بریدههای کتاب آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید اﻟﻫﻫ 1404/3/3 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 60 طلبهی انقلابی، هیچ وقت از منبر آماده بالا نرفته؛ خود، منبر ساخته؛ با کمک پامنبریها. خاصیت چنین منبری، قد کشیدن، بالا رفتن و از دریچهها خارج شدن است. 0 6 زَهْــــراٰ 1404/3/11 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 62 از لفظ تبعید پیدا است؛ این حرکت، افق بعیدی پیش رو دارد. بعید، دست نایافتنی است، امّا برای کسی که در مبدأ مانده، نه برای کسی که رو به سوی مقصد دارد و در نوک کاروانِ حرکت، واقع است؛ نه برای کسی که حمله دار است و همواره بعید ها را قریب میکند. 0 9 اﻟﻫﻫ 1404/3/17 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 136 از همه مهمتر، انجام سریع و بموقع تکلیف است. در خود ایرانشهر، جوانان مومن و انقلابی کم نبودند، اما اولین کسی که به دیدار تبعیدی تازه از راه رسیده میرود، این جوان زاهدانی است. به تعبیر امروز طلبه، «آتش به اختیار» است؛ یعنی اهل تشخیص درست، عمل بموقع، ایستادن پای عمل... تا کجا؟ تا شهادت. 0 4 اﻟﻫﻫ 1404/3/3 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 81 پس مرحبا به تبعید، شکنجه، زندان و شهادت، که هر یک میخ محکمی است بر پایههای نهضت. پیش به سوی استقبال از تمام سختیها و مرارتهای پیشِ رو. 0 9 اﻟﻫﻫ 1404/3/17 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 200 اینها را طلبهی تبعیدی، بیحساب انجام میدهد. بی حساب، یعنی بیچشمداشت؛ یعنی «ان تنصراللهی». از همین رو بازخوردش «ینصرکماللهی» است. «وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب» است. 0 7 ‹ خیال › 1404/3/22 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 122 0 3 اﻟﻫﻫ 1404/3/17 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 211 اگر قرار است پرچم مرتفعی به نام انقلاب اسلامی به اهتزاز درآید، همه باید بدانند داعیه دار چنین تحول بزرگی، انبیا و اولیا و صلحا بودهاند. کار بزرگ، آزمونهای بزرگ و تمرینات سخت و طاقتفرسا میطلبد. تمرین سختی مثل تبعید پانزده ساله از وطن، آوارگی در کشورهای جهان؛ از دست دادن میوهی مثمر زندگی، حاج مصطفی خمینی. 0 3 زهره توکلی سراوانی 1404/6/5 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 17 مگر نه این است که پنجرهها نورگیرند و نوردهِ ؟ تاریکیها را نشان میدهند و طلوع صبح را نوید ؟ دیدینیها را قاب میگیرند و دودستی تقدیم چشمان مبارک مشتاقان میکنند ؟! 0 0 زَهْــــراٰ 1404/3/9 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 16 وقتی حالات روحیام را با موضوع تحقیقم پیوند میزنم، به خود میگویم وقتی پدر یک طفل بودن، این همه سخت است، پدر امت بودن، چگونه است؟! 0 13 زهره توکلی سراوانی 1404/6/5 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 25 اصلا کوبیدن ، همزاد خشونت ورزیدن است ؛ بویژه در ظلمات سرد نیمهشب که تاریکی همه را به آرامش و خانههای گرم دعوت کرده . 0 0 ‹ خیال › 1404/3/24 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 167 ارواح بزرگ، اجسام علیل را احیاء میکند و به حرکت وامیدارد. 0 4 ‹ خیال › 1404/3/22 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 129 0 1 اﻟﻫﻫ 1404/3/17 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 141 «مَن عَبَدَ اللهَ عَبَّدَ الله لَهُ کُلِّ شَیءٍ»؛ امام حسن مجتبی علیه السلام میفرماید:« هر کس بندهی خدا باشد، خداوند همه چیز را به بندگی او وامیدارد.» در واقع از جایی که حتی انتظار گشوده شدن روزنهای نداری، برایت پنجره میگشاید و از پنجره نور میفرستد. 