Bêhzad Muhemmedî

Bêhzad Muhemmedî

کتابدار
@BehzadArtmim

120 دنبال شده

116 دنبال کننده

Hadosar

یادداشت‌ها

نمایش همه
Bêhzad Muhemmedî

Bêhzad Muhemmedî

3 روز پیش

        کتاب «زمین انسان‌ها» اثر آنتوان دو سنت‌اگزوپری، اولین بار در سال ۱۹۳۹ منتشر شد؛ یعنی بیش از هشت دهه پیش. بر اساس آنچه درباره متن اصلی این اثر به زبان فرانسوی خوانده‌ام، نثر آن پیچیده و درک آن تا حدی دشوار است. با این حال، آنچه در تجربه خواندن این کتاب اهمیت دارد، کیفیت ترجمه آن است. من نسخه ترجمه‌شده توسط سروش حبیبی، منتشرشده از سوی نشر نیلوفر، را خواندم و باید بگویم که این ترجمه به‌خوبی همان دشواری و پیچیدگی متن اصلی را منتقل کرده است. اینکه این ویژگی مثبت است یا منفی، بستگی به نگاه خواننده دارد.
‌
در میان کتاب‌هایی که دارم، به دنبال آثار دیگری با ترجمه سروش حبیبی گشتم و چند نمونه را بررسی کردم. متوجه شدم که او در ترجمه‌هایش به شدت وفادار به حال‌وهوا و ساختار متن اصلی باقی می‌ماند و هیچ کاستی در انتقال روح اثر ایجاد نمی‌کند. اما این وفاداری نکته‌ای است که باید به آن توجه کرد: اگر متن اصلی کتابی دشوار و سنگین باشد و مترجمش سروش حبیبی، انتظار نداشته باشید که ترجمه آن را ساده و روان کند. بنابراین، اگر هدف شما صرفاً درک سریع و بی‌دردسر محتوای کتاب است، بهتر است برای آثار پیچیده سراغ ترجمه‌های ایشان نروید و ترجمه‌های روان‌تری را برگزینید.
‌
برای نمونه، چند عبارت از ترجمه این کتاب را مرور کنیم: «ماه به سوی مخرج معبد راه پیمود»، «آن‌ها در کشتنش شتاب نکردند؛ پانزده روز اسیرش داشتند و سپس بازش فروختند»، یا «از نیل گذشته خواهم بود». این عبارات نشان می‌دهند که ترجمه، هرچند دقیق، گاه سنگین و غیرمعمول به نظر می‌رسد و شاید برای همه خوانندگان خوشایند نباشد.
‌
اما خود کتاب «زمین انسان‌ها» اثری ارزشمند است. این روایت، ترکیبی از تجربه‌های واقعی نویسنده به عنوان خلبان، خاطراتش از پروازها و تأملات عمیق فلسفی اوست که بی‌تردید خواندنش را جذاب و تأمل‌برانگیز می‌کند. افسوس، ترجمه‌ای که برگزیدم تجربه‌ام را تحت تأثیر قرار داد. امتیازی که به این کتاب داده‌ام، بیشتر به ترجمه آن مربوط می‌شود، نه محتوای اصلی اثر. این یادداشت را نوشتم تا دیگر خوانندگان با آگاهی بیشتری سراغ این نسخه نروند؛ هرچند خود کتاب، به‌ذات، اثری خواندنی و قابل تأمل است.
      

