بریدههای کتاب حانیه افتخاری حانیه افتخاری 17 ساعت پیش کلکسیونر جان فولز 3.5 49 صفحۀ 109 مردم این روزها می خواهند چیزها را به دست بیاورند،به محض اینکه به چیزی فکر می کنند می خواهند داشته باشندش،ولی من فرق دارم، قدیمی فکر می کنم ،از فکر کردن به آینده لذت میبرم،از اینکه همه چیز سروقتش به نتیجه ی مطلوب برسد. 0 7 حانیه افتخاری 2 روز پیش کلکسیونر جان فولز 3.5 49 صفحۀ 88 چرا دم به دقیقه از این کلمات احمقانه استفاده می کنی؟ زشت،خوب،مناسب،درست،چرا اینقدر دلواپس اینی که چی مناسبه؟ تو عین یه خدمتکار پیر حقیری که فکر می کنه ازدواج کثیفه و هر چیزی به جز چای کمرنگ تو یه اتاق دلگیر کثیفه. چرا اینقدر زندگی رو از زندگی تهی می کنی؟ چرا تمام زیبایی ها رو می کُشی؟ 0 1 حانیه افتخاری 2 روز پیش کلکسیونر جان فولز 3.5 49 صفحۀ 81 همه ی ما چیزهایی می خواهیم که از داشتن شون عاجزیم. یک انسان شریف بودن مستلزم پذیرفتن همین نکته است. 0 1 حانیه افتخاری 2 روز پیش کلکسیونر جان فولز 3.5 49 صفحۀ 63 نه، نمی تونم. دارم به تمام اون پروانه هایی فکر می کنم که از این ها متولد می شدند اگر نکشته بودی شون. دارم به تمام زیبایی های زنده ای فکر می کنم که بهشون پایان دادی. 0 0 حانیه افتخاری 2 روز پیش کلکسیونر جان فولز 3.5 49 صفحۀ 47 یک ریز از نفرتش از تمایز طبقاتی حرف می زد ولی حاضر نبود به من اجازه ی اظهار نظر بدهد. لحن حرف زدن آدم هاست که دست شان را رو می کند نه خودِ چیزهایی که می گویند. 0 1 حانیه افتخاری 2 روز پیش کلکسیونر جان فولز 3.5 49 صفحۀ 43 می دانم اینکه صریح و بی مقدمه به یک زن بگویی دوستت دارم کار از مد افتاده ای است،از دهانم در رفت. در رویاهایم همیشه اینطور بود که یک روز به چشمان هم خیره می شدیم و یکدیگر را می بوسیدیم و تا پیش از آن حرفی بین مان رد و بدل نمی شد. 0 1 حانیه افتخاری 1404/3/8 کلکسیونر جان فولز 3.5 49 صفحۀ 30 بالاخره پس از ده روز پیش آمد،درست همانطور که گاهی در مورد پروانه ها اتفاق می افتد. منظورم این است که می روی به جایی که می دانی ممکن است یک گونه ی نادر ببینی ولی نمی بینی،اما دفعه ی بعد که اصلاً دنبالش نمی گردی می بینی جلوت روی یک گل نشسته،به قول معروف توی بشقاب داده اند دستت. 0 2 حانیه افتخاری 1404/3/8 کلکسیونر جان فولز 3.5 49 صفحۀ 26 «هدف برای ذهن مثل آب است برای بدن.»به نظرِ این حقیر کاملا صحیح است. وقتی میراندا شد هدفِ زندگی ام، می توانم بگویم دست کم کاشف به عمل آمد هیچ فرقی با بقیه ندارم. 0 25 حانیه افتخاری 1404/3/7 کلکسیونر جان فولز 3.5 49 صفحۀ 17 لندن مال کسانی است که بلدند شبیه پسر بچه های مدرسه ای رفتار کنند و اگر رفتارت باکلاس نباشد و مثل از دماغ فیل افتاده ها حرف نزنی،به هیچ جا نمیرسی،البته لندن پولدار ها را می گویم،وِست اِند. 0 3 حانیه افتخاری 1404/3/7 کلکسیونر جان فولز 3.5 49 صفحۀ 16 اگر مثل بیشتر آدم های این دوران،اهل ظواهر باشی و بی اخلاق،می توانی با این همه پول خیلی خوش بگذرانی. ولی باید بگویم من هیچ وقت اینجوری نبوده ام 0 3 حانیه افتخاری 1404/3/7 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 90 صفحۀ 130 اون چیزی که ترس به دل آدم میندازه شیطان نیست،زمانه. هیچ کس نمی تونه زمان رو شکست بده. 0 7 حانیه افتخاری 1404/3/6 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 90 صفحۀ 105 کارهای زیادی نیست که خوب بلدشان باشم.