بریدههای کتاب خط مقدم زهرا 1403/11/18 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 113 بر حسب ظاهر، از هم دور هستیم، ولی من هرگز این دوری را احساس نمیکنم؛ چرا که تو در قلب من هستی و من هر جا بروم، تو را هم خواهم برد. 0 2 زهرا 1403/11/16 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 7 اغلب زندگیها ناصافاند. بالا و پایین دارند، تپه و دره میشوند، دور میخورند. گاهی بر میگردند سر جای اولشان. گاهی هم بعد از اوج و فرودها به نقطهی مقبولی میرسند؛ اما گاهی زندگی بعضیها طوری اوج میگیرد که قد ما به دیدن نقطهی بالاییاش نمیرسد. 0 1 نسرین مختاری 1403/8/18 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 40 فقط این را می دانم که تو را دوست دارم برای رضای خدا. 0 5 نسرین مختاری 1403/8/29 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 260 بعد از دعا دستهایش را بالا برد:" خدایا تو شاهدی که ما نمیخواهیم مردم عراق را بکشیم، ما میخواهیم شقیترین مردی که روی زمینِ تو میشناسیم را از بین ببریم، خودت این موشک را توی فرق سر صدام بزن." 0 5 زهرا 1403/11/23 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 320 تا وقتی که مهمات کشوری دست دشمنش باشد، روی پیروزی را نمیبیند! 0 2 زهرا 1403/11/18 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 111 وقتی ما اینجا سیاست خارجی و اهداف انقلاب و کارهایی که در این مدت کم انجام گرفته را برای اینها مطرح میکنیم، احساس شگفتی و تعجب میکنند که چطور امکان پذیر است کشوری بدون اتکا به ابر قدرتها مستقل و سرپا بایستد که این هم از الطاف خفیهی الهیست. 0 3 نسرین مختاری 1403/8/29 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 364 بچهها من فکر میکنم ما باید دستمون روی زانوی خودمون باشه امروز اگه جرات نکنیم این تجهیزات رو باز کنیم و درست کنیم دیگه شاید هیچ وقت دیگه هم این کار رو نکنیم. اسلحه دشمن امروز روی شقیقه زن و بچه ماست. چشم اون مادری که با هر آژیر قرمز بچهشو بغل میکنه و از ترس میلرزه، به ماست. 0 1 نسرین مختاری 1403/8/29 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 315 حسن آقا عاشق کوه نوردی بود. پایش که به کوه میرسید عوض میشد. بذله گویی و شوخ طبعی اش را آن پایین جا میگذاشت و توی لاک خودش فرو میرفت. زیر لب ذکر میگفت و فکر میکرد. آهسته و یکنواخت قدم برمیداشت و دیرتر از همه خسته میشد. خیلی از مشکلات کاری و زندگیش را حین کوه نوردی برای خودش حلاجی کرده و راه حل پیدا کرده بود. کوهستان برایش آرامش دیگری داشت. 0 2 نسرین مختاری 1403/8/19 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 56 می دانم من را خیلی دوست دارد. چرا که هر وقت من ناراحت می شم، اون بیشتر ناراحت میشه و دوست داره علت اصلی رو بدونه. 0 1 زهرا 1403/11/16 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 40 ...نمیدانم چه بگویم. فقط این را میدانم که تو را دوست دارم برای رضای خدا❤️ 0 0 نسرین مختاری 1403/8/19 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 64 توی قرآن هست که اگه شما خدا رو یاری کنید، خدا هم یاری اش رو از شما دریغ نمیکنه. 0 1 زهرا 1403/11/17 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 60 هم از تخریب چیزهایی میدانست، هم کار با اسلحه و جنگ شهری را در جبههی غرب یاد گرفته بود؛ اما مستقیما رفت سراغ خمپاره. میگفت:《 "ما از تو سوراخ کوچیک این ژ۳ هیچوقت نمیتونیم پیروز شیم!"》 0 0 علی زینال زاده 1403/7/24 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 21 در جایگاه تشریفات اختصاصی فرودگاه یک نظامی ارشد سوری به همراه هیئت تشریفات فرودگاه،مراسم استقبال رسمی از هیئت نظامی ایران را مدیریت می کرد... 0 1 نسرین مختاری 1403/8/29 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 265 اسلام امروز خون میخواهد و چه بهتر که این خون، خون ما باشد و خون ما هرچند ناقابل است اما ضربه به دهان دشمن خونخوار خواهد زد و هر لحظه پایههای ظلم را میلغزاند. 