بریدههای کتاب Bêhzad Muhemmedî Bêhzad Muhemmedî 3 ساعت پیش قدرت بیقدرتان واتسلاف هاول 3.8 29 صفحۀ 42 در واقع ایدئولوژی یکی از ستونهای استحکام و پایداری روبنای نظام است. اما این ستون روی زیربنای بسیار سستی ساخته شده است. ستونی ساختهشده بر پایهٔ دروغها. این ساختمان تا زمانی دوام خواهد آورد که مردم حاضر باشند زیر سقف دروغ زندگی کنند. 0 1 Bêhzad Muhemmedî 4 روز پیش زمین انسانها آنتوان دو سنت اگزوپری 3.3 8 صفحۀ 38 میداند که انسان همینکه با حادثه درگیر شد دیگر نمیهراسد. فقط ناشناخته است که انسان را به وحشت میاندازد. ولی هرکس که با حادثه روبرو شود دیگر با ناشناخته سروکار ندارد. 0 3 Bêhzad Muhemmedî 5 روز پیش تجاوز قانونی کوبو آبه 3.5 8 صفحۀ 38 احساسی که تو اون لحظه داشتم، حسادت نبود بلکه به این فکر میکردم که شاید اگه توجه بیشتری به اطرافیانم داشتم و سعی میکردم با اونها رابطه برقرار کنم، هیچوقت چنین اتفاقی برام پیش نمیاومد؛ یا حداقل اگر هم پیش میاومد، کسی رو داشتم که بتونم به کمکش امیدوار باشم... 0 4 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/10 بر قلههای ناامیدی سوزان سانتاگ 4.0 2 صفحۀ 168 برای حیوانات زندگی همین است که هست؛ برای انسان زندگی علامت سوال است. علامت سوالی همیشگی، چراکه انسان نه هیچگاه برایش پاسخی یافته و نه خواهد یافت. زندگی نهتنها معنایی ندارد؛ هرگز هم نخواهد داشت. 0 4 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/9 بر قلههای ناامیدی سوزان سانتاگ 4.0 2 صفحۀ 149 در میان حیوانات فقر نیست، چراکه آنها، ناآگاه از سلسه مراتب و بهرهکشی، متکی به خود زندگی میکنند. فقر پدیدهای منحصر به انسان است، چون تنها اوست که همنوعانش را به بردگی میگیرد. تنها انسان تا این حد قادر به خود-بیزاری است. 0 14 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/7 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 89 صفحۀ 99 0 13 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/7 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 89 صفحۀ 59 0 11 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/7 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 89 صفحۀ 33 «حال» را میشود با درد گذراند؛ اما تصور دردآلود بودن آینده و دوام بدون دگرگونی «حال»، انسان را از پا در میآورد. 0 5 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/5 به استقبال ناخواندهها؛ از جان و دل زیستن در جهانی رنجور پما چودرون 2.5 1 صفحۀ 148 ترونگپا رینپوچه میگفت: «وقتی ذهنتان بزرگ باشد، افکار به پشههایی میمانند که وزوزکنان در حال پروازند و جایی برای نشستن ندارند.» 0 6 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/5 به استقبال ناخواندهها؛ از جان و دل زیستن در جهانی رنجور پما چودرون 2.5 1 صفحۀ 99 دختر سیونُه ساله جوآن که تنها فرزندش بود، در کُما بود و شرایط وخیمی داشت. او و شوهرش تازه از بیمارستان برگشته بودند که شام بخورند. جوآن سالاد درست میکرد و شوهرش داشت مینوشید. مشغول صحبت بودند که ناگهان شوهرش ساکت میشود. او مرده بود، به همین سادگی. کمی پس از فوت او، جوآن در کامپیوترش چیزی نوشت. ماهها بعد که سراغ کامپیوترش رفت، یادداشتش را دوباره میبیند: «زندگی چه سریع تغییر میکند. زندگی در چشم برهمزدنی تغییر میکند. نشستهای شام بخوری که زندگی، آنطور که میشناسیاش، به پایان میرسد.» 