بریدۀ کتاب

همیشه آمبر براون
بریدۀ کتاب

صفحۀ 12

یادم نمی‌آید وقتی پدر و مادرم باهم ازدواج کرده بودند این‌قدر هم‌دیگر را تشویق کرده باشند. راستش را بخواهید با این‌که سعی می‌کنم مَکس را دوست نداشته باشم اما ازش خوشم می‌آید. حسابی گیج شده‌ام. نصف وقت ها واقعاً خوشحالم که مَکس توی زندگی‌مان هست و نصف دیگر وقت ها، هنوز امیدوارم مامان و بابام دوباره به زندگی مشترک‌شان برگردند. احتمال این‌که پدر و مادرم دوباره باهم زندگی کنند، مثل این است که من در بازی بولینگ ۳۰۰ امتیاز بیاورم. به هر حال بخشی از من هم‌چنان امیدوار است.

یادم نمی‌آید وقتی پدر و مادرم باهم ازدواج کرده بودند این‌قدر هم‌دیگر را تشویق کرده باشند. راستش را بخواهید با این‌که سعی می‌کنم مَکس را دوست نداشته باشم اما ازش خوشم می‌آید. حسابی گیج شده‌ام. نصف وقت ها واقعاً خوشحالم که مَکس توی زندگی‌مان هست و نصف دیگر وقت ها، هنوز امیدوارم مامان و بابام دوباره به زندگی مشترک‌شان برگردند. احتمال این‌که پدر و مادرم دوباره باهم زندگی کنند، مثل این است که من در بازی بولینگ ۳۰۰ امتیاز بیاورم. به هر حال بخشی از من هم‌چنان امیدوار است.

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.