بریده کتابهای بوستان سعدی سنیه قرائیان 1402/11/25 بوستان سعدی سعدی 4.6 6 صفحۀ 91 بزرگی از او دان و منت شناس که زایل شود نعمت ناسپاس اگر شکر کردی بر این ملک و مال به مالی و ملکی رسی بی زوال #شاه_بیت 0 3 علی اکبر حسنی 1403/3/19 بوستان سعدی حسین استادولی 4.6 6 صفحۀ 247 جهان پر سماع است و مستیّ و شور ولیکن چه بیند در آئینه کور؟ نبینی شتر بر نوای عرب که چونش به رقص اندر آرد طرب؟ شتر را چو شور و طرب در سر است اگر آدمی را نباشد خر است 0 4 امیرمحمد حبیب پوریان 1403/4/5 بوستان سعدی 4.6 6 صفحۀ 1 کسی مشکلی برد پیشِ علی مگر مشکلش را کُند مُنجَلی امیرِ عدوبَندِ کشورگشای جوابش بگفت از سرِ علم و رای شنیدم که شخصی در آن انجمن بگفتا چنین نیست یا باالحسن نرنجید از او حیدرِ نامجوی بگفت ار تو دانی از این به بگوی بگفت آنچه دانست و بایسته گفت به گِل چشمهٔ خور نشاید نهفت پسندید از او شاهِ مردان جواب که من بر خطا بودم او بر صواب به از ما سخنگویِ دانا یکی است که بالاتر از علم او علم نیست گر امروز بودی خداوندِ جاه نکردی خود از کبر در وی نگاه به در کردی از بارگه حاجبش فروکوفتندی به ناواجبش که مِنبعد بیآبرویی مکُن ادب نیست پیشِ بزرگان سخُن یکی را که پندار در سر بوَد مپندار هرگز که حق بشنوَد ز علمش ملال آید از وعظ ننگ شقایق به باران نروید ز سنگ گرت دُرِّ دریای فضل است خیز به تذکیر در پایِ درویش ریز نبینی که از خاکِ افتاده خوار برویَد گُل و بشکفد نوبهار مریز ای حکیم آستینهای دُر چو میبینی از خویشتن خواجه پُر به چشمِ کسان درنیاید کسی که از خود بزرگی نماید بسی مگو تا بگویند شُکرت هزار چو خود گفتی از کس توقّع مدار حکایت ۲۵ سعدی عید غدیر مبارک 0 3 سنیه قرائیان 1402/11/16 بوستان سعدی سعدی 4.6 6 صفحۀ 15 که پروردگارا توانگر تویی توانا و درویش پرور تویی نه کشور خدایم نه فرماندهم یکی از گدایان این درگهم دعا کن به شب چون گدایان به سوز اگر می کنی پادشاهی به روز 0 4 آروشا دهقان 1402/2/1 بوستان: از روی نسخه تصحیح شده محمد علی فروغی محمدعلی فروغی 4.6 6 صفحۀ 172 به سالی ز جورت جگر خون کنم / به یک ساعت از دل بدر چون کنم؟ 2 25 سنیه قرائیان 1402/11/30 بوستان سعدی سعدی 4.6 6 صفحۀ 150 🌻 نه شرط است وقتی که روزی خوری که نام خداوند روزی بری؟ 0 6 سنیه قرائیان 1402/12/2 بوستان سعدی سعدی 4.6 6 صفحۀ 225 ره نیکمردان آزاده گیر چو استاده ای دست افتاده گیر ببخشای کآنان که مرد حقند خریدار دکان بی رونقند جوانمرد اگر راست خواهی ولیست کرم پیشهٔ شاه مردان علیست 0 3
بریده کتابهای بوستان سعدی سنیه قرائیان 1402/11/25 بوستان سعدی سعدی 4.6 6 صفحۀ 91 بزرگی از او دان و منت شناس که زایل شود نعمت ناسپاس اگر شکر کردی بر این ملک و مال به مالی و ملکی رسی بی زوال #شاه_بیت 0 3 علی اکبر حسنی 1403/3/19 بوستان سعدی حسین استادولی 4.6 6 صفحۀ 247 جهان پر سماع است و مستیّ و شور ولیکن چه بیند در آئینه کور؟ نبینی شتر بر نوای عرب که چونش به رقص اندر آرد طرب؟ شتر را چو شور و طرب در سر است اگر آدمی را نباشد خر است 0 4 امیرمحمد حبیب پوریان 1403/4/5 بوستان سعدی 4.6 6 صفحۀ 1 کسی مشکلی برد پیشِ علی مگر مشکلش را کُند مُنجَلی امیرِ عدوبَندِ کشورگشای جوابش بگفت از سرِ علم و رای شنیدم که شخصی در آن انجمن بگفتا چنین نیست یا باالحسن نرنجید از او حیدرِ نامجوی بگفت ار تو دانی از این به بگوی بگفت آنچه دانست و بایسته گفت به گِل چشمهٔ خور نشاید نهفت پسندید از او شاهِ مردان جواب که من بر خطا بودم او بر صواب به از ما سخنگویِ دانا یکی است که بالاتر از علم او علم نیست گر امروز بودی خداوندِ جاه نکردی خود از کبر در وی نگاه به در کردی از بارگه حاجبش فروکوفتندی به ناواجبش که مِنبعد بیآبرویی مکُن ادب نیست پیشِ بزرگان سخُن یکی را که پندار در سر بوَد مپندار هرگز که حق بشنوَد ز علمش ملال آید از وعظ ننگ شقایق به باران نروید ز سنگ گرت دُرِّ دریای فضل است خیز به تذکیر در پایِ درویش ریز نبینی که از خاکِ افتاده خوار برویَد گُل و بشکفد نوبهار مریز ای حکیم آستینهای دُر چو میبینی از خویشتن خواجه پُر به چشمِ کسان درنیاید کسی که از خود بزرگی نماید بسی مگو تا بگویند شُکرت هزار چو خود گفتی از کس توقّع مدار حکایت ۲۵ سعدی عید غدیر مبارک 0 3 سنیه قرائیان 1402/11/16 بوستان سعدی سعدی 4.6 6 صفحۀ 15 که پروردگارا توانگر تویی توانا و درویش پرور تویی نه کشور خدایم نه فرماندهم یکی از گدایان این درگهم دعا کن به شب چون گدایان به سوز اگر می کنی پادشاهی به روز 0 4 آروشا دهقان 1402/2/1 بوستان: از روی نسخه تصحیح شده محمد علی فروغی محمدعلی فروغی 4.6 6 صفحۀ 172 به سالی ز جورت جگر خون کنم / به یک ساعت از دل بدر چون کنم؟ 2 25 سنیه قرائیان 1402/11/30 بوستان سعدی سعدی 4.6 6 صفحۀ 150 🌻 نه شرط است وقتی که روزی خوری که نام خداوند روزی بری؟ 0 6 سنیه قرائیان 1402/12/2 بوستان سعدی سعدی 4.6 6 صفحۀ 225 ره نیکمردان آزاده گیر چو استاده ای دست افتاده گیر ببخشای کآنان که مرد حقند خریدار دکان بی رونقند جوانمرد اگر راست خواهی ولیست کرم پیشهٔ شاه مردان علیست 0 3