بریدههای کتاب حانیه افتخاری حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 271 در موسیقی صفحه های کوارتت جَز مدرن شب وجود ندارد،خبری از بارهای دود گرفته نیست. انفجار ها و جرقه ها و بارقه های کوچک نور،نور ستارگان و گاهی نور ظهر،نور شگفت آور فراگیر ،مثل چلچراغ های الماسی شناور در آسمان. 0 0 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 271 نوشتن،اینجا کسی را برای حرف زدن به من می دهد. ولی بی فایده است،چیزهایی می نویسی که دوست داری بشنوی. عجیب است وقتی خودت را می کِشی این کار را نمی کنی. تقلب وسوسه ات نمی کند. 0 1 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 247 فهمیدم برای مهربان نبودن با او باید با خودم بجنگم.چون نمی توانم میلم به حرف زدن را مهار کنم.حتی با او.حداقل دست کم یک انسان است. 0 1 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 245 او انسان نیست ،یک فضای تُهی است با قیافه ی مبدل انسان. 0 0 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 240 من همیشه ازدواج را به چشم یک ماجراجویی جوانانه نگاه کرده ام،دو آدم هم سن با هم رهسپار می شوند ،با هم کشف می کنند،با هم رشد می کنند. ولی من هیچ چیز برای گفتن به او ندارم،هیچ چیز برای نشان دادن به او. همه ی کمک ها از سمت او خواهد بود. 0 0 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 233 یک شب گفتم عطر فرانسوی می خواهم،فقط یک هوس بود،امروز با چهارده شیشه عطر مختلف آمد،رسما عطر فروشی را غارت کرده بود.جنون است. چهل پوند قیمت دارند. انگار در هزار و یک شب زندگی می کنم.سوگلی حرمم. با این همه تنها عطری که می خواهم آزادی است. 0 1 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 232 کالیبان را انگار مجبور کرده اند یک بطری ویسکی را تا ته بخورد. معده اش نمی کشد.پیش از این تنها عامل شرافتش فقر بوده.اسیر یک مکان و شغل بودن. مثل اینکه یک کور را بنشانی پشت فرمان ماشینی و به او بگویی هر جور دوست داری رانندگی کن و هر جا عشقت کشید برو. 0 0 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 231 فقرای درستکار همان ثروتمندان وقیح اند منهای پول. 0 1 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 229 من عاشق صداقت و آزادی و بخششم. من عاشق ساختنم ،عاشق انجام دادنم.عاشق کمالم،عاشق هر چیزی هستم که ایستا نیست ،راکد نیست ،تقلید نمی کند، روحش نمُرده. 0 1 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 209 حسی داشتم که قبلاً یکی دوبار تجربه اش کرده بودم،یک جور احساس نزدیکی مریض و غیرعادی به او،عشق یا کشش یا همدردی نه،به هیچ وجه. یک جور گره خوردن سرنوشت. مثل دو کشتی شکسته در یک جزیره ،یک قایق،که در هیچ حالتی نمی خواهند با هم باشند، ولی با هم اند. 0 0 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 191 زندگی جوکی بیش نیست ،نباید زیاد جدی اش گرفت. هنر را جدی بگیر،ولی با بقیه چیزها کَمَکی شوخی کن.به روزی که بمب اتم افتاد می گوید: «روز سرخ کردنی بزرگ». 0 1 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 190 می دانم او شیطان است و می خواهد دنیایی را نشانم دهد که می تواند مال من باشد. ولی من خودم را به او نمی فروشم. با چیزهای کوچک کاری می کنم برایش گران تمام شوم،ولی می دانم دوست دارد چیز بزرگی از او بخواهم. می میرد برای اینکه مرا مدیون خودش کند،ولی نمی گذارم. 0 0 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 184 شبیه آن دختر بچه ی ژاپنی که در ویرانه های هیروشیما پیدایش کردند.همه چیز مرده بود و او برای عروسکش آواز می خواند. 0 3 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 179 گفت: باید چیزهایی را که یادت داده اند بریزی دور،آموختنت دیگر تمام شده. بقیه اش اقبال است.