0 3 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/1 تنهایی پرهیاهو بوهومیل هرابال 3.8 57 صفحۀ 13 به یاد شعری از سندبرگ افتادم که میگفت تمامی آنچه که از یک فرد بشری باقی میماند گوگردی است که جعبه کبریتی را کفایت کند و آهنی، که بتوان با آن میخی ساخت که انسان بتواند از آن خود را حلقآویز سازد. 4 6 Bêhzad Muhemmedî 1403/12/26 چند روایت معتبر: مجموعه داستان کوتاه مصطفی مستور 3.3 11 صفحۀ 57 پدرم مُرد اما بیفاستروگانف نخورد. فیله مینیون نخورد. نـان پــاپادام نخورد. اِگبرگر و مرغکنتاکی نخورد. لب به پیتزا نزد و هرگز نفهمید لابسنتر و رُستبیف چیست. پدرم مُرد اما هرگز مشروب نخورد. لب به سیگار نزد. حتی اسم ماریجووانا را نشنیده بود. پدرم هفتاد سال عمر کرد اما رستوران چلسی را ندید. ندید که در رستوران گُلدِنفودز چه طور برگهای کاهو را بـا کـارد سلاخی میکنند. ندید چه طور گوجهفرنگیها را کشتار میکنند. مُرد و ندید گارسونها چه طور باقی ماندهی غذاها را در سطل زباله خالی میکنند. پدرم مُرد اما هیچ وقت دسرِ غذایش کافه گلاسه و کرمکارامل نبود. دو دانه خرما بود. 0 35 Bêhzad Muhemmedî 1403/12/25 حکایت عشقی بی قاف، بی شین، بی نقطه: مجموعه داستان کوتاه مصطفی مستور 3.4 21 صفحۀ 44 میخواست بفهمد تولیدمثل آدمها با تولید هر چیز دیگر ـ مثلاً عروسک ـ حقیقتاً چه تفاوتهایی دارد. گفت هفتهی قبل از یک کارخانهی عروسکسازی دیدن کرده و در آنجا عروسکهایی را دیده که به علت نقصهای کوچک کارخانه کج و کوله شده بودند. گفت بعضی عروسکها به خاطر حرارت زیاد ذوب شده بودند بعضی پا نداشتند، دست نداشتند. بعضی مچاله شده بودند. گفت مسؤلان کارخانه به او گفتهاند چهار درصد از تولیدشان ضایعات است. میخواست بفهمد چرا در تولید مثل انسان هم مثل کارخانهی عروسکسازی ـ یا هر کارخانهی دیگر ـ باید ضایعات وجود داشته باشد. منظورش از ضایعات؛ ناقص الخلقه های مادرزاد بود. گفت به نظر میرسد کنترلی بر آن چه تولید میشود وجود ندارد. 0 9 Bêhzad Muhemmedî 1403/12/25 حکایت عشقی بی قاف، بی شین، بی نقطه: مجموعه داستان کوتاه مصطفی مستور 3.4 21 صفحۀ 26 توی این دنیای خراب شده روزی هزاران نفر میمیرند و آن وقت همه روزنامههای دنیا تنها کارشان این است که خبر نشستن و خوابیدن این اتو کشیدههای وحشتناک را توی صفحه اول چاپ کنند. وقتی میگویم این دنیا یک تختهاش کم است برای همین چیزها است. 0 24 Bêhzad Muhemmedî 1403/12/23 مسخ و درباره مسخ ولادیمیر ناباکوف 3.7 90 صفحۀ 20 0 10 Bêhzad Muhemmedî 1403/11/20 خاطره ی دلبرکان غمگین من گابریل گارسیا مارکز 3.4 10 صفحۀ 13 0 10 Bêhzad Muhemmedî 1403/11/14 درباره انقلاب ها (سیاست سرکش در جهان معاصر) جرج لاوسن 2.0 1 صفحۀ 175 مطالعه دقیقتر سوابق شاه نشان میدهد که او به دلیل بیزاری شخصی از خشونت، از اِعمال آن علیه مخالفان داخلی خودداری نکرد. بلکه، در سالهای پایانی حکومتش، به دلیل محدودیتهای بیناجتماعی که بر او تحمیل شده بود، نمیتوانست به طور مداوم از سیاست سرکوب پیروی کند و او «از حمام خونی که باید مسئولیت آن را به عهده بگیرد، میترسید.» 0 2 Bêhzad Muhemmedî 1403/11/14 درباره انقلاب ها (سیاست سرکش در جهان معاصر) جرج لاوسن 2.0 1 صفحۀ 71 0 3 Bêhzad Muhemmedî 1403/10/26 دِمیان هرمان هسه 3.8 33 صفحۀ 7 0 3 Bêhzad Muhemmedî 1403/10/18 راهنمایی برای مقاومت اخلاقی نافرمانی فردریک گرو 5.0 1 صفحۀ 33 0 26
