت بودم.من گوش هایم را در برابر فریاد بی گناهان بستم. 0 6 𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢 1403/2/15 بازی دروغ روت ویر 3.3 8 صفحۀ 82 لحظه ای که به تو می نگرد انگار با تمام وجود نگاهت میکند ، انگار هیچکس دیگری توی این دنیا یا تمام آدم هایی که توی این اتاق هستند به قدر تو ذره ای برایش ارزش ندارد و تو با او تنها هستی. 0 14 𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢 1402/12/23 هر دو در نهایت میمیرند آدام سیلورا 4.1 259 صفحۀ 74 0 6
بریدههای کتاب 𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢 𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢 1403/11/23 چشم هایش آبی نبود آیناز محمدی 4.3 0 صفحۀ 27 2 9 𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢 1403/11/5 سال بلوا عباس معروفی 4.1 136 صفحۀ 267 چشم هایش را بست:« کارم از تکیه گذشته.دلم میخواهد توی بغلت بمیرم.» 0 5 𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢 1403/11/5 سال بلوا عباس معروفی 4.1 136 صفحۀ 268 می گویند پشت سر هر مرد بزرگی یک زن ایستاده ، اما پشت سر هیچ زنی ، هرگز مردی نیست. 0 4 𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢 1403/11/4 سال بلوا عباس معروفی 4.1 136 صفحۀ 68 آن چشم ها، آن چشم های سیاه و براق ، ای خدا، کاش میتوانستم خودم را در چشم هایش حلق آویز کنم.. 0 20 𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢 1403/11/2 سال بلوا عباس معروفی 4.1 136 صفحۀ 48 نباید هرگز به زنان و مردان عاشق خندید.همین جوری دوتا نگاه در هم گره میخورد و آدم دیگر نمیتواند در بدن خودش زندگی کند،میخواد پر بکشد. 0 45 𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢 1403/8/8 اگر حقیقت این باشد کالین هوور 4.2 51 صفحۀ 69 به من خیره شد. حاضرم قسم بخورم به این فکر میکرد که زندگی با من چگونه خواهد بود.نمی شود به کسی آنطور نگاه کنی که جرمی به من نگاه میکرد،مگر آن که آینده ات را با او تصور کنی. 0 5 𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢 1403/8/8 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 21 صفحۀ 184 «دلتنگی برای کسانی که مرده بودند برایشان دردناک بود و کمکم حالوهوای اتاق سنگین میشد و به نظر میرسید، مثل سقفی که فرو بریزد، روی سرشان آوار میشود. چیزی نمیگذشت که میفهمیدند کارشان بیهوده است؛ اما از آنجا که هنوز با این موضوع کنار نیامده بودند باز این کار را تکرار میکردند. امیدوار بودند که با آویختن بههـم و گرفتن دست همدیگر و انتخاب درست کلمات، راهی به بیرون از هزارتو بیابند ویکجورهایی به خانه بازگردند..» 0 4 𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢 1403/5/4 نسیمی که بر ستاره ای وزید چونگ-میونگ یی 4.3 6 صفحۀ 8 اما با این حال به خاطر موضوع دیگر گناهکارم:جنایت انجام ندادن هیچ کاری.من مانع مرگ های غیر ضروری مردمان بی گناه نشدم.من در رویارویی با جنون ساکت بودم.من گوش هایم را در برابر فریاد بی گناهان بستم. 0 6 𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢 1403/2/15 بازی دروغ روت ویر 3.3 8 صفحۀ 82 لحظه ای که به تو می نگرد انگار با تمام وجود نگاهت میکند ، انگار هیچکس دیگری توی این دنیا یا تمام آدم هایی که توی این اتاق هستند به قدر تو ذره ای برایش ارزش ندارد و تو با او تنها هستی. 0 14 𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢 1402/12/23 هر دو در نهایت میمیرند آدام سیلورا 4.1 259 صفحۀ 74 0 6