بریدهای از کتاب کلکسیونر اثر جان فولز
1404/3/31
صفحۀ 209
حسی داشتم که قبلاً یکی دوبار تجربه اش کرده بودم،یک جور احساس نزدیکی مریض و غیرعادی به او،عشق یا کشش یا همدردی نه،به هیچ وجه. یک جور گره خوردن سرنوشت. مثل دو کشتی شکسته در یک جزیره ،یک قایق،که در هیچ حالتی نمی خواهند با هم باشند، ولی با هم اند.
حسی داشتم که قبلاً یکی دوبار تجربه اش کرده بودم،یک جور احساس نزدیکی مریض و غیرعادی به او،عشق یا کشش یا همدردی نه،به هیچ وجه. یک جور گره خوردن سرنوشت. مثل دو کشتی شکسته در یک جزیره ،یک قایق،که در هیچ حالتی نمی خواهند با هم باشند، ولی با هم اند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.