بریدههای کتاب مشکات عبادیان مشکات عبادیان 1402/11/9 ناقوس ها به صدا در می آیند ابراهیم حسن بیگی 3.9 108 صفحۀ 125 0 16 مشکات عبادیان 1402/11/9 ناقوس ها به صدا در می آیند ابراهیم حسن بیگی 3.9 108 صفحۀ 116 0 7 مشکات عبادیان 1402/11/9 ناقوس ها به صدا در می آیند ابراهیم حسن بیگی 3.9 108 صفحۀ 131 0 13 مشکات عبادیان 1402/11/9 ناقوس ها به صدا در می آیند ابراهیم حسن بیگی 3.9 108 صفحۀ 108 0 7 مشکات عبادیان 1402/11/9 ناقوس ها به صدا در می آیند ابراهیم حسن بیگی 3.9 108 صفحۀ 112 0 3 مشکات عبادیان 1402/11/2 بررسی عناصر داستان ایرانی حسین حداد 2.0 0 صفحۀ 298 0 3 مشکات عبادیان 1402/11/2 بررسی عناصر داستان ایرانی حسین حداد 2.0 0 صفحۀ 305 0 3 مشکات عبادیان 1402/9/16 کتاب مخفی مجید پورولی کلشتری 3.9 20 صفحۀ 37 0 10 مشکات عبادیان 1402/9/16 کتاب مخفی مجید پورولی کلشتری 3.9 20 صفحۀ 19 -علی را هم دیده ای؟! -آری -علی بزرگ ترین اعجاز رسول خداست!... 0 13 مشکات عبادیان 1402/9/11 روزگاران: کتاب خاطرات سمیه حسینی 0.0 صفحۀ 75 شب تاریک رسیدیم به چند متری دژ عراقی ها.می فهمیدند همه مان کشته می شدیم. موجی بود . حالش که بد می شد،داد و بیداد راه می انداخت.برادرش باما بود.کلی اصرار و التماس کرده بود که همراهمان بیاید. یدفعه حالش بد شد برادرش کنارش بود. برگشت یک نگاه به ما کرد ، چشم هایش را بست، دستش را گذاشت روی سر برادرش، سرش را کرد زیر آب... 0 5 مشکات عبادیان 1402/9/11 روزگاران: کتاب شناسایی جلد 8 رضا رسولی 4.3 0 صفحۀ 64 با آن تبلیغاتی که شده بود،وقتی اسیر می شدند،منتظر بودند بزنیمشان و شکنجه شان کنیم،یا بکشیمشان؛اما خیلی وقت ها،وقتی میرسیدند به جای فحش و کتک کمپوت می خوردند. گاهی هم بچه ها شورش را در می آوردند. توی گیلان غرب،آمده بودند یکی از اسرا را تحویل بدهند. _دوروز پیش گرفتیمش _این دو روز کجا بوده؟ _هیچی برده بودیمش باختران باهم رفتیم حموم .یه گشتی هم تو شهر زدیم و بستنی خوردیم گاهی خود اسیر ها می آمدند اطلاعات عملیات،همه چیز را سیر تا پیاز می گفتند بیچک و چانه،بی کتک، بی تهدید. 0 4 مشکات عبادیان 1402/9/6 اپلای نرجس شکوریان فرد 3.5 14 صفحۀ 226 تاریکی خوب است اصلا خوش به حال آنهایی که کورند . کوچک که بودم مرد همسایه مان کور بود و می دیدمش که چه آرام و با احتیاط دست به عصا راه می رود. همیشه سرش را بالاتر از بقیه ی مردم و طوری کج می گرفت که انگار می خواهد زوایای پنهان روبرویش را در بیاورد و حرکت کند . برعکس ما که همیشه توی چاله و چوله می افتادیم ، بس که عجله می کردیم و نصف قدرت بینایی مان بلا استفاده می ماند ، هیچ وقت ندیدم او زمین بخورد. 0 7 مشکات عبادیان 1402/9/6 تولستوی و مبل بنفش نینا سنکویچ 3.4 114 صفحۀ 117 آیا تا به حال قلبت به خاطر تمام شدن کتابی به درد آمده است؟ آیا شده تا مدت ها بعد از تمام کردن کتاب ، نویسنده اش همچنان در گوشت نجوا کند؟ 0 13
