بریده‌ای از کتاب فاوست اثر یوهان ولفگانگ فون گوته

بریدۀ کتاب

صفحۀ 14

مدیر : من به نبوغ و به هنر ارج بسیار می‌نهم. به کارشان بگیرید. اما چیزی را هم به تصادف واگذارید، و آن عشق است، زندگی است... مردم یکدیگر را می‌بینند، به‌هم دلبسته می‌شوند. چگونه؟‌ کس چه می‌داند. سراشیبی نرمی است که می‌بردت؛ سپس، همین که گمان بردی که خوشبختی به تو روی آورده است، غم فرا می‌رسد و داستان پایان یافته است!...

مدیر : من به نبوغ و به هنر ارج بسیار می‌نهم. به کارشان بگیرید. اما چیزی را هم به تصادف واگذارید، و آن عشق است، زندگی است... مردم یکدیگر را می‌بینند، به‌هم دلبسته می‌شوند. چگونه؟‌ کس چه می‌داند. سراشیبی نرمی است که می‌بردت؛ سپس، همین که گمان بردی که خوشبختی به تو روی آورده است، غم فرا می‌رسد و داستان پایان یافته است!...

276

16

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.