بریدههای کتاب فرجانه خبازیان زاده فرجانه خبازیان زاده 2 روز پیش آتش بدون دود: اتحاد بزرگ جلد 3 نادر ابراهیمی 4.7 58 صفحۀ 180 صحرا سرزمین ماست؛ اما اینچهبرون، خانهی ماست. کسی که نتواند خانهی خودش را نگهدارد، هرگز نمیتواند سرزمینش را حفظ کند. چیزی که تو از آن فرار میکنی، اینجا نیست پالاز؛ توی گاری توست، توی وجود توست، توی قلب تو... و آن، ترس است پالاز، ترس، ترس؛ چیزی که به هر کجای دنیا فرار کنی با توست، و این است که تو را از دیگران، متنفر میکند... حالا برو... برو به امان خدا! 2 6 فرجانه خبازیان زاده 3 روز پیش آتش بدون دود: اتحاد بزرگ جلد 3 نادر ابراهیمی 4.7 58 صفحۀ 89 آقشام! ما از جنگ نمیترسیم، از جنگ بدمان میآید. و انسان، گاهی اوقات مجبور است کاری را بکند که دوست ندارد؛ اما درست است و باید کرد. تو مطمئن باش که اگر برخوردی پیش بیاید، ما تنهایت نمیگذاریم. 💫 0 5 فرجانه خبازیان زاده 3 روز پیش آتش بدون دود: اتحاد بزرگ جلد 3 نادر ابراهیمی 4.7 58 صفحۀ 59 من جوانم؛ و جوان، با مغزش، با دستش، با تفنگش، با ارادهی تزلزل ناپذیرش، با پاهای استوارش، با خونی که در تمام رگهایش میجوشد و میدود، و با منطق نگندیده و فرسوده نشدهاش باید که در خدمت دیگران باشد. پیرمرد! مرا چرا صدا میکنی؟ دشمنان مرا صدا کن! من محبتم را به تو، فقط با کارکردن و کارکردن میتوانم ثابت کنم، نه با آوازخواندن با تو در باغهای بهشت _تازه اگر جهنمی نباشم... 💫 0 6 فرجانه خبازیان زاده 1404/4/29 آتش بدون دود: درخت مقدس نادر ابراهیمی 4.6 50 صفحۀ 18 من محتاج محبت کردنم نه محبت دیدن. من محتاج خدمت کردنم نه خدمتم را به رخ دیگران کشیدن. من گدای قدرشناسی اینچهبرونیها نیستم تا اگر به من پشت کردند به آنها پشت کنم. من رهبری آنها را نمیخواهم. من میخواهم آگاهشان کنم، به سود خودشان، و به سود همهی ترکمنها. و این کار را هم میکنم. برو به سلامت، آقشام گلن! خدا یارت باشد! 💫 0 58 فرجانه خبازیان زاده 1404/4/23 پروین اعتصامی یدالله جلالی پندری 4.8 0 صفحۀ 116 تُرا فرقان، دبیرستانِ اخلاق و مَعالی شد چرا چون طفل کودن زین دبیرستان، گریزانی 💫 0 3 فرجانه خبازیان زاده 1404/1/7 به عبارت دیگر جومپا لاهیری 3.3 8 صفحۀ 103 به گمانم قدرت هنر در این است که میتواند بیدارمان کند، ما را تا اعماق وجودمان تکان دهد و زیر و رویمان کند. وقتی رمانی میخوانیم، فیلمی میبینیم یا به قطعهای موسیقی گوش میکنیم، در پی چه هستیم؟ با یک اثر هنری، دنبال چیزی میگردیم که دگرگونمان کند، چیزی که پیشتر از آن آگاه نبودیم. دلمان میخواهد خود را دگرگون کنیم، درست همانطور که شاهکار اُوید مرا دگرگون کرد.✨️ 0 8 فرجانه خبازیان زاده 1404/1/5 به عبارت دیگر جومپا لاهیری 3.3 8 صفحۀ 84 آنها که جای مشخصی از آنِ خود ندارند، در واقع نمیتوانند به جایی برگردند. مفهوم تبعید و بازگشت تلویحاً به ریشه و وطن اشاره دارد. من، بدون وطن و بدون زبان مادری واقعی، حتی سر میزکارم نیز در جهان سرگردانم. سرانجام متوجه میشوم غربتی در کار نبوده، به هیچ وجه. من حتی از تعریفِ تبعید نیز تبعید شدهام. ✨️ 0 6 فرجانه خبازیان زاده 1403/12/26 به عبارت دیگر جومپا لاهیری 3.3 8 صفحۀ 51 خود را ناقص میدید، مثل دستنویس اولیهی یک کتاب. میخواست از خودش نسخهی دیگری تولید کند، درست همانطور که متنی را از زبانی به زبان دیگر برمیگرداند. ✨️ 0 7
