بریدۀ کتاب

فاوست
بریدۀ کتاب

صفحۀ 30

فاوست : اضطراب می‌آید و در ژرفای قلب‌مان جا می‌گیرد و دردهای نهفته در آن پدید می‌آورد، مدام دست و پا می‌زند و شادی و آرامش را در آن نابود می‌کند؛ همیشه هم نقابهای تازه به تازه به چهره می‌آراید؛ گاه اندیشۀ یک خانه و یک باغچه است، و گاه یک زن، یک بچه؛ و آن باز آتش است، آب است، خنجر است، زهر است! ... ما برای چیزهایی که به سرمان نخواهد آمد بر خود می‌لرزیم، و پیوسته بر همۀ چیزهایی که از دست نداده‌ایم اشک می‌ریزیم!

فاوست : اضطراب می‌آید و در ژرفای قلب‌مان جا می‌گیرد و دردهای نهفته در آن پدید می‌آورد، مدام دست و پا می‌زند و شادی و آرامش را در آن نابود می‌کند؛ همیشه هم نقابهای تازه به تازه به چهره می‌آراید؛ گاه اندیشۀ یک خانه و یک باغچه است، و گاه یک زن، یک بچه؛ و آن باز آتش است، آب است، خنجر است، زهر است! ... ما برای چیزهایی که به سرمان نخواهد آمد بر خود می‌لرزیم، و پیوسته بر همۀ چیزهایی که از دست نداده‌ایم اشک می‌ریزیم!

12

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.