فقط توی یک کار رو دست ندارم،منتها از آن کارهایی است که نمی شود لاف شان را زد. به آن همه آدمی فکر کنید که پای شان لب گور است و پُز چیزی را می دهند که هیچ وقت نمی توانند حرفش را با دیگران بزنند. 0 2 حانیه افتخاری 1404/2/28 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 90 صفحۀ 51 همسایه ای دارم که بعد از هر شب نوشیدن،بیرون از خانه پس می افتند. شاید مرگ هم نوشیدنی سنگینی است که کمک می کند شب کسالت آوری را،که همان زندگی مان باشد ،از یاد ببریم. 0 2 حانیه افتخاری 1404/2/28 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 90 صفحۀ 59 عقل و شعور وقتی به داد آدم میرسد که دست بردارد از اعتقاد به کلمه ی«اتفاقی» که از روی عادت هم استفاده اش می کند. 0 1 حانیه افتخاری 1404/2/27 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 90 صفحۀ 42 فکرش را بکنید با آن ذوق و قریحه ی نیم بندش همین طور برای خودش شعر می گوید،آن وقت آدم کش با استعدادی مثل من قتل را بوسیده و گذاشته کنار.چقدر این مرد رو دارد. 0 2
بریدههای کتاب حانیه افتخاری حانیه افتخاری 17 ساعت پیش کلکسیونر جان فولز 3.5 49 صفحۀ 109 مردم این روزها می خواهند چیزها را به دست بیاورند،به محض اینکه به چیزی فکر می کنند می خواهند داشته باشندش،ولی من فرق دارم، قدیمی فکر می کنم ،از فکر کردن به آینده لذت میبرم،از اینکه همه چیز سروقتش به نتیجه ی مطلوب برسد. 0 7 حانیه افتخاری 2 روز پیش کلکسیونر جان فولز 3.5 49 صفحۀ 88 چرا دم به دقیقه از این کلمات احمقانه استفاده می کنی؟ زشت،خوب،مناسب،درست،چرا اینقدر دلواپس اینی که چی مناسبه؟ تو عین یه خدمتکار پیر حقیری که فکر می کنه ازدواج کثیفه و هر چیزی به جز چای کمرنگ تو یه اتاق دلگیر کثیفه. چرا اینقدر زندگی رو از زندگی تهی می کنی؟ چرا تمام زیبایی ها رو می کُشی؟ 0 1 حانیه افتخاری 2 روز پیش کلکسیونر جان فولز 3.5 49 صفحۀ 81 همه ی ما چیزهایی می خواهیم که از داشتن شون عاجزیم. یک انسان شریف بودن مستلزم پذیرفتن همین نکته است. 0 1 حانیه افتخاری 2 روز پیش کلکسیونر جان فولز 3.5 49 صفحۀ 63 نه، نمی تونم. دارم به تمام اون پروانه هایی فکر می کنم که از این ها متولد می شدند اگر نکشته بودی شون. دارم به تمام زیبایی های زنده ای فکر می کنم که بهشون پایان دادی. 0 0 حانیه افتخاری 2 روز پیش کلکسیونر جان فولز 3.5 49 صفحۀ 47 یک ریز از نفرتش از تمایز طبقاتی حرف می زد ولی حاضر نبود به من اجازه ی اظهار نظر بدهد. لحن حرف زدن آدم هاست که دست شان را رو می کند نه خودِ چیزهایی که می گویند. 