بریده کتابهای همیشه آمبر براون زهرا عالی حسینی 1403/1/30 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 11 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/30 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 40 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/31 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 86 انگار من آمبر جورچین بودم که تکهای از وسطم گم شده بود... نه تکهای از کنارم، جایی که واقعاً مهم نباشد. 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/31 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 76 دختر کوچولو به باربیاش گفت: ((نگران نباش، چیزی نیست که ازش بترسی.)) باربی زندگی خوبی داشت... لااقل یکی بود که بهش بگوید از چیزی نترسد. شرط میبندم پدر و مادر باربی هیچوقت از هم جدا نمیشوند. شرط میبندم این عروسک خوش شانس هیچوقت جا به جا نمیشود. شرط میبندم لازم نیست هیچوقت نگران نوشتن گزارش کتاب باربیایاش باشد. من، آمبر براون، که هیچوقت عروسک های باربی را دوست نداشتهام، الان از این که آنها زندگی به این راحتی دارند حسودی میکنم. به هر حال همه چیز همیشه برای آنها یکجور میماند. 0 2 زهرا عالی حسینی 1403/1/30 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 57 گفت: ((دیشب مَکس از من تقاضای ازدواج کرد و تا وقتی تصمیمم را نگرفتهام، به نظرم برنامه ریزی بلند مدت برای این خانه کار عاقلانهای نیست.)) برای چند دقیقه چیزی نگفتم. بعد پرسیدم: ((پس پدر چی؟ همیشه فکر میکردم وقتی پدر برگردد آمریکا شما دو تا سعی میکنید دوباره باهم زندگی کنید.)) سرش را تکان داد. 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/30 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 63 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/30 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 66 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/31 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 97 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/31 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 102 همانطور که به روز هایی فکر میکردم که پدرم با ما بود و جاستین و خانوادهاش هم در خیابان ما بودند، گفتم: ((میخواهم همه چیز مثل قبل عادی باشد.)) جاستین گفت: (( این عادی است. چیز ها تغییر میکنند... و بعد عادی میشوند. فکر میکنم این چیزی است که آدم بزرگ ها الان میدانند و ما باید بعداً یاد بگیریم.)) شکلکی درآوردم و گفتم: ((نمیخواهم یاد بگیرم.)) جاستین چسب آب دماغی را برداشت و روی دماغش چسباند و گفت: ((من هم نمیخواهم.)) بعد به من نگاه کرد: ((اما مجبورم... و این خیلی بد نیست...)) 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/30 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 19 پدر و مادرم دیگر همدیگر را دوست ندارند، اما هر دوشان هنوز مرا دوست دارند. 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/30 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 33 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/30 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 12 یادم نمیآید وقتی پدر و مادرم باهم ازدواج کرده بودند اینقدر همدیگر را تشویق کرده باشند. راستش را بخواهید با اینکه سعی میکنم مَکس را دوست نداشته باشم اما ازش خوشم میآید. حسابی گیج شدهام. نصف وقت ها واقعاً خوشحالم که مَکس توی زندگیمان هست و نصف دیگر وقت ها، هنوز امیدوارم مامان و بابام دوباره به زندگی مشترکشان برگردند. احتمال اینکه پدر و مادرم دوباره باهم زندگی کنند، مثل این است که من در بازی بولینگ ۳۰۰ امتیاز بیاورم. به هر حال بخشی از من همچنان امیدوار است. 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/31 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 78 نمیدانم عروسک آمبر براون در رختخوابی از کاهو چه طور میشود. شاید بد نباشد یکی درست کنم و همراهِ یادداشتی به این شرح برای مَکس بفرستم: ((کاهوی تنها.)) 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/1/31 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 112 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/30 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 11 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/30 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 30 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/31 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 106 این خبر ضربهای ناگهانی به مغزم زد. صدای ضربه بلند شد. ما مجبوریم جا به جا شویم... و به راه دوری برویم. صدای ضربه. ناچارم خانهمان را ترک کنم... دوست هایم را... مدرسهام را... صدای ضربه. و وقتی پدر از فرانسه برگردد چی؟ در اینصورت او هنوز از ما دور است. 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/31 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 103 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/31 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 111 من، آمبر براون، تازه این موضوع را فهمیدم که وقتی چیزی تغییر میکند... چیز دیگری همانطور که هست باقی میماند. میدانم که مهم نیست چه اتفاقی بیفتد، هر اتفاقی که بیفتد، یک چیز مثل همیشه میماند و مهم نیست چهقدر تغییر در راه باشد. من همیشه آمبر براون خواهم ماند. 0 0