0 5 اﻟﻫﻫ 1404/3/3 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 117 معلوم است در انقلاب ۵۷ طاغوت نمرد، بلکه از ترس حق بیرون رفت: «جَآءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ» . هر جا و هر وقت حق جا خالی کند، طاغوت دوباره بازمیگردد! 0 7 زینب نجفی 1403/6/11 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 104 گفته بودند به ما میکشد در همه کس غم نان ،ایمان را در شبی سرد، چون مرگ که هوا میلرزید و تن خسته شهر بستر برف زمستانی بود راهی خانه شدم من، گرسنه پدرم را دیدم که در آن ظلمت سرد با یخ حوض قدیمی حیاط ، جنگ سختی میکرد تا زخون دشمن بعد از آن جنگ ، وضویی سازد پدرم، بی آنکه کلامی گوید گفت با من ، پسرم چاره مشکل ما، (ایمان) است ! 0 10 زَهْــــراٰ 1404/3/11 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 62 بر خلاف بعضی ها که موتور انقلابیشان را تا بهمن ۵۷ کوک کردند، بعد از پیروزی انقلاب، خیال کردند به مقصد رسیدهاند.نشستند سر سفره و خیلی زود فربه و سنگین شدند.دیگر نتوانستند حرکت کنند، چه رسد به پرواز! انقلاب، پرواز کرد و آنها جا ماندند! 0 14 ‹ خیال › 1404/3/19 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 62 0 1 ‹ خیال › 1404/3/24 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 136 " آتش به اختیار " یعنی اهل تشخیص درست، عمل بموقع، ایستادن پای عمل... تا کجا؟ تا شهادت. 0 1 ‹ خیال › 1404/3/24 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 152 0 2 ‹ خیال › 1404/3/24 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 145 جسم را میشود تبعید کرد، امّا روح و اندیشه را خیر. 0 2
بریدههای کتاب آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید اﻟﻫﻫ 1404/3/3 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 60 طلبهی انقلابی، هیچ وقت از منبر آماده بالا نرفته؛ خود، منبر ساخته؛ با کمک پامنبریها. خاصیت چنین منبری، قد کشیدن، بالا رفتن و از دریچهها خارج شدن است. 0 6 زَهْــــراٰ 1404/3/11 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 62 از لفظ تبعید پیدا است؛ این حرکت، افق بعیدی پیش رو دارد. بعید، دست نایافتنی است، امّا برای کسی که در مبدأ مانده، نه برای کسی که رو به سوی مقصد دارد و در نوک کاروانِ حرکت، واقع است؛ نه برای کسی که حمله دار است و همواره بعید ها را قریب میکند. 0 9 اﻟﻫﻫ 1404/3/17 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 136 از همه مهمتر، انجام سریع و بموقع تکلیف است. در خود ایرانشهر، جوانان مومن و انقلابی کم نبودند، اما اولین کسی که به دیدار تبعیدی تازه از راه رسیده میرود، این جوان زاهدانی است. به تعبیر امروز طلبه، «آتش به اختیار» است؛ یعنی اهل تشخیص درست، عمل بموقع، ایستادن پای عمل... تا کجا؟ تا شهادت. 0 4 اﻟﻫﻫ 1404/3/3 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 81 پس مرحبا به تبعید، شکنجه، زندان و شهادت، که هر یک میخ محکمی است بر پایههای نهضت. پیش به سوی استقبال از تمام سختیها و مرارتهای پیشِ رو. 0 9 اﻟﻫﻫ 1404/3/17 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 200 اینها را طلبهی تبعیدی، بیحساب انجام میدهد. بی حساب، یعنی بیچشمداشت؛ یعنی «ان تنصراللهی». از همین رو بازخوردش «ینصرکماللهی» است. «وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب» است. 0 7 ‹ خیال › 1404/3/22 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 122 0 3 اﻟﻫﻫ 1404/3/17 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 211 اگر قرار است پرچم مرتفعی به نام انقلاب اسلامی به اهتزاز درآید، همه باید بدانند داعیه دار چنین تحول بزرگی، انبیا و اولیا و صلحا بودهاند. کار بزرگ، آزمونهای بزرگ و تمرینات سخت و طاقتفرسا میطلبد. تمرین سختی مثل تبعید پانزده ساله از وطن، آوارگی در کشورهای جهان؛ از دست دادن میوهی مثمر زندگی، حاج مصطفی خمینی. 