نه، چیزی ورای اقبال. شهامت. صبر. 0 1 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 178 بلند شد و گفت به نظرم تو مایه اش را داری. نمی دانم،زن ها به ندرت دارند. منظورم این است که زن ها فقط می خواهند در چیزی خوب باشند،ذهن شان متمرکز بر خوب بودن در یک کار است ،فقط مهارت و استعداد و خوش سلیقگی و اینجور چیزا برایشان مهم است. هیچ وقت نمی فهمند اگر آرزویت این است که تا دورترین حدود خودت بروی،پس فُرمی که برای هنرت انتخاب می کنی نباید برایت اهمیت داشته باشد. یا از کلمات استفاده می کنی یا از رنگ یا از اصوات . هر چیزی دوست داری. 0 0 حانیه افتخاری 1404/3/25 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 176 احساساتم در هم بر هم اند، مثل میمون های وحشت زده در قفس،دیشب فکر کردم دیوانه می شوم،برای همین نوشتم و نوشتم و نوشتم تا راهی پیدا کنم به دنیای بیرون،تا حالا، که جسمم نمی تواند لااقل روحم فرار کند،تا ثابت کنم هنوز زنده است. 0 2 حانیه افتخاری 1404/3/24 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 160 ولی بعد می خواهم از حسی که به زندگی دارم بهره ببرم. نمی خواهم مهارتم را بیهوده هدر بدهم،حیف است. می خواهم زیبایی خلق کنم. برای همین از ازدواج و بچه دار شدن می ترسم. غرق شدن در دنیای خانه و خانه داری و بچه داری و آشپزی و خرید. این احساس را دارم که نسخهی تنبلم از چنین زندگی ای استقبال می کند،یادش می رود قبلاً چه کار می خواسته بکند، و در نهایت تبدیل می شوم به یک کَلَمِ گُنده ی مونث. 0 2 حانیه افتخاری 1404/3/24 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 168 باید جی . پی . را ببینم. ده کتاب اسم خواهد برد که این ها را خیلی بهتر بیان کرده. تا چه حد از جهل متنفرم! جهل کالیبان، جهل خودم، جهل جهان،وای، می توانم بیاموزم و بیاموزم و بیاموزم. گریه ام گرفته، می خواهم خیلی چیزها یاد بگیرم. 0 19 حانیه افتخاری 1404/3/24 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 153 تنها چیزی که واقعاً مهمه حس کردن و زندگی کردن اون چیزیه که بهش اعتقاد داری، ورای پایبندی به راحتی و آسایش خودت. 0 2 حانیه افتخاری 1404/3/24 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 147 تمام زیر سیگاری ها و گلدان های زشت را شکسته ام. زینت آلات زشت حق حیات ندارند. او زشتی است ولی نمی توانی زشتی انسانی را بشکنی. 0 1
بریدههای کتاب حانیه افتخاری حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 271 در موسیقی صفحه های کوارتت جَز مدرن شب وجود ندارد،خبری از بارهای دود گرفته نیست. انفجار ها و جرقه ها و بارقه های کوچک نور،نور ستارگان و گاهی نور ظهر،نور شگفت آور فراگیر ،مثل چلچراغ های الماسی شناور در آسمان. 0 0 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 271 نوشتن،اینجا کسی را برای حرف زدن به من می دهد. ولی بی فایده است،چیزهایی می نویسی که دوست داری بشنوی. عجیب است وقتی خودت را می کِشی این کار را نمی کنی. تقلب وسوسه ات نمی کند. 0 1 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 247 فهمیدم برای مهربان نبودن با او باید با خودم بجنگم.چون نمی توانم میلم به حرف زدن را مهار کنم.حتی با او.حداقل دست کم یک انسان است. 0 1 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 245 او انسان نیست ،یک فضای تُهی است با قیافه ی مبدل انسان. 0 0 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 240 من همیشه ازدواج را به چشم یک ماجراجویی جوانانه نگاه کرده ام،دو آدم هم سن با هم رهسپار می شوند ،با هم کشف می کنند،با هم رشد می کنند. ولی من هیچ چیز برای گفتن به او ندارم،هیچ چیز برای نشان دادن به او. همه ی کمک ها از سمت او خواهد بود. 0 0 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 233 یک شب گفتم عطر فرانسوی می خواهم،فقط یک هوس بود،امروز با چهارده شیشه عطر مختلف آمد،رسما عطر فروشی را غارت کرده بود.جنون است. چهل پوند قیمت دارند. انگار در هزار و یک شب زندگی می کنم.سوگلی حرمم. با این همه تنها عطری که می خواهم آزادی است. 0 1 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 232 کالیبان را انگار مجبور کرده اند یک بطری ویسکی را تا ته بخورد. معده اش نمی کشد.پیش از این تنها عامل شرافتش فقر بوده.