بریدههای کتاب جنگ شیما 1402/4/3 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 72 دیگر به روزهای نو باور نداشتم. هر روز صبح بیشتر از شب قبل احساس خستگی می کردم. خستگی ای بود که اسمی نداشت، از همان خستگی های اضطرابی. آدم خوب می داند که باید خوب بخوابد تا دوباره بشود آدمی مثل بقیه، اما آدم گاهی خستهتر از آن است که حتی حال خودکشی داشته باشد. همه چیز در خستگی خلاصه می شود. 0 16 Ghazal 1403/9/21 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 97 این را در هر حرکت، هر باری که حالم بد بود، عین اختاپوسی چسبناک و سنگین، مثل کثافتی توی وجود خودم احساس می کردم، خوشبینی بی حد و حصرشان، سادهلوحیشان، خریّت تباهشان را حس می کردم که سرهمبندیاش می کردند به رغم تمام شواهد رسوایی ها و عذاب های شدیدو بی حد و اندازه، شکنجه های خونین، که زیر پنجره های همان اتاقی که ما توش غذا می لمباندیم زوزه می کشیدند، عذاب مصیبت من که حتی گندش را نمی پذیرفتند چون پذیرفتنش مساوی بود با مایوس شدن از جهان و از زندگی و آنها نمی خواستند از هیچ چیز مایوس شوند حتی از جنگ که زیر پنجره های آقای آرناش با تمام قوا در جریان بود و هنوز خرناسه خمپاره هایش شنیده می شد و پژواک صدایشان شیشه های خانه را می لرزاند. 0 2 🎭 محمد رضا خطیب 🎬 1404/1/19 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 16 من جنگ را در سرم به دام انداخته ام ! 0 24 شیما 1402/4/12 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 91 هر چقدر هم که تلو تلو بخوری،جان بکنی، لق لق بخوری، استفراغ کنی، دهنت کف کند، تاول چرکی بزنی، تب کنی، باز هم هیچ وقت اندازه بقیه مردم آشغال و بی مغز نیستی. برو جلو، که همه همین را از تو می خواهند، تو زیبایی. 0 2 Mohsen Kohestani 1404/4/29 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 23 من جنگ را در سرم به دامانداخته ام.جنگ در سرم زندانی شده. 0 0 Mohsen Kohestani 1404/4/29 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 18 لویی دتوش با جراحت در تن و روان از جبهه بازگشت،مثل تمام رزمنده های پیشین جنگ جهانی اول،پرازفکر«دیگر هرگز» و امیدوار به اینکه این «واپسین جنگ» باشد. برای جلوگیری از بازگشت چنین هراس هایی بود که سلین سفر به انتهای شب را نوشت،اما متاسفانه نویسنده ها نیستند که جهان را تغییر میدهند،هرقدر که با استعداد باشند. 0 0 gharneshin 1404/5/1 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 23 من جنگ را در سرم به دام انداختهام. جنگ در سرم زندانی شده. 0 4 gharneshin 1404/5/1 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 27 درون خودم هیاهویی بیش از هیاهوی هر جنگی برپا بود. 0 51 Mohsen Kohestani 1404/5/1 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 54 آدم حتی اگر فقط ده دقیقه وقت داشته باشد زندگی کند باز دنبال تأثر لطیفی از گذشته میگردد 0 0 gharneshin 1404/5/2 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 39 اگر با من حرف میزدند، نمیتوانستم جلوی دهانم را بگیرم و جوابی ندهم. مشکل همیشه همین است؛ حتی اگر دهانم پر خون باشد و پنبهای را بدجوری توی گوش چپم چپانده باشند. 0 6 gharneshin 1404/5/3 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 54 آدم حتی اگر فقط ده دقیقه وقت داشته باشد زندگی کند باز دنبال تاثر لطیفی از گذشته میگردد. 