0 1 حانیه افتخاری 2 روز پیش کلکسیونر جان فولز 3.5 49 صفحۀ 43 می دانم اینکه صریح و بی مقدمه به یک زن بگویی دوستت دارم کار از مد افتاده ای است،از دهانم در رفت. در رویاهایم همیشه اینطور بود که یک روز به چشمان هم خیره می شدیم و یکدیگر را می بوسیدیم و تا پیش از آن حرفی بین مان رد و بدل نمی شد. 0 1 حانیه افتخاری 1404/3/8 کلکسیونر جان فولز 3.5 49 صفحۀ 30 بالاخره پس از ده روز پیش آمد،درست همانطور که گاهی در مورد پروانه ها اتفاق می افتد. منظورم این است که می روی به جایی که می دانی ممکن است یک گونه ی نادر ببینی ولی نمی بینی،اما دفعه ی بعد که اصلاً دنبالش نمی گردی می بینی جلوت روی یک گل نشسته،به قول معروف توی بشقاب داده اند دستت. 0 2 حانیه افتخاری 1404/3/8 کلکسیونر جان فولز 3.5 49 صفحۀ 26 «هدف برای ذهن مثل آب است برای بدن.»به نظرِ این حقیر کاملا صحیح است. وقتی میراندا شد هدفِ زندگی ام، می توانم بگویم دست کم کاشف به عمل آمد هیچ فرقی با بقیه ندارم. 0 25 حانیه افتخاری 1404/3/7 کلکسیونر جان فولز 3.5 49 صفحۀ 17 لندن مال کسانی است که بلدند شبیه پسر بچه های مدرسه ای رفتار کنند و اگر رفتارت باکلاس نباشد و مثل از دماغ فیل افتاده ها حرف نزنی،به هیچ جا نمیرسی،البته لندن پولدار ها را می گویم،وِست اِند. 0 3 حانیه افتخاری 1404/3/7 کلکسیونر جان فولز 3.5 49 صفحۀ 16 اگر مثل بیشتر آدم های این دوران،اهل ظواهر باشی و بی اخلاق،می توانی با این همه پول خیلی خوش بگذرانی. ولی باید بگویم من هیچ وقت اینجوری نبوده ام 0 3 حانیه افتخاری 1404/3/7 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 90 صفحۀ 130 اون چیزی که ترس به دل آدم میندازه شیطان نیست،زمانه. هیچ کس نمی تونه زمان رو شکست بده. 0 7 حانیه افتخاری 1404/3/6 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 90 صفحۀ 105 کارهای زیادی نیست که خوب بلدشان باشم.فقط توی یک کار رو دست ندارم،منتها از آن کارهایی است که نمی شود لاف شان را زد. به آن همه آدمی فکر کنید که پای شان لب گور است و پُز چیزی را می دهند که هیچ وقت نمی توانند حرفش را با دیگران بزنند. 0 2 حانیه افتخاری 1404/2/28 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 90 صفحۀ 51 همسایه ای دارم که بعد از هر شب نوشیدن،بیرون از خانه پس می افتند. شاید مرگ هم نوشیدنی سنگینی است که کمک می کند شب کسالت آوری را،که همان زندگی مان باشد ،از یاد ببریم. 0 2 حانیه افتخاری 1404/2/28 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 90 صفحۀ 59 عقل و شعور وقتی به داد آدم میرسد که دست بردارد از اعتقاد به کلمه ی«اتفاقی» که از روی عادت هم استفاده اش می کند. 0 1 حانیه افتخاری 1404/2/27 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 90 صفحۀ 42 فکرش را بکنید با آن ذوق و قریحه ی نیم بندش همین طور برای خودش شعر می گوید،آن وقت آدم کش با استعدادی مثل من قتل را بوسیده و گذاشته کنار.چقدر این مرد رو دارد. 0 2