بریده کتابهای همیشه آمبر براون زهرا عالی حسینی 1403/1/30 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 11 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/30 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 40 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/31 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 86 انگار من آمبر جورچین بودم که تکهای از وسطم گم شده بود... نه تکهای از کنارم، جایی که واقعاً مهم نباشد. 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/31 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 76 دختر کوچولو به باربیاش گفت: ((نگران نباش، چیزی نیست که ازش بترسی.)) باربی زندگی خوبی داشت... لااقل یکی بود که بهش بگوید از چیزی نترسد. شرط میبندم پدر و مادر باربی هیچوقت از هم جدا نمیشوند. شرط میبندم این عروسک خوش شانس هیچوقت جا به جا نمیشود. شرط میبندم لازم نیست هیچوقت نگران نوشتن گزارش کتاب باربیایاش باشد. من، آمبر براون، که هیچوقت عروسک های باربی را دوست نداشتهام، الان از این که آنها زندگی به این راحتی دارند حسودی میکنم. به هر حال همه چیز همیشه برای آنها یکجور میماند. 0 2 زهرا عالی حسینی 1403/1/30 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 57 گفت: ((دیشب مَکس از من تقاضای ازدواج کرد و تا وقتی تصمیمم را نگرفتهام، به نظرم برنامه ریزی بلند مدت برای این خانه کار عاقلانهای نیست.)) برای چند دقیقه چیزی نگفتم. بعد پرسیدم: ((پس پدر چی؟ همیشه فکر میکردم وقتی پدر برگردد آمریکا شما دو تا سعی میکنید دوباره باهم زندگی کنید.)) سرش را تکان داد. 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/30 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 63 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/30 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 66 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/31 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 97 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/31 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 102 همانطور که به روز هایی فکر میکردم که پدرم با ما بود و جاستین و خانوادهاش هم در خیابان ما بودند، گفتم: ((میخواهم همه چیز مثل قبل عادی باشد.)) جاستین گفت: (( این عادی است. چیز ها تغییر میکنند... و بعد عادی میشوند. فکر میکنم این چیزی است که آدم بزرگ ها الان میدانند و ما باید بعداً یاد بگیریم.)) شکلکی درآوردم و گفتم: ((نمیخواهم یاد بگیرم.)) جاستین چسب آب دماغی را برداشت و روی دماغش چسباند و گفت: ((من هم نمیخواهم.)) بعد به من نگاه کرد: ((اما مجبورم... و این خیلی بد نیست...)) 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/30 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 19 پدر و مادرم دیگر همدیگر را دوست ندارند، اما هر دوشان هنوز مرا دوست دارند. 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/30 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 33 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/30 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 12 یادم نمیآید وقتی پدر و مادرم باهم ازدواج کرده بودند اینقدر همدیگر را تشویق کرده باشند. راستش را بخواهید با اینکه سعی میکنم مَکس را دوست نداشته باشم اما ازش خوشم میآید. حسابی گیج شدهام. نصف وقت ها واقعاً خوشحالم که مَکس توی زندگیمان هست و نصف دیگر وقت ها، هنوز امیدوارم مامان و بابام دوباره به زندگی مشترکشان برگردند. احتمال اینکه پدر و مادرم دوباره باهم زندگی کنند، مثل این است که من در بازی بولینگ ۳۰۰ امتیاز بیاورم. به هر حال بخشی از من همچنان امیدوار است. 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/31 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 78 نمیدانم عروسک آمبر براون در رختخوابی از کاهو چه طور میشود. شاید بد نباشد یکی درست کنم و همراهِ یادداشتی به این شرح برای مَکس بفرستم: ((کاهوی تنها.)) 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/1/31 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 112 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/30 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 11 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/30 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 30 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/31 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 106 این خبر ضربهای ناگهانی به مغزم زد. صدای ضربه بلند شد. ما مجبوریم جا به جا شویم... و به راه دوری برویم. صدای ضربه. ناچارم خانهمان را ترک کنم... دوست هایم را... مدرسهام را... صدای ضربه. و وقتی پدر از فرانسه برگردد چی؟ در اینصورت او هنوز از ما دور است. 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/31 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 103 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/1/31 همیشه آمبر براون پائولا دانتسیگر 4.1 2 صفحۀ 111 من، آمبر براون، تازه این موضوع را فهمیدم که وقتی چیزی تغییر میکند... چیز دیگری همانطور که هست باقی میماند. میدانم که مهم نیست چه اتفاقی بیفتد، هر اتفاقی که بیفتد، یک چیز مثل همیشه میماند و مهم نیست چهقدر تغییر در راه باشد. من همیشه آمبر براون خواهم ماند. 0 0