بریدههای کتاب زن در ریگ روان gharneshin 5 روز پیش زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 55 فقط با تمام قوا فریاد میزد، گویی که میتوانست این کابوس را سر عقل بیاورد و از کار زشتش بازدارد، و خود را از ته گودال برهاند. 0 6 gharneshin 5 روز پیش زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 81 کمتر کسانی مثل معلم جماعت حسودند. سالهای سال شاگردها مثل آب رودخانه میغلتند و میروند. شاگردها روان میشوند و فقط معلم است که مثل سنگ جا خوشکرده ته رودخانه باقی میماند. با دیگران از امیدهایش حرف میزند، اما خودش خوابشان را نمیبیند. 0 0 gharneshin 4 روز پیش زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 94 هیچچیز مهمی در روزنامه نبود. همهاش برجی توهمی، ساخته از آجرهای وهم و پر از سوراخ. اگر زندگی فقط از چیزهای مهم ساخته شده باشد، به راستی خانهی شیشهای خطرناکی خواهد بود که کمتر میتوان بیپروا دست به دستش کرد. اما زندگی روزمره دقیقا شبیه این عنوانها بود. و بنابراین هرکس، با دانستن بیمعنایی وجود، مرکز پرگارش را در خانهی خود میگذارد. 0 0 gharneshin 4 روز پیش زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 98 فقط در رمان و فیلمها اتفاق میافتاد که تابستان سرشار از خورشید خیرهکننده باشد. آنچه در واقعیت هست یکشنبههای ملالآور شهرهای کوچک است... 0 0 gharneshin 4 روز پیش زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 100 وقتی مردی دیگر لازم نیست نگران مرگ باشی. 0 0 gharneshin 4 روز پیش زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 157 کار گویی برای مرد چیزی اساسی بود، چیزی که قادرش میکرد پرواز بیامان زمان را تاب بیاورد. 0 1 gharneshin 4 روز پیش زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 215 صبر لزوما شکست نیست. بلکه شکست واقعی وقتی شروع میشود که صبر را شکست بدانند. 0 3 gharneshin 4 روز پیش زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 172 بیتکرار نمیشد زندگی کرد، مثل ضربان قلب، اما این نکته هم درست بود که ضربان قلب همهچیز زندگی نبود. 0 3 gharneshin 4 روز پیش زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 186 عشق به زاد و بوم و تعهد فقط در صورتی معنا میدهد که آدم با دست کشیدن از آن چیزی را از دست بدهد. 0 3 gharneshin 4 روز پیش زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 203 نفهمیدم. اما گمانم زندگی چیزی نیست که آدم بتواند بفهمد. همهجور زندگی هست، و گاه طرف دیگر تپه سبزتر به نظر میرسد. چیزی که برایم مشکلتر از همه است، این است که نمیدانم این جور زندگی به کجا میکشد. اما ظاهرا آدم هرگز نمیفهمد، صرفنظر از اینکه چه جور زندگی میکند. به هر حال چارهای جز این احساس ندارم که بهتر است چیزهای بیشتری برای سرگرمی داشته باشم. 0 8 gharneshin 4 روز پیش زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 230 فقط کشتیشکستهای که تازه از غرق شدن نجات یافته حال کسی را میفهمد که چون میتواند باز نفس بکشد غش غش میخندد. 0 5 آناهیتا 3 روز پیش زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 202 نفهمیدم. اما گمانم زندگی چیزی نیست که آدم بتواند بفهمد. همهجور زندگی هست، و گاه طرف دیگر تپه سبزتر بهنظر میرسد. چیزی که برایم مشکلتر از همه است، این است که نمیدانم این جور زندگی به کجا میکشد. اما ظاهرا آدم هرگز نمیفهمد، صرفنظر از اینکه چه جور زندگی کند. 0 32 مهران م 1403/12/16 زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 183 آینه با رادیو فرق داشت؛چون وسیله ی ارتباطی بود که اول باید کسی را میداشت که او را ببیند. "آینه برای کسی که دیگران او را نمیبینند به چه کار می آید؟" 0 16 ری را 1403/10/20 زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 159 0 2