بریدههای کتاب Bêhzad Muhemmedî Bêhzad Muhemmedî 3 ساعت پیش قدرت بیقدرتان واتسلاف هاول 3.8 29 صفحۀ 42 در واقع ایدئولوژی یکی از ستونهای استحکام و پایداری روبنای نظام است. اما این ستون روی زیربنای بسیار سستی ساخته شده است. ستونی ساختهشده بر پایهٔ دروغها. این ساختمان تا زمانی دوام خواهد آورد که مردم حاضر باشند زیر سقف دروغ زندگی کنند. 0 1 Bêhzad Muhemmedî 4 روز پیش زمین انسانها آنتوان دو سنت اگزوپری 3.3 8 صفحۀ 38 میداند که انسان همینکه با حادثه درگیر شد دیگر نمیهراسد. فقط ناشناخته است که انسان را به وحشت میاندازد. ولی هرکس که با حادثه روبرو شود دیگر با ناشناخته سروکار ندارد. 0 3 Bêhzad Muhemmedî 5 روز پیش تجاوز قانونی کوبو آبه 3.5 8 صفحۀ 38 احساسی که تو اون لحظه داشتم، حسادت نبود بلکه به این فکر میکردم که شاید اگه توجه بیشتری به اطرافیانم داشتم و سعی میکردم با اونها رابطه برقرار کنم، هیچوقت چنین اتفاقی برام پیش نمیاومد؛ یا حداقل اگر هم پیش میاومد، کسی رو داشتم که بتونم به کمکش امیدوار باشم... 0 4 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/10 بر قلههای ناامیدی سوزان سانتاگ 4.0 2 صفحۀ 168 برای حیوانات زندگی همین است که هست؛ برای انسان زندگی علامت سوال است. علامت سوالی همیشگی، چراکه انسان نه هیچگاه برایش پاسخی یافته و نه خواهد یافت. زندگی نهتنها معنایی ندارد؛ هرگز هم نخواهد داشت. 0 4 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/9 بر قلههای ناامیدی سوزان سانتاگ 4.0 2 صفحۀ 149 در میان حیوانات فقر نیست، چراکه آنها، ناآگاه از سلسه مراتب و بهرهکشی، متکی به خود زندگی میکنند. فقر پدیدهای منحصر به انسان است، چون تنها اوست که همنوعانش را به بردگی میگیرد. تنها انسان تا این حد قادر به خود-بیزاری است. 0 14 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/7 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 89 صفحۀ 99 0 13 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/7 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 89 صفحۀ 59 0 11 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/7 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 89 صفحۀ 33 «حال» را میشود با درد گذراند؛ اما تصور دردآلود بودن آینده و دوام بدون دگرگونی «حال»، انسان را از پا در میآورد. 0 5 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/5 به استقبال ناخواندهها؛ از جان و دل زیستن در جهانی رنجور پما چودرون 2.5 1 صفحۀ 148 ترونگپا رینپوچه میگفت: «وقتی ذهنتان بزرگ باشد، افکار به پشههایی میمانند که وزوزکنان در حال پروازند و جایی برای نشستن ندارند.» 0 6 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/5 به استقبال ناخواندهها؛ از جان و دل زیستن در جهانی رنجور پما چودرون 2.5 1 صفحۀ 99 دختر سیونُه ساله جوآن که تنها فرزندش بود، در کُما بود و شرایط وخیمی داشت. او و شوهرش تازه از بیمارستان برگشته بودند که شام بخورند. جوآن سالاد درست میکرد و شوهرش داشت مینوشید. مشغول صحبت بودند که ناگهان شوهرش ساکت میشود. او مرده بود، به همین سادگی. کمی پس از فوت او، جوآن در کامپیوترش چیزی نوشت. ماهها بعد که سراغ کامپیوترش رفت، یادداشتش را دوباره میبیند: «زندگی چه سریع تغییر میکند. زندگی در چشم برهمزدنی تغییر میکند. نشستهای شام بخوری که زندگی، آنطور که میشناسیاش، به پایان میرسد.» 