بریدههای کتاب مشکات عبادیان مشکات عبادیان 1402/11/9 ناقوس ها به صدا در می آیند ابراهیم حسن بیگی 3.9 108 صفحۀ 125 0 16 مشکات عبادیان 1402/11/9 ناقوس ها به صدا در می آیند ابراهیم حسن بیگی 3.9 108 صفحۀ 116 0 7 مشکات عبادیان 1402/11/9 ناقوس ها به صدا در می آیند ابراهیم حسن بیگی 3.9 108 صفحۀ 131 0 13 مشکات عبادیان 1402/11/9 ناقوس ها به صدا در می آیند ابراهیم حسن بیگی 3.9 108 صفحۀ 108 0 7 مشکات عبادیان 1402/11/9 ناقوس ها به صدا در می آیند ابراهیم حسن بیگی 3.9 108 صفحۀ 112 0 3 مشکات عبادیان 1402/11/2 بررسی عناصر داستان ایرانی حسین حداد 2.0 0 صفحۀ 298 0 3 مشکات عبادیان 1402/11/2 بررسی عناصر داستان ایرانی حسین حداد 2.0 0 صفحۀ 305 0 3 مشکات عبادیان 1402/9/16 کتاب مخفی مجید پورولی کلشتری 3.9 20 صفحۀ 37 0 10 مشکات عبادیان 1402/9/16 کتاب مخفی مجید پورولی کلشتری 3.9 20 صفحۀ 19 -علی را هم دیده ای؟! -آری -علی بزرگ ترین اعجاز رسول خداست!... 0 13 مشکات عبادیان 1402/9/11 روزگاران: کتاب خاطرات سمیه حسینی 0.0 صفحۀ 75 شب تاریک رسیدیم به چند متری دژ عراقی ها.می فهمیدند همه مان کشته می شدیم. موجی بود . حالش که بد می شد،داد و بیداد راه می انداخت.برادرش باما بود.کلی اصرار و التماس کرده بود که همراهمان بیاید. یدفعه حالش بد شد برادرش کنارش بود. برگشت یک نگاه به ما کرد ، چشم هایش را بست، دستش را گذاشت روی سر برادرش، سرش را کرد زیر آب... 0 5 مشکات عبادیان 1402/9/11 روزگاران: کتاب شناسایی جلد 8 رضا رسولی 4.3 0 صفحۀ 64 با آن تبلیغاتی که شده بود،وقتی اسیر می شدند،منتظر بودند بزنیمشان و شکنجه شان کنیم،یا بکشیمشان؛اما خیلی وقت ها،وقتی میرسیدند به جای فحش و کتک کمپوت می خوردند. گاهی هم بچه ها شورش را در می آوردند. توی گیلان غرب،آمده بودند یکی از اسرا را تحویل بدهند. _دوروز پیش گرفتیمش _این دو روز کجا بوده؟ _هیچی برده بودیمش باختران باهم رفتیم حموم .یه گشتی هم تو شهر زدیم و بستنی خوردیم گاهی خود اسیر ها می آمدند اطلاعات عملیات،همه چیز را سیر تا پیاز می گفتند بیچک و چانه،بی کتک، بی تهدید. 0 4 مشکات عبادیان 1402/9/6 اپلای نرجس شکوریان فرد 3.5 14 صفحۀ 226 تاریکی خوب است اصلا خوش به حال آنهایی که کورند . کوچک که بودم مرد همسایه مان کور بود و می دیدمش که چه آرام و با احتیاط دست به عصا راه می رود. همیشه سرش را بالاتر از بقیه ی مردم و طوری کج می گرفت که انگار می خواهد زوایای پنهان روبرویش را در بیاورد و حرکت کند . برعکس ما که همیشه توی چاله و چوله می افتادیم ، بس که عجله می کردیم و نصف قدرت بینایی مان بلا استفاده می ماند ، هیچ وقت ندیدم او زمین بخورد. 0 7 مشکات عبادیان 1402/9/6 تولستوی و مبل بنفش نینا سنکویچ 3.4 114 صفحۀ 117 آیا تا به حال قلبت به خاطر تمام شدن کتابی به درد آمده است؟ آیا شده تا مدت ها بعد از تمام کردن کتاب ، نویسنده اش همچنان در گوشت نجوا کند؟ 0 13