اسیر یک مکان و شغل بودن. مثل اینکه یک کور را بنشانی پشت فرمان ماشینی و به او بگویی هر جور دوست داری رانندگی کن و هر جا عشقت کشید برو. 0 0 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 231 فقرای درستکار همان ثروتمندان وقیح اند منهای پول. 0 1 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 229 من عاشق صداقت و آزادی و بخششم. من عاشق ساختنم ،عاشق انجام دادنم.عاشق کمالم،عاشق هر چیزی هستم که ایستا نیست ،راکد نیست ،تقلید نمی کند، روحش نمُرده. 0 1 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 209 حسی داشتم که قبلاً یکی دوبار تجربه اش کرده بودم،یک جور احساس نزدیکی مریض و غیرعادی به او،عشق یا کشش یا همدردی نه،به هیچ وجه. یک جور گره خوردن سرنوشت. مثل دو کشتی شکسته در یک جزیره ،یک قایق،که در هیچ حالتی نمی خواهند با هم باشند، ولی با هم اند. 0 0 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 191 زندگی جوکی بیش نیست ،نباید زیاد جدی اش گرفت. هنر را جدی بگیر،ولی با بقیه چیزها کَمَکی شوخی کن.به روزی که بمب اتم افتاد می گوید: «روز سرخ کردنی بزرگ». 0 1 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 190 می دانم او شیطان است و می خواهد دنیایی را نشانم دهد که می تواند مال من باشد. ولی من خودم را به او نمی فروشم. با چیزهای کوچک کاری می کنم برایش گران تمام شوم،ولی می دانم دوست دارد چیز بزرگی از او بخواهم. می میرد برای اینکه مرا مدیون خودش کند،ولی نمی گذارم. 0 0 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 184 شبیه آن دختر بچه ی ژاپنی که در ویرانه های هیروشیما پیدایش کردند.همه چیز مرده بود و او برای عروسکش آواز می خواند. 0 3 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 179 گفت: باید چیزهایی را که یادت داده اند بریزی دور،آموختنت دیگر تمام شده. بقیه اش اقبال است.نه، چیزی ورای اقبال. شهامت. صبر. 0 1 حانیه افتخاری 1404/3/31 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 178 بلند شد و گفت به نظرم تو مایه اش را داری. نمی دانم،زن ها به ندرت دارند. منظورم این است که زن ها فقط می خواهند در چیزی خوب باشند،ذهن شان متمرکز بر خوب بودن در یک کار است ،فقط مهارت و استعداد و خوش سلیقگی و اینجور چیزا برایشان مهم است. هیچ وقت نمی فهمند اگر آرزویت این است که تا دورترین حدود خودت بروی،پس فُرمی که برای هنرت انتخاب می کنی نباید برایت اهمیت داشته باشد. یا از کلمات استفاده می کنی یا از رنگ یا از اصوات . هر چیزی دوست داری. 0 0 حانیه افتخاری 1404/3/25 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 176 احساساتم در هم بر هم اند، مثل میمون های وحشت زده در قفس،دیشب فکر کردم دیوانه می شوم،برای همین نوشتم و نوشتم و نوشتم تا راهی پیدا کنم به دنیای بیرون،تا حالا، که جسمم نمی تواند لااقل روحم فرار کند،تا ثابت کنم هنوز زنده است. 0 2 حانیه افتخاری 1404/3/24 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 160 ولی بعد می خواهم از حسی که به زندگی دارم بهره ببرم. نمی خواهم مهارتم را بیهوده هدر بدهم،حیف است. می خواهم زیبایی خلق کنم. برای همین از ازدواج و بچه دار شدن می ترسم. غرق شدن در دنیای خانه و خانه داری و بچه داری و آشپزی و خرید. این احساس را دارم که نسخهی تنبلم از چنین زندگی ای استقبال می کند،یادش می رود قبلاً چه کار می خواسته بکند، و در نهایت تبدیل می شوم به یک کَلَمِ گُنده ی مونث. 0 2 حانیه افتخاری 1404/3/24 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 168 باید جی . پی . را ببینم. ده کتاب اسم خواهد برد که این ها را خیلی بهتر بیان کرده. تا چه حد از جهل متنفرم! جهل کالیبان، جهل خودم، جهل جهان،وای، می توانم بیاموزم و بیاموزم و بیاموزم. گریه ام گرفته، می خواهم خیلی چیزها یاد بگیرم. 0 19 حانیه افتخاری 1404/3/24 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 153 تنها چیزی که واقعاً مهمه حس کردن و زندگی کردن اون چیزیه که بهش اعتقاد داری، ورای پایبندی به راحتی و آسایش خودت. 0 2 حانیه افتخاری 1404/3/24 کلکسیونر جان فولز 3.5 52 صفحۀ 147 تمام زیر سیگاری ها و گلدان های زشت را شکسته ام. زینت آلات زشت حق حیات ندارند. او زشتی است ولی نمی توانی زشتی انسانی را بشکنی. 0 1