بریده کتابهای فاوست امید ابد 1402/8/29 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 9 0 5 ریحانه مویدی 1403/8/20 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 373 آنچه بتواند بر دلها اثر بگذارد باید از دل برآید. 0 1 نِگــ✨ــار 1403/4/25 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 30 فاوست : اضطراب میآید و در ژرفای قلبمان جا میگیرد و دردهای نهفته در آن پدید میآورد، مدام دست و پا میزند و شادی و آرامش را در آن نابود میکند؛ همیشه هم نقابهای تازه به تازه به چهره میآراید؛ گاه اندیشۀ یک خانه و یک باغچه است، و گاه یک زن، یک بچه؛ و آن باز آتش است، آب است، خنجر است، زهر است! ... ما برای چیزهایی که به سرمان نخواهد آمد بر خود میلرزیم، و پیوسته بر همۀ چیزهایی که از دست ندادهایم اشک میریزیم! 0 2 نِگــ✨ــار 1403/4/31 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 43 فاوست : چه خوشبختی تو که هنوز میتوانی امیدوار باشی خودت را در این اقیانوس خطاها شناور نگه بداری! آدمی چیزی را به کار میگیرد که هیچ از آن نمیداند، و چیزی را که میداند هیچ نمیتواند به کار ببندد. 0 4 ریحانه مویدی 1403/8/20 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 363 آنکه دوستش میداریم در میان انبوه شتابنده نمایان است، و هر قدر هم که دور باشد، همواره نزدیک پنداشته میشود و روشن و راست به چشم می آید. 0 1 نِگــ✨ــار 1403/5/2 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 56 فاوست : چه خوشی دنیا میتواند به من ارزانی بدارد؟ «همه چیز از تو دریغ داشته خواهد شد، تو همه چیز کم خواهی داشت.» این است ترکیب بندی که تا ابد در گوش هر یک از ما طنین میاندازد و، در سراسر عمر، هر ساعتی آن را با صدای شکسته برای ما تکرار میکند. 0 1 امید ابد 1402/9/7 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 43 خوشا آن مرد که در رخشندگی و تاب پیروزی ، مرگ پیشانی اش را به تاج خونین می آراید ..و خوشا آن کس که پس از مستی رقصی پر شور مرگ اورا در اغوش زنی غافلگیر میکند ! 3 8 مهرنوش 1403/4/5 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 30 آیا آنچه را که من کم دارم باید اینجا بجویم؟ شاید لازم باشد این هزاران جلد کتاب را بخوانم تا ببینم که آدمیان درباره همهچیز در دلهره بودهاند. 0 1 نِگــ✨ــار 1403/4/25 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 29 فاوست : آه که خودِ اعمال ما، به اندازۀ رنجهای ما، روند زندگی را در ما متوقف میسازند! 0 0 حسین حبیب زاده 1402/2/2 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 1 از این پس به هیچ همسایه ای نخواهمت سپرد؛ من نکته سنجی ام را در سرودن شعری در وصف تو نخواهم نمایاند؛ تنها شهد درونت را خواهم نوشید تا تمام حفره های ذهنم از سیلابی تیره آکنده شود. برایش آماده ام و این است آنچه برگزیده ام؛ آخرین پیک باده ام خواهد بود. آن را سر می کشم به امید سپیده دمی روشنتر! 0 3 نِگــ✨ــار 1403/4/24 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 27 فاوست : اگر آرامش از درون قلب خودتان نجوشد، شما آرامشی نخواهید داشت. 1 24 ریحانه مویدی 1403/8/20 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 158 ما برای چیزهایی که به سرمان نخواهد آمد بر خود میلرزیم،و پیوسته بر همه چیزهایی که از دست نداده ایم اشک می ریزیم! 0 34 نِگــ✨ــار 1403/4/22 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 14 مدیر : من به نبوغ و به هنر ارج بسیار مینهم. به کارشان بگیرید. اما چیزی را هم به تصادف واگذارید، و آن عشق است، زندگی است... مردم یکدیگر را میبینند، بههم دلبسته میشوند. چگونه؟ کس چه میداند. سراشیبی نرمی است که میبردت؛ سپس، همین که گمان بردی که خوشبختی به تو روی آورده است، غم فرا میرسد و داستان پایان یافته است!... 0 16