بریدههای کتاب فرجانه خبازیان زاده فرجانه خبازیان زاده 2 روز پیش آتش بدون دود: اتحاد بزرگ جلد 3 نادر ابراهیمی 4.7 58 صفحۀ 180 صحرا سرزمین ماست؛ اما اینچهبرون، خانهی ماست. کسی که نتواند خانهی خودش را نگهدارد، هرگز نمیتواند سرزمینش را حفظ کند. چیزی که تو از آن فرار میکنی، اینجا نیست پالاز؛ توی گاری توست، توی وجود توست، توی قلب تو... و آن، ترس است پالاز، ترس، ترس؛ چیزی که به هر کجای دنیا فرار کنی با توست، و این است که تو را از دیگران، متنفر میکند... حالا برو... برو به امان خدا! 2 6 فرجانه خبازیان زاده 3 روز پیش آتش بدون دود: اتحاد بزرگ جلد 3 نادر ابراهیمی 4.7 58 صفحۀ 89 آقشام! ما از جنگ نمیترسیم، از جنگ بدمان میآید. و انسان، گاهی اوقات مجبور است کاری را بکند که دوست ندارد؛ اما درست است و باید کرد. تو مطمئن باش که اگر برخوردی پیش بیاید، ما تنهایت نمیگذاریم. 💫 0 5 فرجانه خبازیان زاده 3 روز پیش آتش بدون دود: اتحاد بزرگ جلد 3 نادر ابراهیمی 4.7 58 صفحۀ 59 من جوانم؛ و جوان، با مغزش، با دستش، با تفنگش، با ارادهی تزلزل ناپذیرش، با پاهای استوارش، با خونی که در تمام رگهایش میجوشد و میدود، و با منطق نگندیده و فرسوده نشدهاش باید که در خدمت دیگران باشد. پیرمرد! مرا چرا صدا میکنی؟ دشمنان مرا صدا کن! من محبتم را به تو، فقط با کارکردن و کارکردن میتوانم ثابت کنم، نه با آوازخواندن با تو در باغهای بهشت _تازه اگر جهنمی نباشم... 💫 0 6 فرجانه خبازیان زاده 1404/4/29 آتش بدون دود: درخت مقدس نادر ابراهیمی 4.6 50 صفحۀ 18 من محتاج محبت کردنم نه محبت دیدن. من محتاج خدمت کردنم نه خدمتم را به رخ دیگران کشیدن. من گدای قدرشناسی اینچهبرونیها نیستم تا اگر به من پشت کردند به آنها پشت کنم. من رهبری آنها را نمیخواهم. من میخواهم آگاهشان کنم، به سود خودشان، و به سود همهی ترکمنها. و این کار را هم میکنم. برو به سلامت، آقشام گلن! خدا یارت باشد! 💫 0 58 فرجانه خبازیان زاده 1404/4/23 پروین اعتصامی یدالله جلالی پندری 4.8 0 صفحۀ 116 تُرا فرقان، دبیرستانِ اخلاق و مَعالی شد چرا چون طفل کودن زین دبیرستان، گریزانی 💫 0 3 فرجانه خبازیان زاده 1404/1/7 به عبارت دیگر جومپا لاهیری 3.3 8 صفحۀ 103 به گمانم قدرت هنر در این است که میتواند بیدارمان کند، ما را تا اعماق وجودمان تکان دهد و زیر و رویمان کند. وقتی رمانی میخوانیم، فیلمی میبینیم یا به قطعهای موسیقی گوش میکنیم، در پی چه هستیم؟ با یک اثر هنری، دنبال چیزی میگردیم که دگرگونمان کند، چیزی که پیشتر از آن آگاه نبودیم. دلمان میخواهد خود را دگرگون کنیم، درست همانطور که شاهکار اُوید مرا دگرگون کرد.✨️ 0 8 فرجانه خبازیان زاده 1404/1/5 به عبارت دیگر جومپا لاهیری 3.3 8 صفحۀ 84 آنها که جای مشخصی از آنِ خود ندارند، در واقع نمیتوانند به جایی برگردند. مفهوم تبعید و بازگشت تلویحاً به ریشه و وطن اشاره دارد. من، بدون وطن و بدون زبان مادری واقعی، حتی سر میزکارم نیز در جهان سرگردانم. سرانجام متوجه میشوم غربتی در کار نبوده، به هیچ وجه. من حتی از تعریفِ تبعید نیز تبعید شدهام. ✨️ 0 6 فرجانه خبازیان زاده 1403/12/26 به عبارت دیگر جومپا لاهیری 3.3 8 صفحۀ 51 خود را ناقص میدید، مثل دستنویس اولیهی یک کتاب. میخواست از خودش نسخهی دیگری تولید کند، درست همانطور که متنی را از زبانی به زبان دیگر برمیگرداند. ✨️ 0 7