0 5 gharneshin 1404/5/4 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 72 آدم گاهی خستهتر از آن است که حتی حال خودکشی داشته باشد. 0 5 gharneshin 1404/5/4 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 85 حاظر بودم دو پایم بگندد اما سرم آرام بگیرد. او این را نمیفهمید، ما فکر وسواس گونهی دیگران را درک نمیکنیم. آرامش صحرا برای کسی که گوشهایش پر از سر و صداست احمقانه است. 0 2 gharneshin 1404/5/4 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 120 خودشان را مجهز به خالیبندی میکردند تا جلو ضربات سرنوشت دوام بیاورند. 0 2 gharneshin 1404/5/4 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 142 جنگ به من دریایی بخشیده بود، برای خودِ خودم، دریایی خروشان، دریایی پرهیاهو توی سر خودم. زنده باد جنگ! 0 4 gharneshin 1404/5/4 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 142 به هر حال زندگی عظیم است. آدم همهجا گم میشود. 0 5 gharneshin 1404/5/4 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 121 سربازهایی با یونیفرم لاجوردی، سبز مثل سیب، که مثل گوشتی که به سمت هاونی بزرگ میرود، سوار بر گاریها سوی قتلگاه میرفتند، برای هیچ. 0 4 Mohsen Kohestani 1404/5/5 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 85 من هم بایستی ترفندی جنون آمیز پیدا کنم که تمام غم زندانی بودنم را جبران کند،زندانی سرِ خودم تا همیشه. 0 1 Mohsen Kohestani 1404/5/6 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 121 سرباز هایی با اونیفرم خاکی،سرباز های ذخیره،سربازهایی با یونیفرم لاجوردی،سبز مثل سیب،که مثل گوشتی که به سمت هاونی بزرگ می رود،سوار برگاری ها سوی قتلگاه می رفتند،برای هیچ. 0 1 Mohsen Kohestani 1404/5/6 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 142 جنگ به من دریایی بخشیده بود،برای خودِ خودم،دریایی خروشان،دریایی پرهیاهو توی سرخودم.زنده باد جنگ! 0 1
بریدههای کتاب جنگ شیما 1402/4/3 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 72 دیگر به روزهای نو باور نداشتم. هر روز صبح بیشتر از شب قبل احساس خستگی می کردم. خستگی ای بود که اسمی نداشت، از همان خستگی های اضطرابی. آدم خوب می داند که باید خوب بخوابد تا دوباره بشود آدمی مثل بقیه، اما آدم گاهی خستهتر از آن است که حتی حال خودکشی داشته باشد. همه چیز در خستگی خلاصه می شود. 0 16 Ghazal 1403/9/21 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 97 این را در هر حرکت، هر باری که حالم بد بود، عین اختاپوسی چسبناک و سنگین، مثل کثافتی توی وجود خودم احساس می کردم، خوشبینی بی حد و حصرشان، سادهلوحیشان، خریّت تباهشان را حس می کردم که سرهمبندیاش می کردند به رغم تمام شواهد رسوایی ها و عذاب های شدیدو بی حد و اندازه، شکنجه های خونین، که زیر پنجره های همان اتاقی که ما توش غذا می لمباندیم زوزه می کشیدند، عذاب مصیبت من که حتی گندش را نمی پذیرفتند چون پذیرفتنش مساوی بود با مایوس شدن از جهان و از زندگی و آنها نمی خواستند از هیچ چیز مایوس شوند حتی از جنگ که زیر پنجره های آقای آرناش با تمام قوا در جریان بود و هنوز خرناسه خمپاره هایش شنیده می شد و پژواک صدایشان شیشه های خانه را می لرزاند. 0 2 🎭 محمد رضا خطیب 🎬 1404/1/19 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 16 من جنگ را در سرم به دام انداخته ام ! 0 24 شیما 1402/4/12 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 91 هر چقدر هم که تلو تلو بخوری،جان بکنی، لق لق بخوری، استفراغ کنی، دهنت کف کند، تاول چرکی بزنی، تب کنی، باز هم هیچ وقت اندازه بقیه مردم آشغال و بی مغز نیستی. برو جلو، که همه همین را از تو می خواهند، تو زیبایی. 