بریدههای کتاب امت الزینب داودانی امت الزینب داودانی 1403/3/8 بال هایی در صندوق: یا یاداشتهایی بی سر و ته که با تاریخ، پیوندی ناگسستنی دارند لیلا پاپلی یزدی 4.0 1 صفحۀ 165 چیزی که ما را از هم جدا میکرد، مرز ها بود. مرزها بیرحمند، نه فقط امکان دوست داشتن که حرکت و یکرنگی را از آدمها می گیرند. 0 26 امت الزینب داودانی 1402/9/11 جین ایر شارلوت برونته 4.2 173 صفحۀ 105 به نظر من یکنواختی و مرگ تقریبا یکی هستند. زندگی کوتاهتر از آن است که آن را صرف کینهورزی یا بخاطر سپردن بدیهای دیگران کنیم. 0 22 امت الزینب داودانی 1402/7/21 وقتی دلی محمدحسن شهسواری 4.2 42 صفحۀ 382 شبی را تا به صبح، از تو گفتیم. آیا آرزویی ناشدنیست که تو نیز در روز داوری، در نزد خدا و رسولش، از ما بگویی؟ 0 20 امت الزینب داودانی 1402/4/27 عقاید یک دلقک هاینریش بل 3.3 157 صفحۀ 291 '' من دلقک هستم. لحظه ها را جمع می کنم و از آن کلکسیون می سازم.'' 0 27 امت الزینب داودانی 1402/4/12 دزیره آنه ماری سلینکو 4.2 80 صفحۀ 590 _ رسم و عادت نظامی این است که وقتی افسری زندانی می شود شمشیر خود را تسلیم می کند.من شمشیر خود را به همسر ولیعهد سوئد تسلیم می کنم زیرا ما به انتهای سرنوشت خود رسیده ایم.اوژنی تو در این مسابقه فاتح شدی. 0 2 امت الزینب داودانی 1402/3/31 دزیره آنه ماری سلینکو 4.2 80 صفحۀ 45 ناپلئون،من هم تاریخ جهان را بوجود خواهم آورد. از هر چیز بگذریم جهان از سرنوشت تمام افراد بشر تشکیل شده. نهتنها کسانی کهحکم اعدام امضا نمایند و یا آنهایی که توپهای سنگین برای شکست ملت ها با کار می برند و تاریخ جهان را بنا می کنند بلکه افراد دیگر و آنهایی که سر خود را باخته و یا تیر باران شده اند،بنیان تاریخ جهان را ریخته اند و هر مرد و زنی که زنده است و امید دارد،عشق می ورزد و می میرد تاریخ جهان را بوجود می آورد. 0 12 امت الزینب داودانی 1402/3/27 عقاید یک دلقک هاینریش بل 3.3 157 صفحۀ 98 هر روز صبح در هر ایستگاه راه آهن،هزاران نفر که در شهر کار میکنند وارد می شوند و هزاران نفر دیگر از شهر خارج می شوند تا سر کارشان برسند.راستی چرا این دو گروه از مردم محل های کارشان را با یکدیگر عوض نمی کنند؟اگر این دو دسته از مردم محل کار یا سکونت شان را با هم عوض کنند، می توان از تماممسائلی چون آلودگی هوا و ... جلوگیری کرد. 0 5 امت الزینب داودانی 1402/3/16 جنگی که نجاتم داد کیمبرلی بروبیکر برادلی 4.3 123 صفحۀ 227 به این فکر کردم که اگر سوزان اینجا بود ،چکار می کرد؟ خودم را بالا کشیدم.صاف ایستادم،قدم بلند تر شد.مستقیم به چشم مرد نگاه کردم و گفتم: از پای معیوبم تا مغزم کلی فاصله است! 1 12 امت الزینب داودانی 1402/3/11 قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 129 صفحۀ 35 آدم ها جدا از عطری که به خودشون می زنن، عطر دیگهای هم دارن که اتفاقا تاثیر گذارتر هم هست، عطر چشم هاشون، عطر حرفهاشون، عطری که فقط مختص شخصیت اونهاست و متاسفانه در هیچ مغازه عطرفروشی پیدا نمیشه. 0 14 امت الزینب داودانی 1402/3/11 قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 129 صفحۀ 163 سِرشدگی!چه وصف جالبی،یعنی دیگه متوجه زخم هات نمی شی. البته زخم ها اثرشون رو می ذارن،شاید بعد ها به خودت بیای و بگی ای وای؛تنم پر از زخمه. 1 14 امت الزینب داودانی 1402/3/9 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 229 صفحۀ 272 اگر من می توانستم آنچه را که درون مرا می سوزاند بیان کنم،آن وقت شاعر می شدم،نویسنده،نقاش و هنرمند بودم و حال نیستم. 0 37
