بریدهای از کتاب اپلای اثر نرجس شکوریان فرد
1402/9/6
صفحۀ 226
تاریکی خوب است اصلا خوش به حال آنهایی که کورند . کوچک که بودم مرد همسایه مان کور بود و می دیدمش که چه آرام و با احتیاط دست به عصا راه می رود. همیشه سرش را بالاتر از بقیه ی مردم و طوری کج می گرفت که انگار می خواهد زوایای پنهان روبرویش را در بیاورد و حرکت کند . برعکس ما که همیشه توی چاله و چوله می افتادیم ، بس که عجله می کردیم و نصف قدرت بینایی مان بلا استفاده می ماند ، هیچ وقت ندیدم او زمین بخورد.
تاریکی خوب است اصلا خوش به حال آنهایی که کورند . کوچک که بودم مرد همسایه مان کور بود و می دیدمش که چه آرام و با احتیاط دست به عصا راه می رود. همیشه سرش را بالاتر از بقیه ی مردم و طوری کج می گرفت که انگار می خواهد زوایای پنهان روبرویش را در بیاورد و حرکت کند . برعکس ما که همیشه توی چاله و چوله می افتادیم ، بس که عجله می کردیم و نصف قدرت بینایی مان بلا استفاده می ماند ، هیچ وقت ندیدم او زمین بخورد.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.