34

Bêhzad Muhemmedî

Bêhzad Muhemmedî

5 روز پیش

        این مجموعه شامل شش داستان کوتاه است که با اتفاقات غیرمنتظره‌ای مثل سگی که حرف می‌زند یا مردی که نام خود را فراموش می‌کند، خواننده را به خود جلب می‌کند. این ایده‌های خلاقانه در ابتدا کنجکاوی را برمی‌انگیزند، اما پایان‌بندی‌ها اغلب انتظارات را برآورده نمی‌کنند و حس ناتمامی به جا می‌گذارند.از میان داستان‌ها، «سرباز خیالی» و «تجاوز قانونی» بیشتر جلب توجه می‌کنند. «سرباز خیالی» با جزئیات دقیقش فضاسازی موفقی دارد و حس داستان را به‌خوبی منتقل می‌کند. «تجاوز قانونی» هم با موضوعی قابل تأمل درباره روابط انسانی و هنجارهای اجتماعی، نقطه قوت مجموعه است. سایر داستان‌ها اما، با وجود شروع‌های جذاب، در پایان به انسجام مورد انتظار نمی‌رسند.ترجمه اثر روان و قابل درک است ولی استفاده بیش از حد از زبان محاوره‌ای – مانند «اگه» به جای «اگر» یا «تموم» به جای «تمام» – می‌تواند برای خوانندگانی که با فارسی محاوره‌ای آشنا نیستند، مشکل‌ساز باشد. این انتخاب زبانی، هرچند خواندن را ساده‌تر می‌کند، گاهی از استاندارد مورد انتظار در یک متن ادبی فاصله می‌گیرد.در کل، این اثر با ایده‌های تازه‌اش و دو داستان برجسته ارزش بررسی دارد، اما ضعف در پایان‌بندی‌ها و برخی جنبه‌های ترجمه مانع از آن می‌شود که به‌طور کامل رضایت‌بخش باشد. برای علاقه‌مندان به داستان‌های سورئال و موقعیت‌های غیرعادی، گزینه‌ای قابل توجه است، هرچند ممکن است همه را تحت تأثیر قرار ندهد.
      

2

        بر قله‌های ناامیدی اثر امیل چوران، نخستین گام‌های لرزان فیلسوفی جوان است در وادی نیهیلیسم. کتاب، دریچه‌ای است به ذهن آشفته و پرسشگر نویسنده‌ای که در اوج جوانی با مسائلی چون مرگ، پوچی و رنج دست و پنجه نرم می‌کند. چوران در این اثر، که در ۲۲ سالگی نگاشته، به سادگی‌ای پناه برده که نمی‌دانیم از جوانی و تجربه‌ی اندکش نشأت گرفته یا انتخابی آگاهانه برای دوری از پیچیدگی‌های نظری بوده است. او با زبانی روان و بی‌تکلف، تأملاتش را پیش روی خواننده می‌نهد. این سادگی، گاه چون نوری است که راه را روشن می‌کند و خواننده را به درون دغدغه‌هایش می‌کشاند، اما گاه نیز چون سایه‌ای است که از ژرفا بازمی‌ماند. 
این صراحت هم نقطه قوت کتاب است و هم پاشنه آشیل آن. چوران به موضوعات به‌صورت گذرا و کوتاه پرداخته؛ صدها مضمون چون پرندگان مهاجر در سراسر کتاب پراکنده‌اند، بی‌آنکه مجال بسط و پرواز یابند. این ساختار، خواننده را در برابر انبوهی از ایده‌های ناتمام رها می‌کند؛ ایده‌هایی که می‌توانستند با تأملی بیشتر، در ذهن و جان رسوب کنند. 
اما آنچه بیش از همه این تجربه را مخدوش می‌کند، ترجمه است. مترجم گاه به‌جای واژگان ساده و آشنا، به کلمات غریب و دشوار پناه برده؛ گویی عمداً پرده‌ای از ابهام بر متن کشیده باشد. این انتخاب‌ها در بخش‌هایی از کتاب، فهم را دشوار و لذت خواندن را کم‌رنگ می‌کند. اگر ترجمه بهتری از این کتاب پیدا کردید، حتماً آن را انتخاب کنید. 
بر قله‌های ناامیدی نه اثری است که بی‌چون‌وچرا به هر خواننده پیشنهاد شود، و نه کتابی است که بتوان از آن چشم پوشید. برای آنان که به تأملاتی کوتاه و بی‌پیرایه در باب هستی علاقه دارند، این اثر می‌تواند لحظه‌هایی از اندیشه و تأثر به ارمغان آورد؛ نه شاهکاری بی‌همتا، بلکه آینه‌ای از سادگی و کاستی‌های یک ذهن جوان و جستجوگر.
      