0 3 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/1 تنهایی پرهیاهو بوهومیل هرابال 3.8 57 صفحۀ 13 به یاد شعری از سندبرگ افتادم که میگفت تمامی آنچه که از یک فرد بشری باقی میماند گوگردی است که جعبه کبریتی را کفایت کند و آهنی، که بتوان با آن میخی ساخت که انسان بتواند از آن خود را حلقآویز سازد. 4 6 Bêhzad Muhemmedî 1403/12/26 چند روایت معتبر: مجموعه داستان کوتاه مصطفی مستور 3.3 11 صفحۀ 57 پدرم مُرد اما بیفاستروگانف نخورد. فیله مینیون نخورد. نـان پــاپادام نخورد. اِگبرگر و مرغکنتاکی نخورد. لب به پیتزا نزد و هرگز نفهمید لابسنتر و رُستبیف چیست. پدرم مُرد اما هرگز مشروب نخورد. لب به سیگار نزد. حتی اسم ماریجووانا را نشنیده بود. پدرم هفتاد سال عمر کرد اما رستوران چلسی را ندید. ندید که در رستوران گُلدِنفودز چه طور برگهای کاهو را بـا کـارد سلاخی میکنند. ندید چه طور گوجهفرنگیها را کشتار میکنند. مُرد و ندید گارسونها چه طور باقی ماندهی غذاها را در سطل زباله خالی میکنند. پدرم مُرد اما هیچ وقت دسرِ غذایش کافه گلاسه و کرمکارامل نبود. دو دانه خرما بود. 0 35 Bêhzad Muhemmedî 1403/12/25 حکایت عشقی بی قاف، بی شین، بی نقطه: مجموعه داستان کوتاه مصطفی مستور 3.4 21 صفحۀ 44 میخواست بفهمد تولیدمثل آدمها با تولید هر چیز دیگر ـ مثلاً عروسک ـ حقیقتاً چه تفاوتهایی دارد. گفت هفتهی قبل از یک کارخانهی عروسکسازی دیدن کرده و در آنجا عروسکهایی را دیده که به علت نقصهای کوچک کارخانه کج و کوله شده بودند. گفت بعضی عروسکها به خاطر حرارت زیاد ذوب شده بودند بعضی پا نداشتند، دست نداشتند. بعضی مچاله شده بودند. گفت مسؤلان کارخانه به او گفتهاند چهار درصد از تولیدشان ضایعات است. میخواست بفهمد چرا در تولید مثل انسان هم مثل کارخانهی عروسکسازی ـ یا هر کارخانهی دیگر ـ باید ضایعات وجود داشته باشد. منظورش از ضایعات؛ ناقص الخلقه های مادرزاد بود. گفت به نظر میرسد کنترلی بر آن چه تولید میشود وجود ندارد. 0 9 Bêhzad Muhemmedî 1403/12/25 حکایت عشقی بی قاف، بی شین، بی نقطه: مجموعه داستان کوتاه مصطفی مستور 3.4 21 صفحۀ 26 توی این دنیای خراب شده روزی هزاران نفر میمیرند و آن وقت همه روزنامههای دنیا تنها کارشان این است که خبر نشستن و خوابیدن این اتو کشیدههای وحشتناک را توی صفحه اول چاپ کنند. وقتی میگویم این دنیا یک تختهاش کم است برای همین چیزها است. 0 24 Bêhzad Muhemmedî 1403/12/23 مسخ و درباره مسخ ولادیمیر ناباکوف 3.7 90 صفحۀ 20 0 10 Bêhzad Muhemmedî 1403/11/20 خاطره ی دلبرکان غمگین من گابریل گارسیا مارکز 3.4 10 صفحۀ 13 0 10 Bêhzad Muhemmedî 1403/11/14 درباره انقلاب ها (سیاست سرکش در جهان معاصر) جرج لاوسن 2.0 1 صفحۀ 175 مطالعه دقیقتر سوابق شاه نشان میدهد که او به دلیل بیزاری شخصی از خشونت، از اِعمال آن علیه مخالفان داخلی خودداری نکرد. بلکه، در سالهای پایانی حکومتش، به دلیل محدودیتهای بیناجتماعی که بر او تحمیل شده بود، نمیتوانست به طور مداوم از سیاست سرکوب پیروی کند و او «از حمام خونی که باید مسئولیت آن را به عهده بگیرد، میترسید.» 0 2 Bêhzad Muhemmedî 1403/11/14 درباره انقلاب ها (سیاست سرکش در جهان معاصر) جرج لاوسن 2.0 1 صفحۀ 71 0 3 Bêhzad Muhemmedî 1403/10/26 دِمیان هرمان هسه 3.8 33 صفحۀ 7 0 3 Bêhzad Muhemmedî 1403/10/18 راهنمایی برای مقاومت اخلاقی نافرمانی فردریک گرو 5.0 1 صفحۀ 33 0 26