کتاب «زمین انسانها» اثر آنتوان دو سنتاگزوپری، اولین بار در سال ۱۹۳۹ منتشر شد؛ یعنی بیش از هشت دهه پیش. بر اساس آنچه درباره متن اصلی این اثر به زبان فرانسوی خواندهام، نثر آن پیچیده و درک آن تا حدی دشوار است. با این حال، آنچه در تجربه خواندن این کتاب اهمیت دارد، کیفیت ترجمه آن است. من نسخه ترجمهشده توسط سروش حبیبی، منتشرشده از سوی نشر نیلوفر، را خواندم و باید بگویم که این ترجمه بهخوبی همان دشواری و پیچیدگی متن اصلی را منتقل کرده است. اینکه این ویژگی مثبت است یا منفی، بستگی به نگاه خواننده دارد.
در میان کتابهایی که دارم، به دنبال آثار دیگری با ترجمه سروش حبیبی گشتم و چند نمونه را بررسی کردم. متوجه شدم که او در ترجمههایش به شدت وفادار به حالوهوا و ساختار متن اصلی باقی میماند و هیچ کاستی در انتقال روح اثر ایجاد نمیکند. اما این وفاداری نکتهای است که باید به آن توجه کرد: اگر متن اصلی کتابی دشوار و سنگین باشد و مترجمش سروش حبیبی، انتظار نداشته باشید که ترجمه آن را ساده و روان کند. بنابراین، اگر هدف شما صرفاً درک سریع و بیدردسر محتوای کتاب است، بهتر است برای آثار پیچیده سراغ ترجمههای ایشان نروید و ترجمههای روانتری را برگزینید.
برای نمونه، چند عبارت از ترجمه این کتاب را مرور کنیم: «ماه به سوی مخرج معبد راه پیمود»، «آنها در کشتنش شتاب نکردند؛ پانزده روز اسیرش داشتند و سپس بازش فروختند»، یا «از نیل گذشته خواهم بود». این عبارات نشان میدهند که ترجمه، هرچند دقیق، گاه سنگین و غیرمعمول به نظر میرسد و شاید برای همه خوانندگان خوشایند نباشد.
اما خود کتاب «زمین انسانها» اثری ارزشمند است. این روایت، ترکیبی از تجربههای واقعی نویسنده به عنوان خلبان، خاطراتش از پروازها و تأملات عمیق فلسفی اوست که بیتردید خواندنش را جذاب و تأملبرانگیز میکند. افسوس، ترجمهای که برگزیدم تجربهام را تحت تأثیر قرار داد. امتیازی که به این کتاب دادهام، بیشتر به ترجمه آن مربوط میشود، نه محتوای اصلی اثر. این یادداشت را نوشتم تا دیگر خوانندگان با آگاهی بیشتری سراغ این نسخه نروند؛ هرچند خود کتاب، بهذات، اثری خواندنی و قابل تأمل است.