0 3 زهره توکلی سراوانی 1404/6/5 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 17 مگر نه این است که پنجرهها نورگیرند و نوردهِ ؟ تاریکیها را نشان میدهند و طلوع صبح را نوید ؟ دیدینیها را قاب میگیرند و دودستی تقدیم چشمان مبارک مشتاقان میکنند ؟! 0 0 زَهْــــراٰ 1404/3/9 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 16 وقتی حالات روحیام را با موضوع تحقیقم پیوند میزنم، به خود میگویم وقتی پدر یک طفل بودن، این همه سخت است، پدر امت بودن، چگونه است؟! 0 13 زهره توکلی سراوانی 1404/6/5 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 25 اصلا کوبیدن ، همزاد خشونت ورزیدن است ؛ بویژه در ظلمات سرد نیمهشب که تاریکی همه را به آرامش و خانههای گرم دعوت کرده . 0 0 ‹ خیال › 1404/3/24 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 167 ارواح بزرگ، اجسام علیل را احیاء میکند و به حرکت وامیدارد. 0 4 ‹ خیال › 1404/3/22 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 129 0 1 اﻟﻫﻫ 1404/3/17 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 141 «مَن عَبَدَ اللهَ عَبَّدَ الله لَهُ کُلِّ شَیءٍ»؛ امام حسن مجتبی علیه السلام میفرماید:« هر کس بندهی خدا باشد، خداوند همه چیز را به بندگی او وامیدارد.» در واقع از جایی که حتی انتظار گشوده شدن روزنهای نداری، برایت پنجره میگشاید و از پنجره نور میفرستد. 0 5 اﻟﻫﻫ 1404/3/3 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 117 معلوم است در انقلاب ۵۷ طاغوت نمرد، بلکه از ترس حق بیرون رفت: «جَآءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ» . هر جا و هر وقت حق جا خالی کند، طاغوت دوباره بازمیگردد! 0 7 زینب نجفی 1403/6/11 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 104 گفته بودند به ما میکشد در همه کس غم نان ،ایمان را در شبی سرد، چون مرگ که هوا میلرزید و تن خسته شهر بستر برف زمستانی بود راهی خانه شدم من، گرسنه پدرم را دیدم که در آن ظلمت سرد با یخ حوض قدیمی حیاط ، جنگ سختی میکرد تا زخون دشمن بعد از آن جنگ ، وضویی سازد پدرم، بی آنکه کلامی گوید گفت با من ، پسرم چاره مشکل ما، (ایمان) است ! 0 10 زَهْــــراٰ 1404/3/11 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 62 بر خلاف بعضی ها که موتور انقلابیشان را تا بهمن ۵۷ کوک کردند، بعد از پیروزی انقلاب، خیال کردند به مقصد رسیدهاند.نشستند سر سفره و خیلی زود فربه و سنگین شدند.دیگر نتوانستند حرکت کنند، چه رسد به پرواز! انقلاب، پرواز کرد و آنها جا ماندند! 0 14 ‹ خیال › 1404/3/19 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 62 0 1 ‹ خیال › 1404/3/24 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 136 " آتش به اختیار " یعنی اهل تشخیص درست، عمل بموقع، ایستادن پای عمل... تا کجا؟ تا شهادت. 0 1 ‹ خیال › 1404/3/24 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 152 0 2 ‹ خیال › 1404/3/24 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 145 جسم را میشود تبعید کرد، امّا روح و اندیشه را خیر. 0 2