بریدههای کتاب امت الزینب داودانی امت الزینب داودانی 1403/3/8 بال هایی در صندوق: یا یاداشتهایی بی سر و ته که با تاریخ، پیوندی ناگسستنی دارند لیلا پاپلی یزدی 4.0 1 صفحۀ 165 چیزی که ما را از هم جدا میکرد، مرز ها بود. مرزها بیرحمند، نه فقط امکان دوست داشتن که حرکت و یکرنگی را از آدمها می گیرند. 0 26 امت الزینب داودانی 1402/9/11 جین ایر شارلوت برونته 4.2 173 صفحۀ 105 به نظر من یکنواختی و مرگ تقریبا یکی هستند. زندگی کوتاهتر از آن است که آن را صرف کینهورزی یا بخاطر سپردن بدیهای دیگران کنیم. 0 22 امت الزینب داودانی 1402/7/21 وقتی دلی محمدحسن شهسواری 4.2 42 صفحۀ 382 شبی را تا به صبح، از تو گفتیم. آیا آرزویی ناشدنیست که تو نیز در روز داوری، در نزد خدا و رسولش، از ما بگویی؟ 0 20 امت الزینب داودانی 1402/4/27 عقاید یک دلقک هاینریش بل 3.3 157 صفحۀ 291 '' من دلقک هستم. لحظه ها را جمع می کنم و از آن کلکسیون می سازم.'' 0 27 امت الزینب داودانی 1402/4/12 دزیره آنه ماری سلینکو 4.2 80 صفحۀ 590 _ رسم و عادت نظامی این است که وقتی افسری زندانی می شود شمشیر خود را تسلیم می کند.من شمشیر خود را به همسر ولیعهد سوئد تسلیم می کنم زیرا ما به انتهای سرنوشت خود رسیده ایم.اوژنی تو در این مسابقه فاتح شدی. 0 2 امت الزینب داودانی 1402/3/31 دزیره آنه ماری سلینکو 4.2 80 صفحۀ 45 ناپلئون،من هم تاریخ جهان را بوجود خواهم آورد. از هر چیز بگذریم جهان از سرنوشت تمام افراد بشر تشکیل شده. نهتنها کسانی کهحکم اعدام امضا نمایند و یا آنهایی که توپهای سنگین برای شکست ملت ها با کار می برند و تاریخ جهان را بنا می کنند بلکه افراد دیگر و آنهایی که سر خود را باخته و یا تیر باران شده اند،بنیان تاریخ جهان را ریخته اند و هر مرد و زنی که زنده است و امید دارد،عشق می ورزد و می میرد تاریخ جهان را بوجود می آورد. 0 12 امت الزینب داودانی 1402/3/27 عقاید یک دلقک هاینریش بل 3.3 157 صفحۀ 98 هر روز صبح در هر ایستگاه راه آهن،هزاران نفر که در شهر کار میکنند وارد می شوند و هزاران نفر دیگر از شهر خارج می شوند تا سر کارشان برسند.راستی چرا این دو گروه از مردم محل های کارشان را با یکدیگر عوض نمی کنند؟اگر این دو دسته از مردم محل کار یا سکونت شان را با هم عوض کنند، می توان از تماممسائلی چون آلودگی هوا و ... جلوگیری کرد. 0 5 امت الزینب داودانی 1402/3/16 جنگی که نجاتم داد کیمبرلی بروبیکر برادلی 4.3 123 صفحۀ 227 به این فکر کردم که اگر سوزان اینجا بود ،چکار می کرد؟ خودم را بالا کشیدم.صاف ایستادم،قدم بلند تر شد.مستقیم به چشم مرد نگاه کردم و گفتم: از پای معیوبم تا مغزم کلی فاصله است! 1 12 امت الزینب داودانی 1402/3/11 قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 129 صفحۀ 35 آدم ها جدا از عطری که به خودشون می زنن، عطر دیگهای هم دارن که اتفاقا تاثیر گذارتر هم هست، عطر چشم هاشون، عطر حرفهاشون، عطری که فقط مختص شخصیت اونهاست و متاسفانه در هیچ مغازه عطرفروشی پیدا نمیشه. 0 14 امت الزینب داودانی 1402/3/11 قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 129 صفحۀ 163 سِرشدگی!چه وصف جالبی،یعنی دیگه متوجه زخم هات نمی شی. البته زخم ها اثرشون رو می ذارن،شاید بعد ها به خودت بیای و بگی ای وای؛تنم پر از زخمه. 1 14 امت الزینب داودانی 1402/3/9 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 229 صفحۀ 272 اگر من می توانستم آنچه را که درون مرا می سوزاند بیان کنم،آن وقت شاعر می شدم،نویسنده،نقاش و هنرمند بودم و حال نیستم. 0 37