بریده کتابهای فاوست امید ابد 1402/8/29 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 9 0 5 ریحانه مویدی 1403/8/20 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 373 آنچه بتواند بر دلها اثر بگذارد باید از دل برآید. 0 1 نِگــ✨ــار 1403/4/25 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 30 فاوست : اضطراب میآید و در ژرفای قلبمان جا میگیرد و دردهای نهفته در آن پدید میآورد، مدام دست و پا میزند و شادی و آرامش را در آن نابود میکند؛ همیشه هم نقابهای تازه به تازه به چهره میآراید؛ گاه اندیشۀ یک خانه و یک باغچه است، و گاه یک زن، یک بچه؛ و آن باز آتش است، آب است، خنجر است، زهر است! ... ما برای چیزهایی که به سرمان نخواهد آمد بر خود میلرزیم، و پیوسته بر همۀ چیزهایی که از دست ندادهایم اشک میریزیم! 0 2 نِگــ✨ــار 1403/4/31 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 43 فاوست : چه خوشبختی تو که هنوز میتوانی امیدوار باشی خودت را در این اقیانوس خطاها شناور نگه بداری! آدمی چیزی را به کار میگیرد که هیچ از آن نمیداند، و چیزی را که میداند هیچ نمیتواند به کار ببندد. 0 4 ریحانه مویدی 1403/8/20 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 363 آنکه دوستش میداریم در میان انبوه شتابنده نمایان است، و هر قدر هم که دور باشد، همواره نزدیک پنداشته میشود و روشن و راست به چشم می آید. 0 1 نِگــ✨ــار 1403/5/2 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 56 فاوست : چه خوشی دنیا میتواند به من ارزانی بدارد؟ «همه چیز از تو دریغ داشته خواهد شد، تو همه چیز کم خواهی داشت.» این است ترکیب بندی که تا ابد در گوش هر یک از ما طنین میاندازد و، در سراسر عمر، هر ساعتی آن را با صدای شکسته برای ما تکرار میکند. 0 1 امید ابد 1402/9/7 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 43 خوشا آن مرد که در رخشندگی و تاب پیروزی ، مرگ پیشانی اش را به تاج خونین می آراید ..و خوشا آن کس که پس از مستی رقصی پر شور مرگ اورا در اغوش زنی غافلگیر میکند ! 3 8 مهرنوش 1403/4/5 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 30 آیا آنچه را که من کم دارم باید اینجا بجویم؟ شاید لازم باشد این هزاران جلد کتاب را بخوانم تا ببینم که آدمیان درباره همهچیز در دلهره بودهاند. 0 1 نِگــ✨ــار 1403/4/25 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 29 فاوست : آه که خودِ اعمال ما، به اندازۀ رنجهای ما، روند زندگی را در ما متوقف میسازند! 0 0 حسین حبیب زاده 1402/2/2 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 1 از این پس به هیچ همسایه ای نخواهمت سپرد؛ من نکته سنجی ام را در سرودن شعری در وصف تو نخواهم نمایاند؛ تنها شهد درونت را خواهم نوشید تا تمام حفره های ذهنم از سیلابی تیره آکنده شود. برایش آماده ام و این است آنچه برگزیده ام؛ آخرین پیک باده ام خواهد بود. آن را سر می کشم به امید سپیده دمی روشنتر! 0 3 نِگــ✨ــار 1403/4/24 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 27 فاوست : اگر آرامش از درون قلب خودتان نجوشد، شما آرامشی نخواهید داشت. 1 24 ریحانه مویدی 1403/8/20 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 158 ما برای چیزهایی که به سرمان نخواهد آمد بر خود میلرزیم،و پیوسته بر همه چیزهایی که از دست نداده ایم اشک می ریزیم! 0 34 نِگــ✨ــار 1403/4/22 فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 6 صفحۀ 14 مدیر : من به نبوغ و به هنر ارج بسیار مینهم. به کارشان بگیرید. اما چیزی را هم به تصادف واگذارید، و آن عشق است، زندگی است... مردم یکدیگر را میبینند، بههم دلبسته میشوند. چگونه؟ کس چه میداند. سراشیبی نرمی است که میبردت؛ سپس، همین که گمان بردی که خوشبختی به تو روی آورده است، غم فرا میرسد و داستان پایان یافته است!... 0 16