15

        نادر ابراهیمی در ابن‌مشغله، با صداقتی کم‌نظیر و قلمی که طنز و انتقاد را به‌زیبایی درهم می‌آمیزد، ما را به تماشای زندگی خویش دعوت می‌کند؛ زندگی‌ای که در آن شغل‌ها چون لباس‌هایی موقتی‌اند که بیش از چند ماه بر تنش نمی‌مانند. راوی، که خود نویسنده است، از تجربه‌های بی‌شمار شغلی‌اش می‌گوید: از کارهایی که به‌دلیل ناسازگاری با روحیاتش، فشار جامعه یا ناکامی‌های روزگار دوام نمی‌آورند. اما آنچه این روایت را از سقوط به ورطه‌ی یأس بازمی‌دارد، امید و «کله‌شقی»ای است که ابراهیمی خود آن را ستون فقرات شخصیتش می‌داند. او با نگاهی تیزبین به جامعه‌ی ایران، از مردمانی می‌نویسد که در پیچ‌وخم واسطه‌ها و آشنابازی‌ها گرفتارند و با زبانی گزنده اما شیرین، تصویری از این واقعیت ترسیم می‌کند که هم خنده‌دار است و هم اندوه‌بار.
در میانه‌ی این سفر پر فراز و نشیب، ابن‌مشغله به ناگاه تصمیم به ازدواج می‌گیرد؛ گویی گمان می‌کند تاهل می‌تواند لنگرگاهی برای بی‌قراری‌هایش باشد. اما حتی در دوران متاهلی نیز، شغل عوض کردن برایش به یک عادت یا شاید خود یک «شغل» بدل می‌شود. ابراهیمی با طنزی ظریف، از این چرخه‌ی بی‌پایان می‌گوید و خواننده را به شگفتی وا می‌دارد که چگونه این مرد، با وجود ناپایداری‌هایش، همچنان پیش می‌رود. اما در این میان، همسرش چون نگینی درخشان در روایت می‌درخشد؛ زنی صبور و همراه که ابراهیمی او را با چنان عشق و تحسینی توصیف می‌کند که خواننده ناخودآگاه حسرت داشتن چنین یاری را در دل می‌پروراند. این ستایش نه تنها به شخصیت همسرش عمق می‌بخشد، بلکه نشان می‌دهد که در پس کله‌شقی‌های ابن‌مشغله، تکیه‌گاهی استوار نهفته است.
یکی از درخشان‌ترین لحظه‌های کتاب، تاملی است که ابراهیمی بر فرهنگ آشنابازی و واسطه‌گری در ایران دارد. در صفحه‌ی ۱۰۳، او با لحنی که هم صمیمی است و هم گزنده، می‌نویسد: «می‌دانی عزیزم؟ ما با آدم‌هایی طرفیم که آنها، خودشان، آدم‌های اصلی نیستند. اصلی‌ها ممکن است خیلی خوب باشند - که حتما هم هستند - اما دست ما به آنها نمی‌رسد. این فرعی‌ها هم بابت هر خدمتی که می‌کنند سهم می‌خواهند.» این جملات، چون آینه‌ای، واقعیت تلخ جامعه‌ای را بازتاب می‌دهند که در آن روابط بر ضوابط پیشی می‌گیرند و انسان‌ها در تاروپود این مناسبات اسیرند. ابراهیمی این حقیقت را نه با خشم، که با طنزی زیرکانه روایت می‌کند و خواننده را به فکر فرو می‌برد که چگونه این چرخه همچنان می‌چرخد.
شاید داستان‌های نویسندگان بزرگ جهان، که تحسین جهانیان را برانگیخته‌اند، جذابیتی بی‌مرز داشته باشند، اما ابن‌مشغله گواهی است بر این مدعا که ادبیات ایرانی، با رنگ و بوی خاک این سرزمین، لذتی دیگر دارد. ابراهیمی حال و هوای ایران را چنان زنده و ملموس به تصویر می‌کشد که خواننده خود را در کوچه‌پس‌کوچه‌های این روایت می‌بیند و با هر خنده و آهِ راوی، همراه می‌شود. این کتاب، فراتر از یک زندگی‌نامه، الگویی است برای آنان که در تنگنای بیکاری یا ناکامی‌اند؛ پیامی است که می‌گوید ناامیدی پایان راه نیست و با اندکی کله‌شقی و ایمان به خویش، می‌توان از هر در بسته‌ای دریچه‌ای ساخت. ابن‌مشغله، با همه‌ی سادگی و عمقش، اثری است که در ادبیات معاصر پارسی می‌درخشد و شایسته‌ی آن است که نه تنها خوانده شود، بلکه در دل و ذهن ماندگار گردد.
      

