بریدههای کتاب آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید اﻟﻫﻫ 1404/3/3 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 81 پس مرحبا به تبعید، شکنجه، زندان و شهادت، که هر یک میخ محکمی است بر پایههای نهضت. پیش به سوی استقبال از تمام سختیها و مرارتهای پیشِ رو. 0 9 اﻟﻫﻫ 1404/3/17 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 200 اینها را طلبهی تبعیدی، بیحساب انجام میدهد. بی حساب، یعنی بیچشمداشت؛ یعنی «ان تنصراللهی». از همین رو بازخوردش «ینصرکماللهی» است. «وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب» است. 0 7 ‹ خیال › 1404/3/22 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 122 0 2 اﻟﻫﻫ 1404/3/17 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 211 اگر قرار است پرچم مرتفعی به نام انقلاب اسلامی به اهتزاز درآید، همه باید بدانند داعیه دار چنین تحول بزرگی، انبیا و اولیا و صلحا بودهاند. کار بزرگ، آزمونهای بزرگ و تمرینات سخت و طاقتفرسا میطلبد. تمرین سختی مثل تبعید پانزده ساله از وطن، آوارگی در کشورهای جهان؛ از دست دادن میوهی مثمر زندگی، حاج مصطفی خمینی. 0 3 زَهْــــراٰ نوروزی 1404/3/9 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 16 وقتی حالات روحیام را با موضوع تحقیقم پیوند میزنم، به خود میگویم وقتی پدر یک طفل بودن، این همه سخت است، پدر امت بودن، چگونه است؟! 0 13 ‹ خیال › 1404/3/24 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 167 ارواح بزرگ، اجسام علیل را احیاء میکند و به حرکت وامیدارد. 0 3 ‹ خیال › 1404/3/22 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 129 0 0 اﻟﻫﻫ 1404/3/17 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 141 «مَن عَبَدَ اللهَ عَبَّدَ الله لَهُ کُلِّ شَیءٍ»؛ امام حسن مجتبی علیه السلام میفرماید:« هر کس بندهی خدا باشد، خداوند همه چیز را به بندگی او وامیدارد.» در واقع از جایی که حتی انتظار گشوده شدن روزنهای نداری، برایت پنجره میگشاید و از پنجره نور میفرستد. 0 5 اﻟﻫﻫ 1404/3/3 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 117 معلوم است در انقلاب ۵۷ طاغوت نمرد، بلکه از ترس حق بیرون رفت: «جَآءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ» . هر جا و هر وقت حق جا خالی کند، طاغوت دوباره بازمیگردد! 0 7 زینب نجفی 1403/6/11 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 104 گفته بودند به ما میکشد در همه کس غم نان ،ایمان را در شبی سرد، چون مرگ که هوا میلرزید و تن خسته شهر بستر برف زمستانی بود راهی خانه شدم من، گرسنه پدرم را دیدم که در آن ظلمت سرد با یخ حوض قدیمی حیاط ، جنگ سختی میکرد تا زخون دشمن بعد از آن جنگ ، وضویی سازد پدرم، بی آنکه کلامی گوید گفت با من ، پسرم چاره مشکل ما، (ایمان) است ! 0 10 زَهْــــراٰ نوروزی 1404/3/11 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 62 بر خلاف بعضی ها که موتور انقلابیشان را تا بهمن ۵۷ کوک کردند، بعد از پیروزی انقلاب، خیال کردند به مقصد رسیدهاند.نشستند سر سفره و خیلی زود فربه و سنگین شدند.دیگر نتوانستند حرکت کنند، چه رسد به پرواز! انقلاب، پرواز کرد و آنها جا ماندند! 0 13 ‹ خیال › 1404/3/19 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 62 0 0 ‹ خیال › 1404/3/24 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 136 " آتش به اختیار " یعنی اهل تشخیص درست، عمل بموقع، ایستادن پای عمل... تا کجا؟ تا شهادت. 0 0 ‹ خیال › 1404/3/24 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 152 0 1 ‹ خیال › 1404/3/24 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 145 جسم را میشود تبعید کرد، امّا روح و اندیشه را خیر. 0 1 زهرایی🌱 1403/4/9 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 51 بسته شدن تمام پنجره های رو به بیرون ، منجر به گشایش پنجره های رو به درون می شود. 0 11 ‹ خیال › 1404/3/20 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 81 0 0 زَهْــــراٰ نوروزی 1404/3/22 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 152 دیدم این قانون کلی زندگی ما ایرانیان است، که هر کسی و هر چیزی تا وقتی که ساکن است، مورد احترام است؛ تا ساکت است، مورد تعظیم و تبجیل است؛ اما همین که به راه افتاد و یک قدم برداشت، نه تنها کسی کمکش نمیکند، بلکه سنگ است که به طرف او پرتاب میشود.این نشانه ی یک جامعه مرده است؛ ولی یک جامعه ی زنده فقط برای کسانی احترام قائل است که متکلم هستند، نه ساکت؛ متحرکند نه ساکن، با خبرترند نه بیخبرتر. 1 8 زهرایی🌱 1403/4/18 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 193 "آقا ، همان موقع هم آقا بود." (اشاره به حضور حضرت آقا در ایرانشهر در حوالی دهه پنجاه) آقا همان موقع هم آقا بود❤️ 0 9 ‹ خیال › 1404/3/21 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 117 0 0
