بریدههای کتاب مرشد و مارگریتا مهران م 1403/10/16 مرشد و مارگریتا میخائیل آفاناسیویچ بولگاکوف 4.1 119 صفحۀ 599 کسی که فردی را می پرستد باید در سرنوشت او هم شریک باشد. 0 1 زهرا قاسمی (برقی) 1402/11/7 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 487 اگر شر در کار نمی بود،کار خیر شما چه فایده ای می داشت؟ و بدون سایه یا ظلمت دنیا چه شکلی پیدا می کرد؟ مردم و چیزها سایه دارند.مثلاً،این سایه شمشیر من است.در عین حال موجودات زنده و درختها هم سایه دارند... آیا میخواهی زمین را از همۀ درختها و از همۀ موجودات پاک کنی تا آرزویت برای دیدار نور مطلق تحقق یابد؟ 0 3 hastea 1404/3/17 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 191 بعد خشمگینانه فریاد برآورد که اگر خدایی دیگر بود، هرگز اجازه نمیداد آنها اینقدر رنج بکشند. 0 4 Kimia 1402/5/2 مرشد و مارگاریتا میخائیل آفاناسیویچ بولگاکوف 4.1 119 صفحۀ 160 مهمان با قاطعیت گفت: ((نه، من نمیتوانم از اینجا فرار کنم. البته این موضوع ربطی به ارتفاع بالکن ندارد. من نمیتوانم فرار کنم چون جایی برای رفتن ندارم.)) 3 34 مهران م 1403/9/28 مرشد و مارگریتا میخائیل آفاناسیویچ بولگاکوف 4.1 119 صفحۀ 36 فکر کرد اگر به من سگ بگوید به من توهین کرده است.ولی من شخصا هیچ چیز بدی در این حیوان نمیبینم که با گذاشتن اسمش روی کسی،به اون توهین شده باشد.. 0 4 گمشده ای در صفحات کتاب 1404/5/29 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 105 0 9 مارال یوسفیان 1404/4/27 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 105 هر لحظه بهتر درک می کرد و متوجه می شد که در سراسر زندگی اش حتی یک چیز قابل اصلاح باقی نمانده است و فقط می شود فراموش کرد. 0 1 گمشده ای در صفحات کتاب 1404/5/30 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 194 «و بهجای هراس، رنج از چهرهاش میبارید. تنهایی عجیبِ چشمهایش بیشتر از زیبایی اش مجذوبم کرد، طوری که هیچ سابقه ای نداشت!» 0 36 سورینام 1404/5/1 استاد و مارگریتا میخائیل آفاناسیویچ بولگاکوف 4.1 119 صفحۀ 318 بیخود هول نشوید. شما باید کمی خودتان را جای من بگذارید. زدوخورد با یک مدیرکل یا بیرون کردن شوهرخالهها یا تیراندازی به طرف مردم و این قبیل کارها جز مشاغل من است، ولی صحبت کردن با زنان عاشق اصلا و ابدا به من ربطی ندارد! 0 1 گمشده ای در صفحات کتاب 1404/5/10 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 3 0 10 گمشده ای در صفحات کتاب 1404/5/30 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 195 «عشق گریبان ما را گرفت، درست همانطور که قاتلی یکدفعه از کوچه ای تاریک سر راه آدم سبز میشود. هردومان را تکان داد ـهمان تکان رعد و برق؛ همان تکان برق تیغهٔ دشنهٔ فنلاندی!» 0 6 گمشده ای در صفحات کتاب 1404/5/30 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 194 «با تعجب نگاهم کرد و ناگهان، بی هیچ نشان قبلی، دانستم تمام عمر عاشق این زن بودم!» 0 5 گمشده ای در صفحات کتاب 1404/5/30 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 196 «بله، عشق هردوی ما را با هم یکدفعه تکان داد.» 0 8 گمشده ای در صفحات کتاب 1404/5/23 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 103 «به یک کلمه از آنچه مینویسم باور ندارم...!» 0 9 گمشده ای در صفحات کتاب دیروز مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 297 یا میبایست فراموشش کند یا میبایست بمیرد. ادامهٔ زندگی فعلیاش غیرقابل تحمل بود. غیرقابل تحمل! میبایست فراموشش کند، به هر قیمت که شده فراموشش کند! ولی او مردی نبود که بتوان فراموشش کرد، مشکل همین بود. 0 27 باران بهاری 1403/6/8 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 500 0 11 پارسا 1404/3/15 مرشد و مارگاریتا میخائیل آفاناسیویچ بولگاکوف 4.1 119 صفحۀ 237 بعدش… عشق عین دزد و قاتلی که تو پس کوچهای خفتت کند، یکهو انگار از زیر زمین سر درآورد و جفتمان را لرزاند. عیناً مثل صاعقه یا خنجر فنلاندی که تا دسته فرو برود تو ریهات. 0 3 باران بهاری 1403/6/8 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 468 اگر اهرمن نمیبود ، کار خیر شما چه فایده ای می داشت و بدون سایه دنیا چه شکلی پیدا میکرد ؟ مردم و چیزها سایه دارند 3 41 آیسان رشید 1403/6/30 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 320 0 1 معصومه مهدیفر 1403/4/17 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 3 《پس بگو کیستی؟》 《جزئی از قدرتی هستم که همواره خواهان شر است اما همیشه عمل خیر میکند.》 گوته،فاوست 0 7