بریدههای کتاب زن در ریگ روان gharneshin 5 روز پیش زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 55 فقط با تمام قوا فریاد میزد، گویی که میتوانست این کابوس را سر عقل بیاورد و از کار زشتش بازدارد، و خود را از ته گودال برهاند. 0 6 gharneshin 5 روز پیش زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 81 کمتر کسانی مثل معلم جماعت حسودند. سالهای سال شاگردها مثل آب رودخانه میغلتند و میروند. شاگردها روان میشوند و فقط معلم است که مثل سنگ جا خوشکرده ته رودخانه باقی میماند. با دیگران از امیدهایش حرف میزند، اما خودش خوابشان را نمیبیند. 0 0 gharneshin 4 روز پیش زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 94 هیچچیز مهمی در روزنامه نبود. همهاش برجی توهمی، ساخته از آجرهای وهم و پر از سوراخ. اگر زندگی فقط از چیزهای مهم ساخته شده باشد، به راستی خانهی شیشهای خطرناکی خواهد بود که کمتر میتوان بیپروا دست به دستش کرد. اما زندگی روزمره دقیقا شبیه این عنوانها بود. و بنابراین هرکس، با دانستن بیمعنایی وجود، مرکز پرگارش را در خانهی خود میگذارد. 0 0 gharneshin 4 روز پیش زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 98 فقط در رمان و فیلمها اتفاق میافتاد که تابستان سرشار از خورشید خیرهکننده باشد. آنچه در واقعیت هست یکشنبههای ملالآور شهرهای کوچک است... 0 0 gharneshin 4 روز پیش زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 100 وقتی مردی دیگر لازم نیست نگران مرگ باشی. 0 0 gharneshin 4 روز پیش زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 157 کار گویی برای مرد چیزی اساسی بود، چیزی که قادرش میکرد پرواز بیامان زمان را تاب بیاورد. 0 1 gharneshin 4 روز پیش زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 215 صبر لزوما شکست نیست. بلکه شکست واقعی وقتی شروع میشود که صبر را شکست بدانند. 0 3 gharneshin 4 روز پیش زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 172 بیتکرار نمیشد زندگی کرد، مثل ضربان قلب، اما این نکته هم درست بود که ضربان قلب همهچیز زندگی نبود. 0 3 gharneshin 4 روز پیش زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 186 عشق به زاد و بوم و تعهد فقط در صورتی معنا میدهد که آدم با دست کشیدن از آن چیزی را از دست بدهد. 0 3 gharneshin 4 روز پیش زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 203 نفهمیدم. اما گمانم زندگی چیزی نیست که آدم بتواند بفهمد. همهجور زندگی هست، و گاه طرف دیگر تپه سبزتر به نظر میرسد. چیزی که برایم مشکلتر از همه است، این است که نمیدانم این جور زندگی به کجا میکشد. اما ظاهرا آدم هرگز نمیفهمد، صرفنظر از اینکه چه جور زندگی میکند. به هر حال چارهای جز این احساس ندارم که بهتر است چیزهای بیشتری برای سرگرمی داشته باشم. 0 8 gharneshin 4 روز پیش زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 230 فقط کشتیشکستهای که تازه از غرق شدن نجات یافته حال کسی را میفهمد که چون میتواند باز نفس بکشد غش غش میخندد. 0 5 آناهیتا 3 روز پیش زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 202 نفهمیدم. اما گمانم زندگی چیزی نیست که آدم بتواند بفهمد. همهجور زندگی هست، و گاه طرف دیگر تپه سبزتر بهنظر میرسد. چیزی که برایم مشکلتر از همه است، این است که نمیدانم این جور زندگی به کجا میکشد. اما ظاهرا آدم هرگز نمیفهمد، صرفنظر از اینکه چه جور زندگی کند. 0 32 مهران م 1403/12/16 زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 183 آینه با رادیو فرق داشت؛چون وسیله ی ارتباطی بود که اول باید کسی را میداشت که او را ببیند. "آینه برای کسی که دیگران او را نمیبینند به چه کار می آید؟" 0 16 ری را 1403/10/20 زن در ریگ روان کوبو آبه 3.8 35 صفحۀ 159 0 2