0 1 نسرین مختاری 1403/8/29 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 329 میدونین که الان کل دنیا در برابر انقلاب ایران ایستاده ن. دشمنی اونها با ایران نیست. با حکومت اسلامیه. دشمنی شون با اسلامه. میدونین که هر موشکی که شما میاندازین به منزله حفاظت از اسلامه. حکم جهاد در راه خدا رو داره. حتماً خودتون تو قرآن اجر جهاد کنندگان رو ملاحظه کردین. 0 1 معصومه مولایی 1403/10/3 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 157 فقط تا وقتی که بر صراط مستقیم هستیم موفقیم.و از خدای منان میخواهیم که اعمالمان را فقط به خاطر رضایش خالصا قبول فرماید و مارا آنجا به خودمان وا مگذارد.و بدانیم هرچه خیر و خوبی است از آن اوست و هرچه شر و بدی است از آن نفسِ سرکش ماست. 0 1 نسرین مختاری 1403/8/19 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 50 با همفکری هم کتابهای خوب را شناسایی میکردند. کتابهایی که عطش فکری مردم را سیر کند و شبهاتشان را پاسخ دهد. تعداد زیادی از آنها را میخریدند و بین کتابخانههای مساجد و محلهها توزیع میکردند. 0 1 فرشته 1403/4/12 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 514 آتشی که در یک لحظه به پای ققنوس گرفت، خورشید را از نور کمجان خودش شرمنده کرد. اما در عین حال در برابر شعله امیدی که به دل بچهها نازل شد، جرقهای بیش نبود. ققنوسشان از خاکستر خیانت و دسیسه دوباره زنده شده بود و پرواز میکرد. صدای الله اکبر بچهها بلند شد؛ آنقدر بلند که صدای مهیب موشک لابهلای آن گم شد. موشک عاشق از دره خارج شد و از ارتفاع خورشید هم بالاتر رفت. پیشانی حسنآقا روی خاک افتاد و پشتسرش بچههایش به سجده افتادند. راه تازهای مقابل دیدگانشان باز شده بود. راهی که انتهایش دیده نمیشد 0 2 نسرین مختاری 1403/8/19 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 55 اگرچه حسن را کم میبینم و یا خیلی کم پیشم هست. اما خیلی به او افتخار میکنم و بسیار دوستش دارم و همین دوست داشتن او، باعث این میشود که من خوشحال باشم که چیزی را که دوست دارم به خاطر خدا از او جدا هستم. 0 1
بریدههای کتاب خط مقدم زهرا 1403/11/18 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 113 بر حسب ظاهر، از هم دور هستیم، ولی من هرگز این دوری را احساس نمیکنم؛ چرا که تو در قلب من هستی و من هر جا بروم، تو را هم خواهم برد. 0 2 زهرا 1403/11/16 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 7 اغلب زندگیها ناصافاند. بالا و پایین دارند، تپه و دره میشوند، دور میخورند. گاهی بر میگردند سر جای اولشان. گاهی هم بعد از اوج و فرودها به نقطهی مقبولی میرسند؛ اما گاهی زندگی بعضیها طوری اوج میگیرد که قد ما به دیدن نقطهی بالاییاش نمیرسد. 0 1 نسرین مختاری 1403/8/18 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 40 فقط این را می دانم که تو را دوست دارم برای رضای خدا. 0 5 نسرین مختاری 1403/8/29 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 260 بعد از دعا دستهایش را بالا برد:" خدایا تو شاهدی که ما نمیخواهیم مردم عراق را بکشیم، ما میخواهیم شقیترین مردی که روی زمینِ تو میشناسیم را از بین ببریم، خودت این موشک را توی فرق سر صدام بزن." 0 5 زهرا 1403/11/23 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 320 تا وقتی که مهمات کشوری دست دشمنش باشد، روی پیروزی را نمیبیند! 0 2 زهرا 1403/11/18 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 111 وقتی ما اینجا سیاست خارجی و اهداف انقلاب و کارهایی که در این مدت کم انجام گرفته را برای اینها مطرح میکنیم، احساس شگفتی و تعجب میکنند که چطور امکان پذیر است کشوری بدون اتکا به ابر قدرتها مستقل و سرپا بایستد که این هم از الطاف خفیهی الهیست. 