بریدههای کتاب مرشد و مارگریتا مهران م 1403/10/16 مرشد و مارگریتا میخائیل آفاناسیویچ بولگاکوف 4.1 119 صفحۀ 599 کسی که فردی را می پرستد باید در سرنوشت او هم شریک باشد. 0 1 زهرا قاسمی (برقی) 1402/11/7 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 487 اگر شر در کار نمی بود،کار خیر شما چه فایده ای می داشت؟ و بدون سایه یا ظلمت دنیا چه شکلی پیدا می کرد؟ مردم و چیزها سایه دارند.مثلاً،این سایه شمشیر من است.در عین حال موجودات زنده و درختها هم سایه دارند... آیا میخواهی زمین را از همۀ درختها و از همۀ موجودات پاک کنی تا آرزویت برای دیدار نور مطلق تحقق یابد؟ 0 3 hastea 1404/3/17 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 191 بعد خشمگینانه فریاد برآورد که اگر خدایی دیگر بود، هرگز اجازه نمیداد آنها اینقدر رنج بکشند. 0 4 Kimia 1402/5/2 مرشد و مارگاریتا میخائیل آفاناسیویچ بولگاکوف 4.1 119 صفحۀ 160 مهمان با قاطعیت گفت: ((نه، من نمیتوانم از اینجا فرار کنم. البته این موضوع ربطی به ارتفاع بالکن ندارد. من نمیتوانم فرار کنم چون جایی برای رفتن ندارم.)) 3 34 مهران م 1403/9/28 مرشد و مارگریتا میخائیل آفاناسیویچ بولگاکوف 4.1 119 صفحۀ 36 فکر کرد اگر به من سگ بگوید به من توهین کرده است.ولی من شخصا هیچ چیز بدی در این حیوان نمیبینم که با گذاشتن اسمش روی کسی،به اون توهین شده باشد.. 0 4 گمشده ای در صفحات کتاب 1404/5/29 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 105 0 9 مارال یوسفیان 1404/4/27 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 105 هر لحظه بهتر درک می کرد و متوجه می شد که در سراسر زندگی اش حتی یک چیز قابل اصلاح باقی نمانده است و فقط می شود فراموش کرد. 0 1 گمشده ای در صفحات کتاب 1404/5/30 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 194 «و بهجای هراس، رنج از چهرهاش میبارید. تنهایی عجیبِ چشمهایش بیشتر از زیبایی اش مجذوبم کرد، طوری که هیچ سابقه ای نداشت!» 0 36 سورینام 1404/5/1 استاد و مارگریتا میخائیل آفاناسیویچ بولگاکوف 4.1 119 صفحۀ 318 بیخود هول نشوید. شما باید کمی خودتان را جای من بگذارید. زدوخورد با یک مدیرکل یا بیرون کردن شوهرخالهها یا تیراندازی به طرف مردم و این قبیل کارها جز مشاغل من است، ولی صحبت کردن با زنان عاشق اصلا و ابدا به من ربطی ندارد! 0 1 گمشده ای در صفحات کتاب 1404/5/10 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 3 0 10 گمشده ای در صفحات کتاب 1404/5/30 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 195 «عشق گریبان ما را گرفت، درست همانطور که قاتلی یکدفعه از کوچه ای تاریک سر راه آدم سبز میشود. هردومان را تکان داد ـهمان تکان رعد و برق؛ همان تکان برق تیغهٔ دشنهٔ فنلاندی!» 0 6 گمشده ای در صفحات کتاب 1404/5/30 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 194 «با تعجب نگاهم کرد و ناگهان، بی هیچ نشان قبلی، دانستم تمام عمر عاشق این زن بودم!» 0 5 گمشده ای در صفحات کتاب 1404/5/30 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 196 «بله، عشق هردوی ما را با هم یکدفعه تکان داد.» 0 8 گمشده ای در صفحات کتاب 1404/5/23 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 103 «به یک کلمه از آنچه مینویسم باور ندارم...!» 0 9 گمشده ای در صفحات کتاب دیروز مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 297 یا میبایست فراموشش کند یا میبایست بمیرد. ادامهٔ زندگی فعلیاش غیرقابل تحمل بود. غیرقابل تحمل! میبایست فراموشش کند، به هر قیمت که شده فراموشش کند! ولی او مردی نبود که بتوان فراموشش کرد، مشکل همین بود. 0 27 باران بهاری 1403/6/8 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 500 0 11 پارسا 1404/3/15 مرشد و مارگاریتا میخائیل آفاناسیویچ بولگاکوف 4.1 119 صفحۀ 237 بعدش… عشق عین دزد و قاتلی که تو پس کوچهای خفتت کند، یکهو انگار از زیر زمین سر درآورد و جفتمان را لرزاند. عیناً مثل صاعقه یا خنجر فنلاندی که تا دسته فرو برود تو ریهات. 0 3 باران بهاری 1403/6/8 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 468 اگر اهرمن نمیبود ، کار خیر شما چه فایده ای می داشت و بدون سایه دنیا چه شکلی پیدا میکرد ؟ مردم و چیزها سایه دارند 3 41 آیسان رشید 1403/6/30 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 320 0 1 معصومه مهدیفر 1403/4/17 مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف 4.1 119 صفحۀ 3 《پس بگو کیستی؟》 《جزئی از قدرتی هستم که همواره خواهان شر است اما همیشه عمل خیر میکند.》 گوته،فاوست 0 7