بریدههای کتاب آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید اﻟﻫﻫ 1404/3/3 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 81 پس مرحبا به تبعید، شکنجه، زندان و شهادت، که هر یک میخ محکمی است بر پایههای نهضت. پیش به سوی استقبال از تمام سختیها و مرارتهای پیشِ رو. 0 9 اﻟﻫﻫ 1404/3/17 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 200 اینها را طلبهی تبعیدی، بیحساب انجام میدهد. بی حساب، یعنی بیچشمداشت؛ یعنی «ان تنصراللهی». از همین رو بازخوردش «ینصرکماللهی» است. «وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب» است. 0 7 ‹ خیال › 1404/3/22 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 122 0 2 اﻟﻫﻫ 1404/3/17 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 211 اگر قرار است پرچم مرتفعی به نام انقلاب اسلامی به اهتزاز درآید، همه باید بدانند داعیه دار چنین تحول بزرگی، انبیا و اولیا و صلحا بودهاند. کار بزرگ، آزمونهای بزرگ و تمرینات سخت و طاقتفرسا میطلبد. تمرین سختی مثل تبعید پانزده ساله از وطن، آوارگی در کشورهای جهان؛ از دست دادن میوهی مثمر زندگی، حاج مصطفی خمینی. 0 3 زَهْــــراٰ نوروزی 1404/3/9 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 16 وقتی حالات روحیام را با موضوع تحقیقم پیوند میزنم، به خود میگویم وقتی پدر یک طفل بودن، این همه سخت است، پدر امت بودن، چگونه است؟! 0 13 ‹ خیال › 1404/3/24 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 167 ارواح بزرگ، اجسام علیل را احیاء میکند و به حرکت وامیدارد. 0 3 ‹ خیال › 1404/3/22 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 129 0 0 اﻟﻫﻫ 1404/3/17 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 141 «مَن عَبَدَ اللهَ عَبَّدَ الله لَهُ کُلِّ شَیءٍ»؛ امام حسن مجتبی علیه السلام میفرماید:« هر کس بندهی خدا باشد، خداوند همه چیز را به بندگی او وامیدارد.» در واقع از جایی که حتی انتظار گشوده شدن روزنهای نداری، برایت پنجره میگشاید و از پنجره نور میفرستد. 0 5 اﻟﻫﻫ 1404/3/3 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 117 معلوم است در انقلاب ۵۷ طاغوت نمرد، بلکه از ترس حق بیرون رفت: «جَآءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ» . هر جا و هر وقت حق جا خالی کند، طاغوت دوباره بازمیگردد! 0 7 زینب نجفی 1403/6/11 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 104 گفته بودند به ما میکشد در همه کس غم نان ،ایمان را در شبی سرد، چون مرگ که هوا میلرزید و تن خسته شهر بستر برف زمستانی بود راهی خانه شدم من، گرسنه پدرم را دیدم که در آن ظلمت سرد با یخ حوض قدیمی حیاط ، جنگ سختی میکرد تا زخون دشمن بعد از آن جنگ ، وضویی سازد پدرم، بی آنکه کلامی گوید گفت با من ، پسرم چاره مشکل ما، (ایمان) است ! 0 10 زَهْــــراٰ نوروزی 1404/3/11 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 62 بر خلاف بعضی ها که موتور انقلابیشان را تا بهمن ۵۷ کوک کردند، بعد از پیروزی انقلاب، خیال کردند به مقصد رسیدهاند.نشستند سر سفره و خیلی زود فربه و سنگین شدند.دیگر نتوانستند حرکت کنند، چه رسد به پرواز! انقلاب، پرواز کرد و آنها جا ماندند! 0 13 ‹ خیال › 1404/3/19 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 62 0 0 ‹ خیال › 1404/3/24 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 136 " آتش به اختیار " یعنی اهل تشخیص درست، عمل بموقع، ایستادن پای عمل... تا کجا؟ تا شهادت. 0 0 ‹ خیال › 1404/3/24 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 152 0 1 ‹ خیال › 1404/3/24 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 145 جسم را میشود تبعید کرد، امّا روح و اندیشه را خیر. 0 1 زهرایی🌱 1403/4/9 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 51 بسته شدن تمام پنجره های رو به بیرون ، منجر به گشایش پنجره های رو به درون می شود. 0 11 ‹ خیال › 1404/3/20 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 81 0 0 زَهْــــراٰ نوروزی 1404/3/22 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 152 دیدم این قانون کلی زندگی ما ایرانیان است، که هر کسی و هر چیزی تا وقتی که ساکن است، مورد احترام است؛ تا ساکت است، مورد تعظیم و تبجیل است؛ اما همین که به راه افتاد و یک قدم برداشت، نه تنها کسی کمکش نمیکند، بلکه سنگ است که به طرف او پرتاب میشود.این نشانه ی یک جامعه مرده است؛ ولی یک جامعه ی زنده فقط برای کسانی احترام قائل است که متکلم هستند، نه ساکت؛ متحرکند نه ساکن، با خبرترند نه بیخبرتر. 1 8 زهرایی🌱 1403/4/18 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 193 "آقا ، همان موقع هم آقا بود." (اشاره به حضور حضرت آقا در ایرانشهر در حوالی دهه پنجاه) آقا همان موقع هم آقا بود❤️ 0 9 ‹ خیال › 1404/3/21 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 15 صفحۀ 117 0 0