بریدههای کتاب چشم هایش سیدحسین موسوی 1403/4/14 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 126 0 22 غزل 1404/2/29 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 192 آقای ناظم، نمیدانید وقتی شوق ایجاد و آفرینش در شما هست اما استعداد و پشتکار ندارید، چطور یأس و ناامیدی در لابهلای وجود شما میخزد و به دنبال لانه میگردد. 0 5 شکارچیِ کتاب🕯 1403/5/5 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 252 «این چشمها مال من نیست!» 0 9 سیدحسین موسوی 1403/4/14 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 167 من آنشب فهمیدم که در نزدیکی چ کورهی پر از آتش گداختهای ایستاده ام و دارم از سرما میلرزم. 0 24 barly 1404/1/5 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 76 0 1 سیدحسین موسوی 1403/4/11 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 59 0 20 روژان 1403/11/16 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 172 دیگر اختیاری از خود نداشتم. سرش را آورد پایین و چشمم را بوسید. __________ ثانیه ای تحمل کردم . یک مرتبه دست انداختم به گردنش و لب های خشک او را به لبهای خودم چسباندم. گفت :(( فرنگیس,فرنگیس!)) . گفتم:(( جانم ،جانم!)) 0 0 فاطمه قزلی 1403/4/4 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 179 در چشم های من دقیق تر نگاه کن ، جز تو هیچ چیز در آن نیست. 0 55 gharneshin 1403/10/26 چشم هایش (رقعی گالینگور) بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 1 کسی که در عمرش گرسنگی نکشیده، کسی که از سرما نلرزیده، کسی که از صب تا سحر بیخواب نمانده، چطور ممکن است از سیری، از گرما، ار پرتو آفتاب صبح لذت ببرد. 0 2 سیدحسین موسوی 1403/4/14 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 127 0 14 "死の天使" 1403/7/22 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 125 کسی که در عمرش گرسنگی نکشیده، کسی که از سرما نلرزیده، کسی که شب تا سحر بیخواب نمانده، چطور ممکن است از سیری، از گرما، از پرتو آفتاب صبح لذت ببرد؟ 0 22 علی 1402/6/24 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 1 در چشمهاى من دقيقتر نگاه كن! جز تو هيچ چيزى در آن نيست. 0 24 فاطیما بهزادی 1403/12/22 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 7 عشق به زندگی او را تا پای مرگ کشاند 0 16 آنشرلی:)) 1404/1/28 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 1 0 7 Nazi.jg 1403/6/31 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 92 خیلی بلاها ادم در زندگی به سرش می آید و خودش مسبب همه ی آنهاست،منتهی ادراک نمیکند یا وقتی به ریشه ی آنها پی میبرد که دیگر کار از کار گذشته است! 0 29 yegane pourbagheri 1403/10/15 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 32 چه شیرین است . چه شیرین میتواند باشد ، افسوس که ما تلخی آن را میچشیم … 0 2 مائده بادان فیروز 1403/8/16 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 89 بهترین لذتها وقتی تکرار شد، زجر و نصیبت است. 0 1 فاطمه عباسی 🇵🇸 1404/1/16 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 103 تنبلی، برو کار کن تا لذت زندگی را بچشی. 0 14 Kosar barati 1403/12/1 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 12 《ای چشم ها،اگر صاحب شما با من بود، من تاب می آوردم و کامیاب میشدم.》 0 2 امت الزینب داودانی 1402/3/9 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 272 اگر من می توانستم آنچه را که درون مرا می سوزاند بیان کنم،آن وقت شاعر می شدم،نویسنده،نقاش و هنرمند بودم و حال نیستم. 0 37
بریدههای کتاب چشم هایش سیدحسین موسوی 1403/4/14 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 126 0 22 غزل 1404/2/29 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 192 آقای ناظم، نمیدانید وقتی شوق ایجاد و آفرینش در شما هست اما استعداد و پشتکار ندارید، چطور یأس و ناامیدی در لابهلای وجود شما میخزد و به دنبال لانه میگردد. 0 5 شکارچیِ کتاب🕯 1403/5/5 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 252 «این چشمها مال من نیست!» 0 9 سیدحسین موسوی 1403/4/14 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 167 من آنشب فهمیدم که در نزدیکی چ کورهی پر از آتش گداختهای ایستاده ام و دارم از سرما میلرزم. 0 24 barly 1404/1/5 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 76 0 1 سیدحسین موسوی 1403/4/11 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 59 0 20 روژان 1403/11/16 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 172 دیگر اختیاری از خود نداشتم. سرش را آورد پایین و چشمم را بوسید. __________ ثانیه ای تحمل کردم . یک مرتبه دست انداختم به گردنش و لب های خشک او را به لبهای خودم چسباندم. گفت :(( فرنگیس,فرنگیس!)) . گفتم:(( جانم ،جانم!)) 0 0 فاطمه قزلی 1403/4/4 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 179 در چشم های من دقیق تر نگاه کن ، جز تو هیچ چیز در آن نیست. 0 55 gharneshin 1403/10/26 چشم هایش (رقعی گالینگور) بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 1 کسی که در عمرش گرسنگی نکشیده، کسی که از سرما نلرزیده، کسی که از صب تا سحر بیخواب نمانده، چطور ممکن است از سیری، از گرما، ار پرتو آفتاب صبح لذت ببرد. 0 2 سیدحسین موسوی 1403/4/14 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 127 0 14 "死の天使" 1403/7/22 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 125 کسی که در عمرش گرسنگی نکشیده، کسی که از سرما نلرزیده، کسی که شب تا سحر بیخواب نمانده، چطور ممکن است از سیری، از گرما، از پرتو آفتاب صبح لذت ببرد؟ 0 22 علی 1402/6/24 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 1 در چشمهاى من دقيقتر نگاه كن! جز تو هيچ چيزى در آن نيست. 0 24 فاطیما بهزادی 1403/12/22 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 7 عشق به زندگی او را تا پای مرگ کشاند 0 16 آنشرلی:)) 1404/1/28 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 1 0 7 Nazi.jg 1403/6/31 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 92 خیلی بلاها ادم در زندگی به سرش می آید و خودش مسبب همه ی آنهاست،منتهی ادراک نمیکند یا وقتی به ریشه ی آنها پی میبرد که دیگر کار از کار گذشته است! 0 29 yegane pourbagheri 1403/10/15 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 32 چه شیرین است . چه شیرین میتواند باشد ، افسوس که ما تلخی آن را میچشیم … 0 2 مائده بادان فیروز 1403/8/16 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 89 بهترین لذتها وقتی تکرار شد، زجر و نصیبت است. 0 1 فاطمه عباسی 🇵🇸 1404/1/16 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 103 تنبلی، برو کار کن تا لذت زندگی را بچشی. 0 14 Kosar barati 1403/12/1 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 12 《ای چشم ها،اگر صاحب شما با من بود، من تاب می آوردم و کامیاب میشدم.》 0 2 امت الزینب داودانی 1402/3/9 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 222 صفحۀ 272 اگر من می توانستم آنچه را که درون مرا می سوزاند بیان کنم،آن وقت شاعر می شدم،نویسنده،نقاش و هنرمند بودم و حال نیستم. 0 37