0 2 Mohsen Kohestani 1404/4/29 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 23 من جنگ را در سرم به دامانداخته ام.جنگ در سرم زندانی شده. 0 0 Mohsen Kohestani 1404/4/29 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 18 لویی دتوش با جراحت در تن و روان از جبهه بازگشت،مثل تمام رزمنده های پیشین جنگ جهانی اول،پرازفکر«دیگر هرگز» و امیدوار به اینکه این «واپسین جنگ» باشد. برای جلوگیری از بازگشت چنین هراس هایی بود که سلین سفر به انتهای شب را نوشت،اما متاسفانه نویسنده ها نیستند که جهان را تغییر میدهند،هرقدر که با استعداد باشند. 0 0 gharneshin 1404/5/1 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 23 من جنگ را در سرم به دام انداختهام. جنگ در سرم زندانی شده. 0 4 gharneshin 1404/5/1 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 27 درون خودم هیاهویی بیش از هیاهوی هر جنگی برپا بود. 0 51 Mohsen Kohestani 1404/5/1 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 54 آدم حتی اگر فقط ده دقیقه وقت داشته باشد زندگی کند باز دنبال تأثر لطیفی از گذشته میگردد 0 0 gharneshin 1404/5/2 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 39 اگر با من حرف میزدند، نمیتوانستم جلوی دهانم را بگیرم و جوابی ندهم. مشکل همیشه همین است؛ حتی اگر دهانم پر خون باشد و پنبهای را بدجوری توی گوش چپم چپانده باشند. 0 6 gharneshin 1404/5/3 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 54 آدم حتی اگر فقط ده دقیقه وقت داشته باشد زندگی کند باز دنبال تاثر لطیفی از گذشته میگردد. 0 5 gharneshin 1404/5/4 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 72 آدم گاهی خستهتر از آن است که حتی حال خودکشی داشته باشد. 0 5 gharneshin 1404/5/4 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 85 حاظر بودم دو پایم بگندد اما سرم آرام بگیرد. او این را نمیفهمید، ما فکر وسواس گونهی دیگران را درک نمیکنیم. آرامش صحرا برای کسی که گوشهایش پر از سر و صداست احمقانه است. 0 2 gharneshin 1404/5/4 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 120 خودشان را مجهز به خالیبندی میکردند تا جلو ضربات سرنوشت دوام بیاورند. 0 2 gharneshin 1404/5/4 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 142 جنگ به من دریایی بخشیده بود، برای خودِ خودم، دریایی خروشان، دریایی پرهیاهو توی سر خودم. زنده باد جنگ! 0 4 gharneshin 1404/5/4 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 142 به هر حال زندگی عظیم است. آدم همهجا گم میشود. 0 5 gharneshin 1404/5/4 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 121 سربازهایی با یونیفرم لاجوردی، سبز مثل سیب، که مثل گوشتی که به سمت هاونی بزرگ میرود، سوار بر گاریها سوی قتلگاه میرفتند، برای هیچ. 0 4 Mohsen Kohestani 1404/5/5 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 85 من هم بایستی ترفندی جنون آمیز پیدا کنم که تمام غم زندانی بودنم را جبران کند،زندانی سرِ خودم تا همیشه. 0 1 Mohsen Kohestani 1404/5/6 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 121 سرباز هایی با اونیفرم خاکی،سرباز های ذخیره،سربازهایی با یونیفرم لاجوردی،سبز مثل سیب،که مثل گوشتی که به سمت هاونی بزرگ می رود،سوار برگاری ها سوی قتلگاه می رفتند،برای هیچ. 0 1 Mohsen Kohestani 1404/5/6 جنگ لویی فردینان سلین 4.1 20 صفحۀ 142 جنگ به من دریایی بخشیده بود،برای خودِ خودم،دریایی خروشان،دریایی پرهیاهو توی سرخودم.زنده باد جنگ! 0 1