57

        در دنیایی که با سرعت به سمت ماشینی شدن پیش می‌رود، ارزش‌های انسانی و جزئیات کوچک زندگی به حاشیه رانده شده‌اند. دیگر کسی برای لحظه‌های ناب و سادگی‌های دلنشین زندگی وقت نمی‌گذارد، بلکه تنها چیزی که اهمیت دارد، سرعت و کارآمدی است. در چنین جهانی، احساسات و تجربیات فردی زیر فشار سیستم‌های مکانیزه رنگ می‌بازند و آنچه زمانی برای انسان ارزشمند بود، به‌تدریج فراموش می‌شود.
«تنهایی پرهیاهو» داستانی است که با زبانی شاعرانه، این تغییر تدریجی را به تصویر می‌کشد؛ تغییری که در آن، اشتیاق به کشف، لذت از تأمل و دلبستگی به چیزهای ساده قربانی شتابزدگی و عملکرد بی‌وقفهٔ ماشین‌ها می‌شود. این کتاب از فردی می‌گوید که هنوز در برابر این جریان مقاومت می‌کند، هنوز دل به لحظه‌هایی می‌بندد که برای دیگران بی‌ارزش شده‌اند. اما در جهانی که همه چیز در حال تغییر است، او تا کجا می‌تواند ایستادگی کند؟
طراحی جلد کتاب به‌وضوح بدون دقت و سلیقهٔ لازم انجام شده است؛ گویی صرفاً برای انجام یک وظیفهٔ حداقلی و بدون توجه به زیبایی یا جذابیت بصری طراحی شده است.
برای درک بهتر کیفیت ترجمه، بخشی از متن کتاب را قبلا آورده‌ام که نشان‌دهندهٔ دشواری انتقال مفاهیم در این نسخه است. اگر ترجمهٔ بهتری از این اثر پیدا کردید، پیشنهاد می‌کنم از این نسخه و این انتشارات صرف‌نظر کنید.
شایان ذکر است، امتیازی که به این کتاب داده‌ام، صرفاً مربوط به نویسنده و اثر اوست و ارتباطی به کیفیت ترجمه یا انتشارات ندارد.
      

56

        تبدیل شدن یک انسان به "سوسک" پس از بیدار شدن از خواب، شاید در نگاه اول فانتزی یا حتی برای برخی مضحک به نظر برسد. اما عمق این داستان چیزی فراتر از روایت یک سوسک است.

زمانی که فرد، کارایی و سودمندی پیشین خود را برای اطرافیان—از دوستان گرفته تا اعضای خانواده—از دست می‌دهد، به‌تدریج از سوی آن‌ها طرد می‌شود. در این داستان، می‌توان به جای سوسک، فردی را تصور کرد که بر اثر یک تصادف دچار قطع نخاع شده یا کودکی که به بیماری‌ای لاعلاج مبتلاست و تا پایان عمر به مراقبت نیاز دارد. در این صورت، مفهوم واقعی داستان را بهتر درک خواهیم کرد.

 من این اثر را با ترجمه خانم فرزانه طاهری خواندم. ترجمه بدی نبود، اما کتاب از دو بخش تشکیل شده است: «مسخ» که خود داستان بوده و حدود ۷۵ صفحه دارد، و «درباره مسخ» که آن هم تقریباً ۷۵ صفحه است. بخش دوم اطلاعات مفید چندانی ارائه نمی‌کند. بنابراین، اگر ترجمه بهتری از ناشری دیگر پیدا کردید، پیشنهاد می‌کنم فقط خود داستان را بخوانید.
      

17

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.