0 3 نسرین مختاری 1403/8/29 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 364 بچهها من فکر میکنم ما باید دستمون روی زانوی خودمون باشه امروز اگه جرات نکنیم این تجهیزات رو باز کنیم و درست کنیم دیگه شاید هیچ وقت دیگه هم این کار رو نکنیم. اسلحه دشمن امروز روی شقیقه زن و بچه ماست. چشم اون مادری که با هر آژیر قرمز بچهشو بغل میکنه و از ترس میلرزه، به ماست. 0 1 نسرین مختاری 1403/8/29 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 315 حسن آقا عاشق کوه نوردی بود. پایش که به کوه میرسید عوض میشد. بذله گویی و شوخ طبعی اش را آن پایین جا میگذاشت و توی لاک خودش فرو میرفت. زیر لب ذکر میگفت و فکر میکرد. آهسته و یکنواخت قدم برمیداشت و دیرتر از همه خسته میشد. خیلی از مشکلات کاری و زندگیش را حین کوه نوردی برای خودش حلاجی کرده و راه حل پیدا کرده بود. کوهستان برایش آرامش دیگری داشت. 0 2 نسرین مختاری 1403/8/19 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 56 می دانم من را خیلی دوست دارد. چرا که هر وقت من ناراحت می شم، اون بیشتر ناراحت میشه و دوست داره علت اصلی رو بدونه. 0 1 زهرا 1403/11/16 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 40 ...نمیدانم چه بگویم. فقط این را میدانم که تو را دوست دارم برای رضای خدا❤️ 0 0 نسرین مختاری 1403/8/19 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 64 توی قرآن هست که اگه شما خدا رو یاری کنید، خدا هم یاری اش رو از شما دریغ نمیکنه. 0 1 زهرا 1403/11/17 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 60 هم از تخریب چیزهایی میدانست، هم کار با اسلحه و جنگ شهری را در جبههی غرب یاد گرفته بود؛ اما مستقیما رفت سراغ خمپاره. میگفت:《 "ما از تو سوراخ کوچیک این ژ۳ هیچوقت نمیتونیم پیروز شیم!"》 0 0 علی زینال زاده 1403/7/24 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 21 در جایگاه تشریفات اختصاصی فرودگاه یک نظامی ارشد سوری به همراه هیئت تشریفات فرودگاه،مراسم استقبال رسمی از هیئت نظامی ایران را مدیریت می کرد... 0 1 نسرین مختاری 1403/8/29 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 265 اسلام امروز خون میخواهد و چه بهتر که این خون، خون ما باشد و خون ما هرچند ناقابل است اما ضربه به دهان دشمن خونخوار خواهد زد و هر لحظه پایههای ظلم را میلغزاند. 0 1 نسرین مختاری 1403/8/29 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 329 میدونین که الان کل دنیا در برابر انقلاب ایران ایستاده ن. دشمنی اونها با ایران نیست. با حکومت اسلامیه. دشمنی شون با اسلامه. میدونین که هر موشکی که شما میاندازین به منزله حفاظت از اسلامه. حکم جهاد در راه خدا رو داره. حتماً خودتون تو قرآن اجر جهاد کنندگان رو ملاحظه کردین. 0 1 معصومه مولایی 1403/10/3 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 157 فقط تا وقتی که بر صراط مستقیم هستیم موفقیم.و از خدای منان میخواهیم که اعمالمان را فقط به خاطر رضایش خالصا قبول فرماید و مارا آنجا به خودمان وا مگذارد.و بدانیم هرچه خیر و خوبی است از آن اوست و هرچه شر و بدی است از آن نفسِ سرکش ماست. 0 1 نسرین مختاری 1403/8/19 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 50 با همفکری هم کتابهای خوب را شناسایی میکردند. کتابهایی که عطش فکری مردم را سیر کند و شبهاتشان را پاسخ دهد. تعداد زیادی از آنها را میخریدند و بین کتابخانههای مساجد و محلهها توزیع میکردند. 0 1 فرشته 1403/4/12 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 514 آتشی که در یک لحظه به پای ققنوس گرفت، خورشید را از نور کمجان خودش شرمنده کرد. اما در عین حال در برابر شعله امیدی که به دل بچهها نازل شد، جرقهای بیش نبود. ققنوسشان از خاکستر خیانت و دسیسه دوباره زنده شده بود و پرواز میکرد. صدای الله اکبر بچهها بلند شد؛ آنقدر بلند که صدای مهیب موشک لابهلای آن گم شد. موشک عاشق از دره خارج شد و از ارتفاع خورشید هم بالاتر رفت. پیشانی حسنآقا روی خاک افتاد و پشتسرش بچههایش به سجده افتادند. راه تازهای مقابل دیدگانشان باز شده بود. راهی که انتهایش دیده نمیشد 0 2 نسرین مختاری 1403/8/19 خط مقدم 4.6 22 صفحۀ 55 اگرچه حسن را کم میبینم و یا خیلی کم پیشم هست. اما خیلی به او افتخار میکنم و بسیار دوستش دارم و همین دوست داشتن او، باعث این میشود که من خوشحال باشم که چیزی را که دوست دارم به خاطر خدا از او جدا هستم. 0 1