بریده‌ای از کتاب کلکسیونر اثر جان فولز

بریدۀ کتاب

صفحۀ 240

من همیشه ازدواج را به چشم یک ماجراجویی جوانانه نگاه کرده ام،دو آدم هم سن با هم رهسپار می شوند ،با هم کشف می کنند،با هم رشد می کنند. ولی من هیچ چیز برای گفتن به او ندارم،هیچ چیز برای نشان دادن به او. همه ی کمک ها از سمت او خواهد بود.

من همیشه ازدواج را به چشم یک ماجراجویی جوانانه نگاه کرده ام،دو آدم هم سن با هم رهسپار می شوند ،با هم کشف می کنند،با هم رشد می کنند. ولی من هیچ چیز برای گفتن به او ندارم،هیچ چیز برای نشان دادن به او. همه ی کمک ها از سمت او خواهد بود.

1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.