بریدههای کتاب آروشا دهقان آروشا دهقان 1404/4/6 صفحۀ 93 عقیدهٔ اساسی این است که تاریخ جهان، تاریخ جدال میان خیر و شر است. در این نبرد انسان فطرتاً یاور خداست. وی نه برای بازی آفریده شده است، همانند بعضی از سنتهای هندی، و نه موجودی است که تجلیگاه شکوه خدا باشد. خدا به انسان نیاز دارد، همانطور که انسان به خدا. 1 40 آروشا دهقان 1404/3/28 صفحۀ 180 ما همه میتوانستیم خوشحال باشیم اگر میتوانستیم خود برگزینیم؛ اما فرماندهانمان فرومایهترین مستبدان در میان اوباش بودند. 1 11 آروشا دهقان 1404/3/26 صفحۀ 14 ای سرزمین! کدام فرزندها، در کدام نسل، تو را آزاد، آباد و سربلند، با چشمان خود خواهند دید؟ مادرِ ما، ایران! جانِ زخمی تو در کدام روز هفته التیام خواهد پذیرفت؟ چشمانِ ما به راه عافیت تو سفید شد، ای ما نثارِ عافیتِ تو... 0 30 آروشا دهقان 1404/2/25 صفحۀ 56 این شاهِ نامههاست که با آنان که نیاکانِ به دروغِ خویش بر تو میشمرند نیاکان راستینِ خود بشمری، که چه بودند و چه کردند و چه بر ایشان گذشت و چه بر تو میگذرد و چونست که بدین پایگاه فروافتادند و چگونه بایست برخیزند. 0 9 آروشا دهقان 1403/11/4 صفحۀ 719 2 5 آروشا دهقان 1403/10/26 صفحۀ 78 اگر خشیارشا میتوانست سنگنبشتههای خود را به کوروش نشان دهد، بیگمان بنیانگذار امپراتوری در تأیید آنها تردیدی نمیکرد. 0 15 آروشا دهقان 1403/10/1 صفحۀ 349 و این جهان گذرنده را خلود نیست و همه بر کاروانگاهیم و پس یکدیگر میرویم و هیچکس را اینجا مقام نخواهد بود، چنان باید زیست که پس از مرگ دعای نیک کنند 0 14 آروشا دهقان 1403/9/25 صفحۀ 96 میاسای از آموختن یَک زمان ، ز دانش میفگن دل اندر گُمان چه گویی که فامِ خِرد توختم ، همه هرچه بایِستم آموختم یَکی نغزبازی کند روزْگار ، که بنشانَدت پیشِِ آموزْگار! 0 6 آروشا دهقان 1403/9/25 صفحۀ 67 کسی را که کوتاه باشد خرد، به دین نیاگان خود ننگرد! 1 13 آروشا دهقان 1403/9/21 صفحۀ 19 همه سربسر دستِ نیکی برید جهانِ جهان را به بَد نسپَرید! 0 24 آروشا دهقان 1403/9/13 صفحۀ 408 چنین بود تا بود گردانسپهر گهی پر ز درد و گهی پر ز مهر! 0 49 آروشا دهقان 1403/9/1 صفحۀ 572 شیرینی زندگانی بیش از یک بار به کام آدم نمینشیند؛ اما تلخیهایش هر بار تازهاند، هر بار تازهتر. 0 13 آروشا دهقان 1403/8/29 صفحۀ 518 در من چیزی کم بود و در این زندگانی هم چیزی کج بود. میان ما و زندگانی یک چیزی گنگ ماند. ما دیر آمدیم، یا زود. هر چه بود به موقع نیامدیم. گذشت و بهتر که میگذرد. 0 37 آروشا دهقان 1403/8/6 صفحۀ 12 " بشود خدایانی که آنها را به جایگاههای سپند نخستینشان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من بگویند به کورش که پادشاهی تو را گرامی میدارد و پسرش کمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار. برای همیشه!" 1 11 آروشا دهقان 1403/7/26 صفحۀ 438 اندیشیدن به اندیشیدن دیگران؛ ترسیدن از اندیشیدن دیگران درباره تو؛ این حد بیخودی است. که تو چنان در خود جلف و سبک شدهای که بیم داری از این که دیگران چگونه به تو خواهند اندیشید، هم از این رو هیچت در اندیشه نیست جز این که به طبع دل دیگران خود را برقصانی و بچرخانی. پس بیخود شدهای. 0 7 آروشا دهقان 1403/6/13 صفحۀ 236 0 29 آروشا دهقان 1403/5/21 صفحۀ 43 2 7 آروشا دهقان 1403/5/8 صفحۀ 104 0 40 آروشا دهقان 1403/4/24 صفحۀ 27 0 12 آروشا دهقان 1403/4/23 صفحۀ 2 4 8
بریدههای کتاب آروشا دهقان آروشا دهقان 1404/4/6 صفحۀ 93 عقیدهٔ اساسی این است که تاریخ جهان، تاریخ جدال میان خیر و شر است. در این نبرد انسان فطرتاً یاور خداست. وی نه برای بازی آفریده شده است، همانند بعضی از سنتهای هندی، و نه موجودی است که تجلیگاه شکوه خدا باشد. خدا به انسان نیاز دارد، همانطور که انسان به خدا. 1 40 آروشا دهقان 1404/3/28 صفحۀ 180 ما همه میتوانستیم خوشحال باشیم اگر میتوانستیم خود برگزینیم؛ اما فرماندهانمان فرومایهترین مستبدان در میان اوباش بودند. 1 11 آروشا دهقان 1404/3/26 صفحۀ 14 ای سرزمین! کدام فرزندها، در کدام نسل، تو را آزاد، آباد و سربلند، با چشمان خود خواهند دید؟ مادرِ ما، ایران! جانِ زخمی تو در کدام روز هفته التیام خواهد پذیرفت؟ چشمانِ ما به راه عافیت تو سفید شد، ای ما نثارِ عافیتِ تو... 0 30 آروشا دهقان 1404/2/25 صفحۀ 56 این شاهِ نامههاست که با آنان که نیاکانِ به دروغِ خویش بر تو میشمرند نیاکان راستینِ خود بشمری، که چه بودند و چه کردند و چه بر ایشان گذشت و چه بر تو میگذرد و چونست که بدین پایگاه فروافتادند و چگونه بایست برخیزند. 0 9 آروشا دهقان 1403/11/4 صفحۀ 719 2 5 آروشا دهقان 1403/10/26 صفحۀ 78 اگر خشیارشا میتوانست سنگنبشتههای خود را به کوروش نشان دهد، بیگمان بنیانگذار امپراتوری در تأیید آنها تردیدی نمیکرد. 0 15 آروشا دهقان 1403/10/1 صفحۀ 349 و این جهان گذرنده را خلود نیست و همه بر کاروانگاهیم و پس یکدیگر میرویم و هیچکس را اینجا مقام نخواهد بود، چنان باید زیست که پس از مرگ دعای نیک کنند 0 14 آروشا دهقان 1403/9/25 صفحۀ 96 میاسای از آموختن یَک زمان ، ز دانش میفگن دل اندر گُمان چه گویی که فامِ خِرد توختم ، همه هرچه بایِستم آموختم یَکی نغزبازی کند روزْگار ، که بنشانَدت پیشِِ آموزْگار! 0 6 آروشا دهقان 1403/9/25 صفحۀ 67 کسی را که کوتاه باشد خرد، به دین نیاگان خود ننگرد! 1 13 آروشا دهقان 1403/9/21 صفحۀ 19 همه سربسر دستِ نیکی برید جهانِ جهان را به بَد نسپَرید! 0 24 آروشا دهقان 1403/9/13 صفحۀ 408 چنین بود تا بود گردانسپهر گهی پر ز درد و گهی پر ز مهر! 0 49 آروشا دهقان 1403/9/1 صفحۀ 572 شیرینی زندگانی بیش از یک بار به کام آدم نمینشیند؛ اما تلخیهایش هر بار تازهاند، هر بار تازهتر. 0 13 آروشا دهقان 1403/8/29 صفحۀ 518 در من چیزی کم بود و در این زندگانی هم چیزی کج بود. میان ما و زندگانی یک چیزی گنگ ماند. ما دیر آمدیم، یا زود. هر چه بود به موقع نیامدیم. گذشت و بهتر که میگذرد. 0 37 آروشا دهقان 1403/8/6 صفحۀ 12 " بشود خدایانی که آنها را به جایگاههای سپند نخستینشان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من بگویند به کورش که پادشاهی تو را گرامی میدارد و پسرش کمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار. برای همیشه!" 1 11 آروشا دهقان 1403/7/26 صفحۀ 438 اندیشیدن به اندیشیدن دیگران؛ ترسیدن از اندیشیدن دیگران درباره تو؛ این حد بیخودی است. که تو چنان در خود جلف و سبک شدهای که بیم داری از این که دیگران چگونه به تو خواهند اندیشید، هم از این رو هیچت در اندیشه نیست جز این که به طبع دل دیگران خود را برقصانی و بچرخانی. پس بیخود شدهای. 0 7 آروشا دهقان 1403/6/13 صفحۀ 236 0 29 آروشا دهقان 1403/5/21 صفحۀ 43 2 7 آروشا دهقان 1403/5/8 صفحۀ 104 0 40 آروشا دهقان 1403/4/24 صفحۀ 27 0 12 آروشا دهقان 1403/4/23 صفحۀ 2 4 8